«صبح روز نهم»روایتی از سردار شهید مهندس علیرضا نوری

14:30 - 28 آبان 1400
کد خبر: ۷۷۲۶۳۹
کتاب «صبح روز نهم»، کتاب پانزدهم از مجموعه «بیست و هفت در ۲۷»؛ سرگذشت‌نامه‌های فرماندهان شهید لشکر ۲۷« محمدرسول‌الله (ص)» است که در ۳۰۰ صفحه و بیست فصل از تولد (۱۳۳۱) تا شهادت (۱۳۶۵) علی‌رضا نوری را در برمی‌گیرد.

- کتاب صبح روز نهم سرگذشت‌نامه سردار شهید مهندس علیرضا نوری، قائم مقام فرماندهی لشکر۲۷ محمدرسول‌الله (ص) را بیان می‌کند.

«شهید علی رضا نوری» از مدیران کارآمد نظام در سال‌های نخست انقلاب اسلامی و از جمله فرماندهان برجسته میدانی سپاه در عرصه جنگ‌های نامتقارن و در صحنه نبرد‌های منظم دوران دفاع مقدس بود. مهندس نوری اصالتاً اهل شهرستان ساری از استان مازندران بود. این فرمانده که از مدیران رده بالای راه آهن جمهوری اسلامی ایران و همچنین از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۱۰ استان تهران محسوب می‌شد، مسئولیت فرماندهی بخشی از نیرو‌های اعزامی از تهران به جبهه‌های جنگ را بر عهده گرفت.

کتاب «صبح روز نهم»روایتی از سردار شهید مهندس علیرضا نوری

گزیده کتاب صبح روز نهم

یک ماه بعد از رفتن علی‌رضا به تهران، او دوباره به اهواز آمد. با دیدنش خیلی خوشحال شدم. در خانه مجبور بودیم او یک طرف اتاق بنشیند و من هم در طرف دیگر اتاق. اصلاً نمی‌شد کنار هم بنشینیم. حتی زیاد با هم صحبت نمی‌کردیم و مراقب نگاه‌هایمان هم بودیم. پدرم می‌گفت: «این کار‌ها هیچ معنی ندارد! بیاید دست همسرش را بگیرد و بروند منزل خودشان.»، ولی همین هم غنیمت بود. فردای روزی که آمد، من و علیرضا همراه با برادرم و زن داداشم، غروب، برای پیاده‌روی، از منزل خارج شدیم. بعد از مقداری راه رفتن آن‌ها جلو رفتند و از ما دور شدند. همین باعث شد، من و علی‌رضا تنها بشویم. ابتدا صحبت از دلتنگی‌ها شد و بعد صحبت‌های معمولی. علی‌رضا بدون مقدّمه پرسید: «منیژه، چرا روسری سرت نمی‌کنی؟ حجاب خیلی خوب است و من دوست دارم شما با حجاب باشید.» گفتم: یعنی چه؟! اصلاً حرفش را هم نزن! مگر قبل از عقد من را ندیده بودی؟! مگر وقتی که از من خواستگاری کردی، با حجاب بودم و روسری داشتم؟! امکان ندارد!

 انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *