رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

پیام اقتدار/ این طناب پوسیده است! / سرنگونی پهپاد استراتژیکی!

8:59 - 01 تير 1398
کد خبر: ۵۲۷۱۴۶
پیام اقتدار، این طناب پوسیده است!، سرنگونی پهپاد استراتژیکی!، چرا FATF منتظر می‌ماند؟، لزوم کنشگری مؤثر در مقابل جنگ هیبریدی آمریکا و ... گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های امروز است.

پیام اقتدار/ این طناب پوسیده است! / سرنگونی پهپاد استراتژیکی!به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، پیام اقتدار، این طناب پوسیده است!، سرنگونی پهپاد استراتژیکی!، چرا FATF منتظر می‌ماند؟، لزوم کنشگری مؤثر در مقابل جنگ هیبریدی آمریکا، مقابله با تهدید ترکیبی، به سود مقاومت، چهار حقارت آمریکا و انرژی هسته‌ای در قربانگاه چرنوبیل گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های امروز است که در ادامه می‌خوانید.

• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان پیام اقتدار درج کرده که به این شرح است:
ساقط شدن پهپاد متجاوز آمریکایی «گلوبال هاوک» بر فراز آب‌های سرزمینی کشورمان، یکی از نقاط عطفی بود که برق از چشمان یانکی‌ها پراند و آن‌ها را متوجه قدرت فوق‌العاده نیرو‌های مسلح کشورمان کرد. این پهپاد ساقط‌شده، یکی از معدود پرنده‌های آهنین بدون سرنشین آمریکاست که جز به تعداد انگشتان دست، از آن عملیاتی نشده و قیمت آن حتی از جنگنده رادار گریز اف- ۳۵ نیز گران‌تر است. این هواپیمای بدون سرنشین، مجهز به سامانه دفاعی برای انحراف موشک‌های مهاجم و سامانه هشدار لیزری و راداری به همراه توانایی بیش از ۳۰ ساعت پرواز، قابلیت اوج‌گیری تا ارتفاع ۹۰ کیلومتری از سطح زمین و پرواز تا ۱۵ هزار کیلومتر است که در یک کلام، آخرین هنر‌های فناوری آمریکایی‌ها در آن بکار رفته است. سقوط این غول ۴۰ متری در شرایطی که کاخ سفید ادعا می‌کند برای برخورد نظامی با ایران کاملاً آماده است، نکات قابل تأملی دارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.
۱. در ماجرای رهگیری و به زمین نشاندن پهپاد RQ-۱۷۰ و نیز ورود تفنگداران تروریست ارتش آمریکا به حریم جمهوری اسلامی ایران، واشنگتن ابتدا کوشید که ورود غیرقانونی تجهیزات و نیرو‌های نظامی خود را انکار کند که حداقل در مورد تفنگدارانش بعد‌ها این خطا را پذیرفت. طرف آمریکایی در ساعات اولیه انتشار خبر ساقط شدن پهپاد گلوبال هاوک، آن را تکذیب و سپس اعلام کرد که هیچ پروازی بر فراز آسمان ایران نداشته است، اما بالاخره ناچار شد به منهدم شدن پهپاد در خارج از حریم هوایی آب‌های بین‌المللی اذعان کند. نکته مهم اینجاست که اگر واقعاً پهپاد آمریکایی در خارج از حریم هوایی ایران هدف قرار گرفته بود، آیا مقامات نظامی کاخ سفید به این سادگی از کنار ماجرا می‌گذشتند؟! ادعای رسانه‌های آمریکایی مبنی بر اینکه ترامپ ابتدا قصد داشت به این دلیل، دستور حمله به کشورمان را صادر کند، ولی در نهایت منصرف شد نیز روایتی از اساس، کذب است چراکه اگر تروریست‌های آمریکایی جرأت حمله به ایران را داشتند، پس از وقوع ۱۱ سپتامبر ساختگی در بندر فجیره و دریای عمان، دست به این کار می‌زدند، چون بار‌ها تأکید کرده‌اند که بسته شدن شریان انرژی در خلیج‌فارس را برنمی‌تابند و قطعاً حمله به نفت‌کش‌ها برای آن‌ها از ابعاد حیاتی‌تری نسبت به ساقط شدن پهپاد جاسوسی آن‌ها برخوردار است. افزون بر این، راهبرد دفاعی جمهوری اسلامی عدم آغاز درگیری نظامی است و دستور عملیات آتش زمانی صادر می‌شود که خطوط قرمز کشورمان مورد چالش قرار گیرند.
۲. این پهپاد زمانی که در تور رادار‌های فوق پیشرفته ایران قرار گرفت، شکار نشد، بلکه از همان لحظه پریدن از پایگاه الظفره امارات، در تیررس سامانه‌های پدافندی قرار داشت. رصد لحظه به لحظه و اشراف اطلاعاتی این هواپیمای بدون سرنشین و به‌اصطلاح رادار گریز، نکته بسیار حائز اهمیت و استراتژیکی است که کارشناسان نظامی آمریکایی معنای آن را به خوبی دریافته‌اند و از این پس می‌دانند که توان دفاعی ایران، حتی لحظه‌ای به متجاوزین اجازه نفوذ نخواهد داد. «اولریکه فرانک» کارشناس آمریکایی کاربرد‌های نظامی پهپاد‌ها روز گذشته در خصوص منهدم شدن «گلوبال هاوک» موسوم به «جارو برقی اطلاعات» گفته بود: «از دست دادن چنین پهپادی دردناک است، چون اولاً یک سیستم بزرگ و گران است. این پهپاد بسیار بالاتر از حد معمول پهپاد‌ها پرواز می‌کند و تصور این بود که هدف قرار نخواهد گرفت. صحبت از دست دادن میلیون‌ها دلار است. البته که موضوع از دست دادن پرستیژ و وجهه نیز به میان می‌آید، خصوصاً وقتی چنین سیستمی در پی حمله سقوط کند و ما اعتبار و آبروی خود را در این ارتباط از دست دادیم.»
۳. این شاهکار نظامی پاسخی مناسب و در شأن جمهوری اسلامی به صحنه‌سازی علیه کشورمان در غائله بندر فجیره و دریای عمان از این منظر بود که ایران مسئولیت هر اقدامی که انجام داده باشد را می‌پذیرد و از اعلام و اعلان آن ابایی ندارد. نزدیک به دو ماه است که جوسازی سنگینی علیه جمهوری اسلامی در این دو حادثه جعلی شکل گرفته و از بررسی ماجرا در شورای امنیت تا اظهارنظر‌ها و نشست‌های بی‌خاصیتی همچون اجلاس مکه، هر روز ادعا‌های جدیدی از پنهان‌کاری کشورمان منتشر می‌شود، لذا به زیر کشیدن به‌اصطلاح «عقاب جهانی» آمریکایی‌ها با شلیک یک تیر و سپس اعلام رسمی آن، مهر پایانی بر همه اکاذیبی است که طی چند ماه گذشته در بوق و کرنا شده بود.
۴. بعد از تصویب قانون تروریستی شناخته شدن نیرو‌های نظامی آمریکا در منطقه و فرماندهی آن‌ها (سنتکام)، ساقط شدن هواپیمای بدون سرنشین متجاوز آمریکایی این پیام را نیز برای طرف مقابل به همراه دارد که عبور از خطوط قرمز جمهوری اسلامی هم‌وزن نزدیک شدن به مرز‌های کشورمان نیست، به شکل یکسان با آن‌ها برخورد نمی‌شود و تبعات سخت و سنگینی برای حریف در پی دارد. ضمن اینکه تهدیدات طرف آمریکایی مثل اعزام ناو هواپیمابر «آبراهام لینکلن» و بمب‌افکن‌های «بی – ۵۲» تأثیری در شدت عمل و قاطعیت کشورمان نداشته و نخواهد داشت و این ایران است که سیاست مستقل خود را مبتنی بر راهبرد‌های کلان جمهوری اسلامی، به‌طرف آمریکایی تحمیل می‌کند.
۵. مهم‌تر از مهارت مثال‌زدنی و تکنیک برتر نظامی بکار رفته در پدافند هوایی کشورمان، قاطعیت، تصمیم به‌موقع و نلرزیدن دست فرماندهان نظامی روی دکمه لانچر موشک برای هدف قرار دادن یکی از پیشرفته‌ترین پهپاد‌های نظامی بزرگ‌ترین ابرقدرت دنیاست که به‌سادگی به دست نیامده و دستاورد چهار دهه مجاهدت و تلاش شبانه‌روزی است. عدم تردید و صلابتی که جمهوری اسلامی در این تحول بسیار مهم از خود نشان داد، برخلاف آنچه برخی تبلیغ می‌کنند، فاکتوری اثربخش برای جلوگیری از هرگونه ماجراجویی یانکی‌هاست چراکه با توجه به چندین هشدار رادیویی به این پهپاد که از سوی چهار اپراتور آن نادیده گرفته شد، آمریکا قصد داشت که آخرین تست را روی سیستم دفاعی و راداری ایران انجام دهد و پاسخ آن را هم به‌روشنی دریافت کرد! و بالاخره اینکه نکته جالب ماجرا اینجاست؛ کسی که دائماً ترجیع‌بند قرار داشتن «همه گزینه‌ها» روی میز را تکرار می‌کرد، حالا اعتراف کرده که شاید اشتباه از آن‌ها بوده و پهپاد واقعاً وارد حریم ایران شده است! به بیان دیگر، ایران در هدف قرار دادن اهداف متجاوز لحظه‌ای تردید نمی‌کند؛ این پیام را اکنون ترامپ و تیم جنگ‌طلبش به خوبی درک کرده‌اند و ناچارند که همه گزینه‌های روی میز را به زیر میز منتقل کنند!

• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان این طناب پوسیده است! منتشر کرده که به این شرح است:
ترامپ تا‌کنون آل‌سعود و امارات را بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار سرکیسه کرده و به‌قول خودش این گاو‌های شیرده را دوشیده است. بهانه این باجگیری کلان- به گفته ترامپ- تامین امنیت آن‌ها بوده است تا آنجا که بار‌ها به صراحت و با تحقیر آشکار آل‌سعود و حاکمان امارات گفته بود؛ اگر آمریکا حمایت خود را از عربستان و امارات متوقف کند این کشور‌های حاشیه خلیج‌فارس حتی یک هفته هم دوام نیاورده و فرو می‌پاشند. حمایت از این کشور‌ها در مقابل کدام تهدید؟! ترامپ از ایران، یمن، حزب‌الله و سایر نیرو‌های مقاومت به عنوان تهدیدی علیه آل‌سعود، امارات، بحرین و... یاد می‌کند و حاکمان فکسنی مورد اشاره نیز با این امید که آمریکا در روز‌های حادثه به میدان آمده و از آن‌ها دفاع کند به این باج‌های کلان تن داده‌اند. اما، در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ ائتلاف سعودی چهار سال است که با حملات گیج‌کننده انصارالله یمن روبروست و این درحالی است که چهار سال قبل سخنگوی ارتش آل‌سعود بر صفحه تلویزیون این کشور ظاهر شد و با غرور و تکبری احمقانه گفت: «کار یمن را ظرف ۳ روز و یا حداکثر یک هفته تما‌م خواهیم کرد»! ولی بیش از چهار سال است که درگرداب خودساخته جنگ با انصارالله دست و پا می‌زنند و برای خروج محترمانه! از این گرداب به این سوی و آن سوی واسطه می‌فرستند و میانجی می‌تراشند. این روز‌ها موشک‌های دوربرد و نقطه‌زن انصارالله و پهپاد‌های دورپرواز آن‌ها دمار از روزگار آل‌سعود و متحدانش در آورده است. فقط در همین یک ماه اخیر، فرودگاه‌های بین‌المللی نجران و ابها، مراکز اقتصادی و نفتی و پادگان‌های نظامی عربستان و امارات مورد حمله قرار گرفته‌اند، نیروگاه برق عربستان تخریب گردیده ... پاسخ آمریکا به این حملات چه بوده است؟!... هیچ! ترامپ در پاسخ به درخواست ائتلاف سعودی برای برخورد با عاملان انفجار نفتکش‌ها در دریای عمان گفته بود «دریای عمان مهم نیست و انفجار کشتی‌ها هم اهمیت چندانی ندارد»! و هنگامی که با گلایه ائتلاف سعودی روبرو می‌شود که چرا در مقابل این حملات دست به اقدامی نزده و پاسخی نداده است- بخوانید پس آن باج کلان را برای چه گرفته است؟! - می‌گوید؛ عربستان نباید فراموش کند که عوامل انفجار برج‌های دوقلو و اقدام تروریستی ۱۱سپتامبر، تابعیت سعودی داشته‌اند! چرا ترامپ علی‌رغم آنهمه رجز‌خوانی و باج‌های کلانی که از عربستان و امارات برای همین روز‌ها گرفته است، از حمایت کشور‌های باج‌دهنده طفره می‌رود و دست روی دست گذاشته است؟! پاسخ یک کلمه بیش نیست، «وحشت دارد.» خدای جل و علا، شیطان را اینگونه وصف می‌فرماید: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّه رَبَّ الْعَالَمِینَ- مانند شیطان که به انسان گفت: کافر شو [ و]پس از آنکه کافر شد به او گفت؛ من از تو برائت می‌جویم، چرا که از [عقاب]پروردگار عالمیان سخت وحشت دارم». این حال و روز حکومت‌های وابسته و خود‌فروخته‌ای مثل حاکمان عربستان و امارات و... است. در اولین ساعات روز پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ماه، پهپاد جاسوسی فوق‌پیشرفته آمریکا- MQ۴ که بر فراز آب‌های سرزمینی کشورمان ظاهر شده بود با پدافند هوایی قدرتمند سپاه روبرو شده و منهدم گشت. انهدام این پهپاد، آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه‌ای آن را با شوک گیج‌کننده‌ای روبرو کرد. پهپاد غول‌پیکر و ۲۰۰ میلیون دلاری «گلوبال هوک» در ارتفاع بسیار بالا پرواز می‌کند و آمریکایی‌ها ادعا می‌کردند که «رادار‌گریز» است و شناسایی و رهگیری آن ناممکن خواهد بود! انهدام MQ۴ نشانه پیشرفت اعجاب‌آور صنایع موشکی سپاه و توان فوق تصور آن در حفاظت از مرز‌های میهن اسلامی است و...، اما در این میان نکته در‌خور توجه دیگری است که نمی‌توان و نباید از آن غفلت کرد. این پهپاد در ساعت ۱۴ دقیقه بامداد روز پنج‌شنبه از پایگاه «الظفره» امارات پرواز کرده و با هدف جاسوسی به فراز آب‌های سرزمینی ایران وارد شده بود. بدیهی است که به امارات نباید اجازه داد شانه کثیف خود را از زیر بار خیانتی که علیه ایران اسلامی مرتکب شده است خالی کند و در مقابل پادویی و کاسه لیسی خبیثانه‌ای که انجام داده است تنبیه نشود. به اماراتی‌ها و سعودی‌ها باید فهماند که طناب ترامپ پوسیده است و حکام فاسد و عیاشی را که به آن چنگ زده‌اند به قعر چاه می‌فرستد.

• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان سرنگونی پهپاد استراتژیکی! منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
صنایع نظامی آمریکا «گلوبال هاوک» را پیشرفته‌ترین سلاح جاسوسی با پیچیده‌ترین آرایش فنی برای دریافت و ثبت تصاویر اطلاعاتی، معرفی می‌کند. چند نفر از کارشناسان مشهور نظامی آمریکایی در‌این‌باره اعلام نظر کردند. فراگیری تعجب از این حادثه مختص آمریکا نبود، بلکه در سراسر جهان این عملیات را بسیار پیچیده و غیرقابل باور خواندند، به‌طوری که در همان ساعات اولیه بعد از پخش خبر، یکی از فرماندهان ارتش روسیه گفت: «این عملیات موفق نشان داد که جمهوری اسلامی ایران، موشک‌های خاصی را تولید کرده و ساخته است که در فهرست متعارف موشک‌های در اختیار نیرو‌های مسلح ایران نیست!» در اروپا دولت‌های فرانسه، آلمان و انگلیس در واکنش به سرنگونی پهپاد استراتژیک آمریکا با اعلام این‌که «خواستار آرامش همه طرف‌ها هستند» خطر شرایط جنگی در خلیج فارس را هشدار دادند. قیمت نفت هم در بازار جهانی یکباره سیر صعودی گرفت و به بیش از ۶۵ دلار رسید. از سوی دیگر درحالی که آمریکایی‌ها تلاش کردند تا خبر دهند که پهپاد گلوبال‌هاوک در آب‌های بین‌المللی مورد هدف موشک ایرانی قرار گرفته است، اما تصاویر روشن از محل سقوط این پهپاد که در نامه اعتراضی جمهوری اسلامی ایران به دبیرکل سازمان ملل به‌منظور اطلاع شورای امنیت آمده است، این تلاش آمریکایی‌ها را مورد تردید و سؤال قرار داد. ابتدا معاون وزیر امور خارجه، در تماس با حافظ منافع آمریکا در تهران گفت: «مدارک انکارناپذیری مبنی بر حضور پهپاد آمریکایی در فضای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و حتی قطعاتی از لاشه این پهپاد در آب‌های سرزمینی ایران به دست آمده است.» تخت روانچی، نماینده ایران در سازمان ملل هم به خبرنگاران گفت: «به این پهپاد اخطار‌های رادیویی داده شده بود، ولی به این اخطار‌ها بی‌توجهی شد تا در حریم سرزمینی ایران سرنگون شد.» جانشین پدافند هوایی ستاد مرکزی خاتم‌الانبیاء (ص) هم گفت: «هواپیمای آمریکایی بعد از بار‌ها اخطار، مورد اصابت موشک قرارگرفت و سرنگون شد.» به پهپاد جاسوسی آمریکا در ساعت ۳ و ۵۵ دقیقه نیمه شب توسط پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران اخطار داده شد که به دلیل بی‌اعتنایی آنها، پهپاد در ساعت ۴ و ۵ دقیقه سرنگون شد.» محمد جواد ظریف وزیر خارجه در پیام توییتر خود نوشت: «یک پهپاد آمریکایی ساعت ۱۴ دقیقه بامداد در وضعیت پنهان کار از امارات متحده عربی به پرواز درآمد و حریم هوایی ایران را نقض کرد. این پهپاد ساعت ۴ و ۵ دقیقه در مختصات جغرافیایی (۲۵.۵۹.۴۳ شمالی) (۵۷.۰۲.۲۵ شرقی) در نزدیک کوه مبارک هدف قرار گرفت. ما قسمت‌هایی از پهپاد نظامی آمریکا را در آب‌های سرزمینی خود، جایی که این پهپاد ساقط شد، از آب خارج کردیم.» بخشی از لاشه این پهپاد از سوی ایران به نمایش گذاشته شده و محل دقیق سرنگونی آن در خاک ایران نیز رصد تصویری شده است. در پایان چند نکته تفسیری نوشته می‌شود.

۱ ـ. اینکه جمهوری اسلامی ایران می‌گوید ما خواهان جنگ نیستیم شواهد و دلایلی روشن دارد که شاید از مهمترین آن‌ها این است که ما در حدود مرز‌های تعریف شده خود مستقر هستیم و تاکنون به حریم مرزی هیچ کشوری تجاوز نکرده‌ایم. اما ترامپ از آغاز دوران ریاست‌جمهوری، حریم مرزی بسیاری از کشور‌ها را نقض کرده و در بسیاری از مناطق حساس بین‌المللی در کنار مرز‌های کشورها، انبوهی از تسلیحات جنگی را آرایش نظامی داده است. در حالی‌که مداوم می‌گوید: «ما خواهان جنگ با ایران نیستیم» سراسر آب‌های خلیج فارس و دریایی عمان مملو از آرایش و قدرت‌نمایی نظامی، جنگی ترامپ شده است که امنیت همه کشور‌ها در منطقه را تهدید می‌کند.
۲ ـ. اینک بعد از نزدیک به دو سال در داخل و خارج آمریکا، همه می‌گویند سیاست «فشار حداکثری» و «تحریم‌های همه جانبه» ترامپ جواب نداده است. متحدان آمریکا در اروپا به رئیس‌جمهوری آمریکا پیشنهاد می‌کنند در این سیاست تجدیدنظر کند، زیرا همه از آن زیان دیده‌اند.
۳ ـ. ترامپ مدام می‌گوید: «من جنگ نمی‌خواهم». این گفته او از سر تبیین و ارزیابی خسارت و فاجعه جنگ در خلیج‌فارس است که بسیاری از کشور‌ها در شرق و غرب عالم را به بحران فراگیر و فاجعه‌بار سوق خواهد داد. ترامپ خود در آغاز مبارزه انتخاباتی برای دور دوم ریاست جمهوری قرار گرفته است. فشاردادن کلید جنگ با ایران و در «قلب انرژی دنیا» یعنی خلیج‌فارس، بدون‌تردید سقوط آزاد او را در افکار عمومی ملت‌ها در جهان، بخصوص در داخل آمریکا رقم خواهد زد.
۴ ـ. اکنون شعار حل اختلاف‌ها از طریق دیپلماسی فراگیر شده است. تنها راه گشایش و تغییر جهت‌گیری از تهدید‌ها به گفتگو، دست برداشتن از چماق سلطه‌گری و نظامیگری است. جهان منتظر است ترامپ به‌صورت علنی اعلام کند از سیاست فشار حداکثری و تحریم‌های همه‌جانبه علیه ایران دست برداشته و آماده حل اختلاف‌ها از طریق «گفتگوی حداکثری» است. همه از سیاستمداران مسئول تا اندیشمند مستقل بر این باورند که دو واژه «فشار» و «گفتگو» همواره در تضادند و قابل جمع همزمان نیستند. جهت‌گیری «فشار» به دنبال تسلیم است، در حالی‌که «گفتگو» در بستر مصالحه و توافق در ماتریس منافع مشترک حرکت می‌کند.
• روزنامه خراسان سرمقاله‌ای با تیتر ۲ تاثیر «تیر آرش» بر حفظ حریم ایران درج کرده که به این شرح است:
به دلیل اختلاف سلیقه‌هایی که در ماجرای برجام بین مسئولان کشور و برخی طیف‌های مردم وجود داشته و ممکن است خدای نکرده در آینده دوباره بروز کند، نگرانی اصلی این بود که آمریکا به این فکر بیفتد که با حملات محدود نظامی، در ایران شکاف ایجاد کند به عبارت دیگر با این که از نظر نظامی توانمندی ایران قدرت بازدارندگی کاملی دارد، اما استفاده از این توانمندی نیاز به تصمیم سیاسی دارد که این نگرانی وجود داشت که دشمن در محاسبات خود دچار خطا شود و با تشخیص نادرست به این طمع بیفتد که می‌تواند حمله نظامی محدودی داشته باشد بدون این که تصمیم گیران ایران در پاسخ متقابل به اجماع برسند. شکار مقتدرانه پهپاد آمریکایی در گام اول روشن کرد، نیروی نظامی ایران در کشیدن ماشه‌های دفاعی خود در حفظ حریم کشور کوچک‌ترین تردید و ترسی به خود راه نمی‌دهد و اتفاق بسیار مهم‌تر در گام دوم بود که این اقدام از سوی نظامیان، از سوی تمام دولتمردان و تمام مردم ایران در داخل و خارج کشور با سلیقه‌های سیاسی مختلف نیز مورد حمایت قرار گرفت و بی تردید تحلیل گران سیاسی آمریکا که با دقت تمام رفتار‌های مسئولان و مردم ایران را با جزئیات رصد می‌کنند، با تحلیل واکنش‌های صورت گرفته از فعالان سیاسی، مردم عادی، واکنش آرام بازار، بی توجهی و حتی تمسخر تهدید رئیس جمهور آمریکا، به روشنی این پیام را دریافتند که مردم ایران بر سر حفظ حریم کشورشان، متحد هستند و بهتر است حتی به فکر ماجراجویی‌های محدود هم نیفتند چرا که مردم ایران امروز یکپارچه افسانه آرش را به واقعیت تبدیل می‌کنند.

پیام اقتدار/ این طناب پوسیده است! / سرنگونی پهپاد استراتژیکی!

• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با عنوان چرا FATF منتظر می‌ماند؟ را درج کرده که به این شرح است:
پیوستن یا نپیوستن به FATF از آن دست ماجرا‌های دنباله‌داری است که حداقل در آینده‌ای نزدیک پایانی برایش متصور نیست. در کنار مخالفان و موافقان پیوستن به این لایحه، حالا خود کارگروه ویژه اقدام مالی (FATF) هم سهمی در این ماجرای دنباله‌دار دارد. در حالی که مهلت چهارماهه ایران برای تصویب دو لایحه ازمجموع ۴۱ لوایح این کارگروه به پایان رسیده بود و همه منتظر تصمیم‌گیری درباره بازگشت ایران به لیست سیاه بودند، کارگروه ویژه اقدام مالی (FATF) در آخرین روز اجلاس ۶ روزه‌اش در شهر اورلاندوی ایالت فلوریدای آمریکا، یک‌بار دیگر تعلیق ایران از لیست سیاه گروه ویژه اقدام مالی را تمدید کرد تا بلاتکلیفی درباره پیوستن به دو لایحه باقی‌مانده همچنان باقی بماند. در بیانیه این گروه آمده است: «کارگروه ویژه اقدام مالی (FATF) که ماموریت خودش را مقابله با پولشویی و تامین مالی تروریسم در جهان عنوان می‌کند، امروز (جمعه) اعلام کرد تصمیم گرفته تعلیق «اقدامات تقابلی» علیه ایران را برای یک دوره دیگر تمدید کند.» کارگروه با روایت روند تمدید اقدامات متقابل از ژوئن ۲۰۱۶ تا این اجلاس و پیشرفت‌های صورت‌گرفته پیرامون لوایح مربوط به معاهده‌های تامین مالی تروریسم و پالرمو که در پارلمان به تصویب رسیده، اما هنوز اجرا نشده، با تعلیق ایران از لیست سیاه موافقت کرد و از تمامی اعضا و حوزه‌های قضایی خود خواست نظارت‌هایش بر شعب و موسسات مالی مستقر در ایران را تشدید کند. در پایان این بیانیه و پس از درخواست انجام هفت اقدامی که ایران آن‌ها را کامل انجام نداده است، آمده درصورتی که ایران تا اکتبر ۲۰۱۹ معاهده‌های پالرمو و تامین مالی تروریسم را طبق استاندارد‌های FATF تصویب نکند، FATF اقدامات جدیدی را اتخاذ خواهد کرد. براساس بیانیه کارگروه ویژه اقدام مالی، ایران تا مهرماه سال جاری برای تصویب دو لایحه باقی‌مانده که لوایح پالرمو و مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT) هستند، فرصت دارد. این لوایح یک‌بار در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده‌اند، ولی شورای نگهبان آن‌ها را رد کرد تا پس از پافشاری مجلس، این مجمع تشخیص مصلحت نظام باشد که درباره این دو لایحه تصمیم‌گیری کند. در چند ماهی که این لوایح در مجمع بوده است، اعضا به جمع‌بندی درباره پیوستن به آن با توجه به اقدامات آمریکا نرسیده‌اند. همین وضعیت نیز باعث شد هفته گذشته حسن روحانی در جلسه هیات دولت بگوید روابط بانکی با دنیا منوط به تصویب این دو لایحه در مجمع است و اگر این دو لایحه تصویب نشود، دچار مشکل می‌شویم. او تصویب این لوایح را به کارآمدی دولت نیز گره زده و گفته که «فردا اگر روابط بانکی ما با دنیا دچار مشکل شد، مردم نگویند دولت ناکارآمد است.» علاوه‌بر روحانی، علی ربیعی سخنگوی دولت نیز تصویب این دو لایحه را برای کشور حیاتی خواند و گفت: نباید خودمان، خودمان را تحریم کنیم. این اظهارات البته بدون پاسخ نماند و غلامرضا مصباحی‌مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: مجمع ۱۱ سوال به دفتر رئیس‌جمهور ارسال کرده است؛ اگر به این سوال‌ها پاسخ داده شود قطعا تکلیف اعضای مجمع هم برای تصویب یا رد این لوایح مشخص خواهد شد. درک چرایی عدم پاسخ دولت به سوالات مجمع، اصلی‌ترین گره در این لوایح است. اینکه چرا حسن روحانی پاسخ این سوالات را نمی‌دهد و به‌جای آن از استعاره‌هایی همچون «کوهی از منافع» در برابر ارزن گلایه می‌کند، یادآور سال‌های نه‌چندان دور و رفتار دولت در توافق هسته‌ای با ۱+۵ است. در آن دوران هم روحانی در پاسخ به منتقدان، به‌جای پاسخ مستدل و قابل بررسی، برجام را آفتاب تابانی می‌خواند که قرار است مشکل آب‌خوردن و حتی ازدواج جوانان را نیز حل کند. شاید این تعابیر شاعرانه از برجام، باعث شد نسخه برنامه هسته‌ای ایران در ۲۰ دقیقه پیچیده شود. واقعیت این است که هزینه‌های برجام برای ایران، به‌قدری بزرگ و جبران‌ناپذیر -حداقل در کوتاه‌مدت- است که کسی حاضر به رای دادن به این لوایح با تعابیری این‌چنینی نمی‌شود. واقعیت بزرگ‌تر شاید این باشد که دیگر کسی به حسن روحانی اعتمادی ندارد. دولت اگر می‌خواهد این لوایح در مجمع به تصویب برسند، بهتر است به‌جای استعاره‌های شاعرانه، پاسخ دقیقی به سوالات درباره ابهامات این لوایح بدهد والا مجمع حاضر به تبعیت از دولت در این رابطه نخواهد شد به‌ویژه اکنون که صبر و تمدید‌های کارگروه ویژه اقدام مالی بسیار قابل‌تامل به‌نظر می‌آید. به‌نظر می‌رسد اگر FATF پاسخ روشنی درباره تصویب این لوایح در ایران بگیرد، حاضر است چندین دوره دیگر هم تمدید خود را تمدید کند.
• روزنامه رسالت سرمقاله‌ای با تیتر لزوم کنشگری مؤثر در مقابل جنگ هیبریدی آمریکا منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
سفر اخیر دریابان علی شمخانی دبیر شورای امنیت ملی کشورمان به روسیه، با توجه به طرح مسائلی از جمله «تهدیدات هیبریدی آمریکا» علیه ایران و دیگر کشور‌های دنیا از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار بود. سخنرانی در اجلاس امنیتی روسیه و حضور در نشست ۶ جانبه کشور‌های همسایه افغانستان و برگزاری ۱۰ دیدار دوجانبه امنیتی با مقامات کشور‌هایی مختلف از جمله دستاورد‌های این سفر محسوب می‌شود. در این خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرا گیرد:
۱- یکی از موضوعاتی که در جریان نشست اوفا (روسیه) مورد بررسی قرار گرفت، تهدیدات و نبرد هیبریدی ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران و دیگر بازیگران فعال در نظام بین الملل بوده است. طرح هدفمند این موضوع نشان می‌دهد که بازیگران حوزه آسیای میانه، غربی و شرقی درک عمیق تری نسبت به مفهوم «جنگ هیبریدی» پیدا کرده اند. جنگ هیبریدی (Hybrid Warfare) به معنای به کارگیری ترکیبی قابلیت‌های نیرو‌های نظامی و غیر نظامی متعارف به شیوه‌ای پیچیده و هماهنگ شده است. نباید فراموش کرد که جنگ هیبریدی محدود به «جنگ نظامی» نیست، بلکه ظرفیت‌های بالقوه و توانایی‌های بالفعل یک بازیگر در حوزه‌های مختلف، در شکل دهی و تعریف آن دخالت دارد. مطالبق تعریف جامعی که در کنفرانس امنیتی مونیخ (سال ۲۰۱۵) ارائه شده است، جنگ هیبریدی شامل توان دیپلماسی، جنگ تبلیغاتی، حمایت از شورش‌های داخلی و محلی، حمایت از نیرو‌های چریکی، جنگ اقتصادی، حملات سایبری نیز می‌شود. بنابراین، در تفسیر مختصات و حدود ثغور جنگ هیبریدی ایالات متحده آمریکا علیه دیگر بازیگران بین المللی باید تعاریف کلاسیک از نبرد نظامی و. را کنار گذاشت.
۲- به چالش کشیدن چند جانبه گرایی بین المللی از سوی دولت ترامپ که خود را در مواردی مانند خروج وی از برجام و پیمان پاریس و به چالش کشیدن پیمان‌های منطقه‌ای مانند نفتا و. نشان داده است، جملگی علایمی هشدار دهنده به «جهان امروز» در خصوص وجود خطری ماهوی به نام ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شود. بنابراین، در نخستین گام، لازم است درک مشترکی از «تهدید واشنگتن برای بشریت» و «مولفه‌های نبرد هیبریدی آمریکا» میان بازیگران مستقل بین المللی حاصل شود. برگزاری کنفرانس‌هایی مانند آنچه اخیرا در «اوفا» شاهد بودیم، گام بلندی در این راستا محسوب می‌شود. هم اکنون، در سال ۲۰۱۹ میلادی، واشنگتن در حال بازتعریف زمین بازی نبرد با دیگران بر اساس مولفه‌های ترکیبی و جدید است. آنچه می‌تواند این بازی خطرناک ساکنان کاخ سفید را خنثی کند، چینش قواعد آفندی و پدافندی جدید در واکنش به هر نوع بازی احتمالی آمریکاست. واشنگتن در این ساختار چند وجهی، بر روی "قابل پیش بینی بودن " رفتار رقبای خود حساب ویژه‌ای باز کرده است، حال آنکه "ترسیم قواعد مواجهه با جنگ هیبریدی آمریکا" می‌تواند این مولفه را به پاشنه آشیل فرماندهان آمریکایی این جنگ تبدیل کند.
۳- برگزاری نشست ۶ جانبه همسایگان افغانستان در روسیه، یکی از عوامل بر هم زننده محاسبات چند لایه آمریکا در جنگ هیبریدی علیه بازیگران منطقه آسیای غربی و شبه قاره هند به شمار می‌آید. "تکثر هدفمند" بازیگران در قبال پرونده افغانستان (به شرط مسئولیت پذیری متناسب هر یک از آن‌ها)، بسیاری از ثوابت بازی واشنگتن و متقابلا ناتو را مخدوش می‌سازد. در این فضا، می‌توان ابتکار عمل لازم را برای حل واقعی بحران افغانستان و تحقق امنیت دائمی در این کشور بدست آورد. آنچه مسلم است اینکه برگزاری نشست اخیر در شهر اوفا، می‌تواند به مثابه "کنشگری موثر" بازیگرانی فعال مانند ایران، روسیه، چین، هند در مقابل جنگ هیبریدی آمریکا در قبال جامعه جهانی تلقی شود. این کنشگری، باید در قالب یک پروسه طولانی مدت تعریف و استمرار پیدا کند زیرا جنگ هیبریدی واشنگتن علیه کشور‌های جهان تحت هیچ شرایطی (حتی خروج ترامپ از کاخ سفید) متوقف نخواهد شد.

• روزنامه ایران مطلبی با عنوان مقابله با تهدید ترکیبی منتشر کرده که به این شرح است:
کجاست گلسرخی که امروز ما را بنگرد و شعری دیگر بسراید در وصف مرگ دختر رحمان‌های آرمانی خود که با کمبود دارو و با گسترش حوزه تحریم‌های ظالمانه به همه عرصه‌های اقتصادی و معیشتی نسبتی معنادار و مستقیم و غیرمستقیم دارد؟ امروز باید از جوادیه و از ایران به مثابه «پل شرق وغرب» سخن گفت که بر شانه‌های شهروندان این دیار استوار شده‌اند. تحریم‌ها در حقیقت پل‌های ارتباطی ایران و جهان را نیز در معرض تهدید خود قرار داده است. در اینجا باید از پل، در چارچوب واژگان نظامی نیز سخن گفت. یعنی همان چیزی که نظامی تعبیر به «پل شناور» می‌کنند. پلی که از دم‌دستی‌ترین قطعات موجود ساخته می‌شود تا سربازان از آن عبور کنند و جا پایی در آن‌سوی ساحل بیابند. دشمن صهیونیستی می‌کوشد پل‌های ارتباطی میان این‌سو و آن‌سوی خلیج‌فارس را تخریب کند و ما باید در مقابل از همه امکانات خود برای ترمیم پل‌های دوستی و تجارت و فرهنگ استفاده کنیم. خلیج‌فارس نباید به محل تبادل واژگان جنگی میان خویشاوندان تاریخی و تباری تبدیل شود، باید مبادله فرهنگی و تجاری را جایگزین این جنگ واژگانی کرد.
بررسی مصوبات دولت در هفته گذشته
۱- نقد عملکرد صداوسیما: از سال ۹۲ که در هیأت دولت حاضر شدم، وزرا در جلسات مختلف نسبت به عملکرد صداوسیما انتقاد داشتند. انتقاد آن‌ها به رویه صداوسیما برای دستاوردزدایی از دولت بود. در رابطه سیما با دولت سه رویکرد متصور است: ۱- اطلاع‌رسانی و نقد بی‌طرفانه که صرفاً اقدامات دولت را طبق وظیفه خبررسانی خود بدون پیشداوری منعکس کند. برخلاف همه دنیا که تلویزیون‌های ملی در خدمت دولت‌ها هستند، با این رویکرد صداوسیما خود را یک رسانه عادی و بی‌طرف قلمداد کند. ۲- همراهی با دولت و کمک به آن برای پیشبرد اهداف و ایجاد آرامش در جامعه که این نوع آگاهی‌رسانی به همراه تبیین شرایط کمک زیادی به تحقق برنامه‌ها خواهد کرد و موجب افزایش سرمایه اجتماعی دولت‌ها خواهد شد. ۳- حضور در قامت رقیب سیاسی دولت و تبدیل شدن به نظام تبلیغاتی جریانات سیاسی علیه دولت.
مرور رویکرد‌ها و اقدامات صداوسیما نسبت به دولت‌های یازدهم و دوازدهم نشان می‌دهد که هرچند رویکرد دوم در شبکه‌های خبری و اطلاع‌رسانی در قالب انعکاس اقدامات دولت وجود دارد، اما تلاش شده تا صداوسیما به سمت رویکرد سوم سوق پیدا نکند. گرچه نقد ضرورت کار رسانه است و شفافیت ایجاد می‌کند، اما آنچه بار‌ها و به وضوح دیده شده فاصله گرفتن جام‌جم از مرز‌های نقد است. آن هم در شرایط ویژه فعلی که افزایش تاب‌آوری سیاسی و اجتماعی نیازمند اطلاع‌رسانی هوشمندانه و همدلانه است که همه تلاش خود را به کار خواهم گرفت تا در یک تعامل مناسب با صداوسیما بتوانیم برای فائق آمدن بر شرایط پیچیده امروز به یک رویکرد مشترک در جهت تأمین منافع جامعه دست‌یابیم.
۲- اوقات فراغت: یکی از خصوصیاتی که به جامعه ایران نسبت می‌دهند فقدان شادی و نشاط است. گرچه در جهت اعتبارسنجی این گزاره تحقیقی مطالعه نکرده‌ام، اما بسیاری از بیان‌ها و نقد‌های علمی حاکی از کمبود شادی و نشاط اجتماعی است. ما نیازمند ایجاد ساختار‌های نشاط آفرین و تقویت فرهنگ شاد زیستن هستیم. حداقل به‌عنوان یک کنشگر اجتماعی و سیاسی می‌توانم نتیجه‌گیری کنم که سیاست‌های معطوف به ایجاد شادی و نشاط اجتماعی در طول چهار دهه اخیر نتایج عینی و ملموسی نداشته است. موضوع پرکردن اوقات فراغت برای نسل دهه ۸۰ و ۹۰ یکی از موضوعاتی بود که هفته گذشته در دولت مطرح شد. رئیس سازمان صداوسیما خبر خوبی درباره برنامه‌های این مجموعه برای پر کردن بهینه اوقات فراغت داد. بعد از بحث، رئیس‌جمهوری جمع‌بندی کردند؛ وزارتخانه‌های فرهنگ و ارشاد اسلامی و آموزش و پرورش و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هر یک برنامه‌هایی برای پر کردن اوقات فراغت نوجوانان و جوانان در هماهنگی با یکدیگر و صداوسیما تدوین و ارائه کنند.

۳- تسهیل ورود گردشگران خارجی با حذف مهر ورود به ایران: در روز‌های اخیر برخی رسانه‌های منتقد دولت به نقد دستور رئیس‌جمهوری برای حذف مهر ورود به ایران در گذرنامه گردشگران خارجی پرداختند و حتی آن را عامل خدشه به وجهه ملی تعبیر کردند. طبق تحقیقی که دانشجویان رشته ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران در سال ۹۰ برای درس ارتباطات بحران انجام دادند هر امریکایی که یک بار به ایران سفر یا با یک ایرانی برخورد و مراوده داشته، کمتر از دیگران تحت تأثیر جو ایران‌هراسی قرار گرفته است. این واقعیت را بسیاری از افراد که به طور تجربی با گردشگران خارجی روبه‌رو شده‌اند نیز اذعان می‌کنند. یکی از دلایل این دستور ریاست‌جمهوری مقابله با جو ایران‌هراسی توسط سیاستمداران و رسانه‌های خارجی است. دلیل دوم تلاش برای خنثی کردن برنامه ایالات متحده امریکا در جلوگیری از ورود گردشگران خارجی به ایران با ابزار‌های غیرقانونی و مغایر عرف بین‌المللی است. دلیل سوم این تصمیم بهره‌مندی از مزایای اقتصادی حضور گردشگران خارجی است، چنانکه کمبود ناشی از سهم ناچیز ایران از گردش مالی توریسم بین‌المللی را به میزانی جبران کند و آثار مثبت این اقدام در حوزه اشتغالزایی و رونق کسب‌وکار آژانس‌های مسافرتی و تور‌های گردشگری و صنعت حمل‌ونقل به بهبود شرایط اقتصادی کشور نیز می‌انجامد. قطعاً این یک تصمیم آگاهانه علیه تحریم امریکا و در راستای نشان دادن فرهنگ ایران و مقابله با ایران‌هراسی است.
۴- رونق بوم‌گردی: در سال ۹۴ به مفهوم «گردشگری پست مدرن» پرداختم و استدلال من بر پایه تحقیقات موجود این بود که امروز گردشگران داخلی و توریست‌های خارجی کمتر تمایل به اقامت در هتل‌های چندستاره دارند و بوم‌گردی در دل طبیعت و اقامت در جوامع محلی با تنوع اقلیمی را ترجیح می‌دهند. این رویکرد جدید فرصتی برای اشتغالزایی فقرزدا نیز هست. سال‌هاست که ایرانگردی در چند نقطه کشور متمرکز شده و بوم‌گردی به توزیع گردشگران در کل کشور کمک خواهد کرد.
این خود به نوعی شناخت و همزیستی فرهنگی نیز می‌انجامد. بخشی از جهت‌گیری‌های اشتغال روستایی نیز بر اساس دستور رئیس‌جمهوری به بوم‌گردی اختصاص یافته است. در جلسه هیأت دولت مطرح شد علاوه بر کمک به ایجاد مراکز بوم‌گردی که شامل تبدیل خانه‌های موجود به اقامتگاه است، باید برای سرمایه‌گذاری در تقویت مزیت‌های جذب گردشگر نیز برنامه‌ریزی‌های لازم صورت گیرد.
۵- گردشگری آب: در کنار موضوع تقویت بوم‌گردی مسأله گردشگری آب نیز در هیأت دولت مطرح شد که این امر به نوعی رفع انحصاری شدن موقعیت‌های طبیعی در ایران است. متأسفانه در کناره‌های ساحلی دریای خزر کمتر نقطه عمومی برای همه مردم وجود دارد، حتی در دولت بحث شد که این مسأله به کناره‌های سد‌ها نیز کشیده شده و باید برای رفع انحصاری کردن موقعیت‌های طبیعی اقدام کرد. دریا و سد‌ها متعلق به همه مردم هستند. طراحی برای ایجاد تور‌های گردشگری آب از دیگر بحث‌هایی بود که با تأکید رئیس‌جمهوری تفاهمنامه‌ای بین سازمان میراث فرهنگی و وزارت نیرو به عمل خواهد آمد تا به عمومی شدن این قسم از گردشگری منجر شود.
۶- تقویت روابط عمومی‌های دولتی: از ابتدای دولت یازدهم انتقاداتی درباره عدم انعکاس مؤثر اقدامات و دستاورد‌های دستگاه‌های اجرایی توسط دولت مطرح بود. گرچه دولت رسانه‌ای همچون صداوسیما را در اختیار ندارد و از خارج تحت حمله تبلیغاتی رسانه‌هایی است که با هدف تخریب کل نظام سیاسی، دولت را مورد هجمه قرار می‌دهند و در داخل هم تحت فشار رسانه‌هایی است که تخریب دولت را کم‌هزینه‌ترین روش دستیابی به اهداف جریانات سیاسی تابعه خود می‌دانند. تقویت روابط عمومی نهاد‌های دولتی و قرار گرفتن افراد متخصص این رشته در حوزه‌های مرتبط می‌تواند به ایجاد آگاهی از فعالیت دولت و بازتاباندن سخن و نظر مردم به دولت و ایجاد ارتباط اجتماعی بین وزرا و معاونین و استانداران با جامعه کمک کند. در جلسه روز چهارشنبه گذشته هیأت دولت تصمیم گرفت ۳ در هزار بودجه وزارتخانه‌ها در اختیار روابط‌عمومی‌ها قرار گیرد.

• روزنامه صبح نو سرمقاله‌ای با تیتر به سود مقاومت منتشر کرده که به این شرح است:
در هفته‌های اخیر، اتفاقات مهمی در حیطه منطقه‌ای رخ داده که به‌نظر می‌رسد آرایش سیاسی تازه‌ای را رقم خواهد زد: انفجار الفجیره امارات، حمله خمپاره‌ای به سفارت آمریکا در بغداد، زیرضربه‌رفتن تأسیسات نفتی و فرودگاهی سعودی، حمله به نفتکش‌های ژاپنی و دست آخر، درازدستی هواپیمای جاسوسی آمریکا به مرز‌های ایران و نابودشدنش. احتمالا به این فهرست، می‌توان موارد دیگری را نیز افزود که عمر هیچ‌کدام از آن‌ها به بیش از ۴۰ روز نمی‌رسد و وضعیتی مشابه آنچه ایجاد کرده که پیشتر بدان «صلح مسلح» گفته‌ایم. در شرایطی که سازمان اطلاعات و وزارت دفاع آمریکا دستخوش نابسامانی‌هایی است، ترس‌ولرز و سرگردانی آنان که از توییت‌های ترامپ به‌وضوح آشکار شده، گمانه‌ها درباره خرابکاری‌های احتمالی محور سعودی-صهیونیستی را تقویت می‌کند. باوجوداین هرآنچه باشد، این پیام ضمنی را به همه طرف‌ها می‌دهد که اگر جنگ اقتصادی علیه ایران به‌سرعت و بدون پیش‌شرط پایان نگیرد، هیچ موقعیتی در آسیای جنوب‌غربی، در آسایش نخواهد بود. این بدان‌معناست که در فرض مداخلات ایذایی اسراییلی-عربی، آن‌ها نیز دارند وزنه برهم‌خوردن توازن قوا به‌سمت ایران را به‌شکلی ناخودآگاه تقویت می‌کنند و روی شاخه درختی نشسته‌اند که همزمان در حال اره‌کردنش هستند و آخرین نمونه، یعنی پهپاد سرنگون‌شده، مهر بطلانی است بر پرونده جنگ‌طلبان حاکم بر کاخ‌سفید.
• روزنامه سیاست روز یادداشتی با مضمون چهار حقارت آمریکا منتشر کرده که به این شرح است:
چگونگی وضعیت حاکم در روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا همچنان از اصلی‌ترین مسائل جهانی است در حالی که برخی محافل رسانه‌ای و سیاسی بر این عقیده‌اند که هر تحولی در این حوزه می‌تواند بر بسیاری از مسائل منطقه‌ای و جهانی تاثیرگذار باشد. نگاهی بر روند تحولات جاری در قبال مباحث ایران و آمریکا طی ماه‌های اخیر نشانگر تشدید تحرکات ضدایرانی آمریکاست که دامنه آن را از تحریم گرفته تا تهدید به گزینه نظامی و براندازی نظام می‌توان مشاهده کرد. قابل توجه آنکه آمریکایی‌ها در حالی از مذاکره سخن گفته‌اند که ۱۲ شرط را برای این کار اعلام کرده‌اند که نتیجه نهایی آن براندازی نظام و سلطه آمریکا بر ایران است. آمریکایی‌ها با فضای عملیات روانی حتی تا دامنه ادعای اعزام نیرو به منطقه علیه ایران پیش رفتند که نگاهی ریشه‌ای به مواضع آمریکا و واکنش‌های ایران نکاتی قابل توجه را آشکار می‌سازد. نخست آنکه آمریکایی‌ها بر این ادعا بودند که به دنبال گزینه مذاکره هستند و حتی میانجی‌گران را نیز در نظر گرفته‌اند. آن‌ها آمدن ایران پای میز مذاکره را مطرح کرده‌اند در حالی که هدف آن‌ها از مذاکره ادعایی نمایش اقتدارشان مبنی بر تسلیم‌سازی ایران در برابر زبان زور و تهدید بوده است. آمریکایی‌ها می‌دانند تا زمانی که مذاکره‌ای شکل نگیرد آن‌ها نمی‌تواند سیاست تحریم را اجرایی سازند و جهان پذیرنده زیاده‌خواهی آن‌ها نیست لذا تمام طراحی خود را بر اصل آوردن ایران پای میز مذاکره استوار کرده‌اند. یکی از مهمترین اقدامات آمریکایی‌ها بهره‌گیری از سر «آبه شینزو» نخست‌وزیر ژاپن به ایران بود چنانکه موضوع حامل پیام ترامپ بودن آقای «آبه» مطرح شد. واکنش رهبر انقلاب مبنی بر استقبال از روابط تهران توکیو و رد قاطع پیام ترامپ و تاکید ایشان بر عدم مذاکره با آمریکا عملا شکست طرح واشنگتن را رقم زد. دوم آنکه آمریکایی‌ها پس از شکست سناریوی تسلیم‌سازی سیاسی به جنگ روانی اتهام‌زنی روی آوردند. در حادثه‌ای مشکوک دو نفتکش که اتفاقا متعلق به ژاپن بوده‌اند در دریای عمان - همزمان با حضور آبه در تهران-، هدف قرار گرفتند. آمریکایی‌ها و البته برخی اروپایی‌ها در کنار سعودی، امارات، بحرین و صهیونیست‌ها جنگ رسانه‌ای گسترده‌ای را به پا کردند تا چنان وانمود سازند که این اقدام از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته است. پومپئو وزیر خارجه آمریکا ادعا کرد که عملیات نفتکش‌ها بسیار ماهرانه و پیچیده بود و لذا کار ایرانی‌هاست. آمریکایی‌ها حتی برای باز کردن پرونده ایران در شورای امنیت نیز تقلا کردند، اما در نهایت این پروژه نیز با هوشیاری جمهوری اسلامی و وارد نشدن به عرصه مذاکره ناکام ماند و آن‌ها نیز هیچ سندی علیه ایران نتوانستند ارائه نمایند و جهان بر واهی بودن ادعا‌های آنان پی برد. سوم آنکه آمریکایی‌ها بر این تصور بودند که خروجشان از برجام با واکنش ایران همراه نمی‌شود و تهران چاره‌ای جز پذیرش زیاده‌خواهی آن‌ها نخواهد داشت. مصوبه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر تعلیق گام به گام تعهدات برجامی براساس بند‌های ۲۶ و ۳۶ برجام اولین گام تهران برای شکستن این رویا بود. آمریکایی‌ها باز هم بر این تصور بودند که اقدام ایران موضوعی لفظی است و پشتوانه عملی ندارد حال آنکه ۲۷ خرداد، تمام محافل رسانه‌ای جهان از روند تعلیق تعهدات برجامی ایران آگاه و تهران رسما افزایش ذخیره اورانیوم غنی‌سازی شده‌اش را به رخ جهانیان کشید تا شکستی دیگر به آمریکا و سیاسی تهدید و ارعابش تحمیل شود. روندی که البته با واکنش منفی جهانیان همراه شده و عملا آمریکا نتوانسته جهانیان را از ناکامی‌هایش در برابر ایران منحرف سازد که واکنش‌های گسترده جهانی به سرنگونی پهپاد آمریکا و اذعان به توان دفاعی ایران و تزلزل توان تهاجمی آمریکا نمودی از آن است.
• روزنامه جوان مطلبی با عنوان انرژی هسته‌ای در قربانگاه چرنوبیل درج شده که به این شرح است:
درباره فوکوشیما نیز واقعیت این است که اگر چه حادثه‌ای بسیار مهیب بود، اما در نهایت هیچ کشته و هیچ اثر منفی پایداری نداشت. به غلط گفته می‌شود حادثه فوکوشیما پانزده هزار کشته داشته، در حالی که آن‌ها کشتگان سونامی بودند و نه فوکوشیما. از سوی دیگر حادثه فوکوشیما ناشی از دست کم انگاری (Underestimate) زمینلرزه و سونامی توسط طراحان این نیروگاه بوده است. نیروگاه اتمی فوکوشیما به گونه‌ای ساخته شده بود که در برابر زمین لرزه ۸ ریشتری و سونامی با امواج ۵.۷ متری ایستادگی کند؛ و مشکل این بود که زمین لرزه‌ای رخ داد به بزرگای ۹ ریشتر و موج‌هایی آمدند به ارتفاع ۱۴ متر. با محاسبات سختگیرانه‌تر و با استاندارد‌های نوین ایمنی می‌توان امیدوار بود دست کم حوادثی مشابه چرنوبیل و فوکوشیما رخ ندهد. در عین حال این تردید و نگرانی همیشه باقی است: امکان ایمن سازی مطلق و صددرصد هرگز وجود ندارد؛ و به هر حال وجود یک نیروگاه هسته‌ای در هر منطقه‌ای به معنای مهیب‌ترین خطر محتمل برای آن منطقه است. با درصد وقوع خیلی کم، اما ریسک بسیار بزرگ در صورت وقوع؛ و البته اینکه همه انرژی هسته‌ای را می‌خواهند، اما همه قادر به تامین بالاترین استاندارد ایمنی نیستند. دیرزمانی دلمشغولان محیط زیست مهمترین و پرشورترین دشمنان انرژی هسته‌ای بودند. اما به نظر می‌رسد روزگار دیگر شده است. در هراس از گرمایش جهانی، ناشی از مصرف سوخت‌های فسیلی، و سرخورده و نومید از روند گسترش انرژی‌های تجدیدپذیر و پاک محیط زیستی‌ها رو کرده‌اند به انرژی هسته‌ای. اگر معاهده کیوتو را نقطه آغاز اجماع جهانی برای مهار تغییر اقلیم بدانیم واقعیت این است الان شرایط نسبت به ۲۷ سال قبل ناامیدکننده‌تر است. نه تنها مصرف سوخت‌های فسیلی افزایش یافته، بلکه سرمایه گذاری برای توسعه مصرف این نوع انرژی هم بیشتر شده است و البته اینکه گسترش انرژی‌های پاک همچون انرژی خورشیدی و بادی بسیار کمتر از حد انتظار بوده است. حتی به فرض اجرای کامل همه توافقات اقلیمی، تقریبا عبور از سه درجه حتمی است و اگر فرض کنیم وضعیت موجود ادامه یابد، که عجالتا فرض پر بیراهی نیست حتی می‌توان نگران وقوع سناریوی بسیار بدبینانه افزایش متوسط دمای جهانی حتی بیش از ۴ یا ۵ درجه بود؛ و این یعنی فاجعه حتمی برای مناطق وسیعی از جهان. به همین خاطر است که طرفداران محیط زیست به این نتیجه رسیده‌اند عجالتا ریسک تداوم مصرف سوخت‌های فسیلی بیشتر از خطرات انرژی اتمی است و بهتر است مشوق توسعه انرژی هسته‌ای، البته به شرط ارتقای استاندارد‌های ایمنی مرتبط بود. بهتر آن است که گرمایش جهانی را با رویکرد به انرژی‌های تجدیدپذیر همچون انرژی خورشیدی مهار کنیم و نه انرژی اتمی. اما موقتا، دست کم تا وقتی که انرژی‌های پاک به فناوری قابل قبول و قدرت تجاری رقابت با سوخت‌های موجود برسند شاید بهتر باشد ریسک استفاده از انرژی اتمی را بپذیریم؛ و این البته نمی‌تواند فرمولی یکسان برای همه کشور‌های جهان باشد. هر کشوری باید بسته به اقتضائات سرزمینی خود راه خویش را برای یک برنامه جامع انطباق با تغییرات اقلیمی پیدا کند. چاره کار در این باره سپردن بازی به دانشمندان و اعتماد به آنهاست.

• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقاله‌ای با عنوان نظام پاداش مدیران بانکی منتشر کرده که به این شرح است:
بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۷ در آمریکا و کشور‌های دیگر این سوال به‌صورت جدی مطرح بود که چرا بانک‌ها وارد فعالیت‌هایی شدند که به وضوح ریسک زیادی به بانک‌ها و نهاد‌های مالی و موسسات اعتباری تحمیل می‌کرد. بعد‌ها معلوم شد یکی از دلایل این ریسک‌پذیری غیرمتعارف به اشکالات نظام جبران عملکرد و پاداش‌دهی (Compensation and Remuneration system) مدیران برمی‌گشت. مدیران ارشد بانک‌ها معمولا بابت کاهش ریسک پاداشی نمی‌گرفتند و سهامداران نیز بیشتر به‌صورت‌های مالی و نسبت‌های سودآوری بانک توجه داشتند و پاداش مدیران عامل را بر اساس چنین شاخص‌هایی تعیین می‌کردند. این مساله باعث شده‌بود که مدیران بانک‌ها و نهاد‌های مالی بیشتر به منافع مالی کوتاه‌مدت توجه داشته باشند. در نتیجه این تجربه تلخ در دنیا مدیریت ریسک در بانک‌ها اهمیت بیشتری پیدا کرد و رگولاتور‌های پولی و مالی در اغلب کشور‌های دنیا ضوابط سختگیرانه‌تری برای مدیریت ریسک وضع کردند. بخشی از این سختگیری به نظام جبران عملکرد و پاداش‌دهی بانک‌ها برمی‌گشت. هم اکنون در بسیاری از کشور‌های توسعه‌یافته ضوابط و توصیه‌های جدی درخصوص پاداش مدیران وجود دارد و در برخی موارد تعیین پاداش‌های مالی براساس منابع جذب شده به بانک با محدودیت‌های جدی روبه‌رو است. هدف از این محدودیت‌ها پیشگیری از مفاسد ناشی از همسویی منافع شخصی مدیران بانک با مشتریان ثروتمند است. هنگامی که پاداش مدیر ارشد یک بانک به سهل‌گیری در مدیریت ریسک مشتریان گره خورده باشد، طبیعی است که ضوابط تحلیل ریسک به‌صورتی خوش‌بینانه تفسیر شده و بدنه بانک تمایل (خواسته یا ناخواسته) بیشتری برای نادیده گرفتن زمینه‌های ریسک در مشتریان دارد. در عوض رگولاتور‌های پولی و مالی پیشنهاد می‌کنند از معیار‌هایی نظیر کاهش هزینه، مشتری‌مداری، ارتقای بنیه مالی و اعتبار بانک، کاهش تخلفات و عدم‌تطبیق‌ها و... در نظام جبران عملکرد و پاداش دهی بانک‌ها استفاده شود. معمولا کارکنان عملیاتی بانک‌ها که در ارتباط با مشتریان قرار دارند، ریسک‌پذیرتر از سهامداران بانک‌ها هستند؛ به همین دلیل واگذاری مسوولیت تحلیل و مدیریت ریسک، تنها به خود این افراد اشتباه است. تفکیک نقش مدیریت ریسک از نقش‌های عملیاتی و ارتباط مستقیم این نقش با هیات‌مدیره به همین دلیل ضرورت دارد. اما متاسفانه در ایران و در اغلب بانک‌ها اساسا نقش خود هیات‌مدیره نیز صوری و غیرواقعی است. یعنی عموما حرف‌شنوی مدیرعامل از هیات‌مدیره اندک است و حتی گاهی هیات‌مدیره از مدیرعامل حساب می‌برد. در چنین شرایطی ارتباط مستقیم مدیر ریسک با هیات‌مدیره به شوخی می‌ماند. البته این واقعیت را هم باید در نظر داشت که بسیاری از افرادی که به‌عنوان عضو هیات‌مدیره بانک‌های ایرانی منصوب می‌شوند مهارت‌ها و توانایی‌های لازم را ندارند و همین طور افرادی که دانش و مهارت کافی برای مدیریت ریسک‌های مالی و بانکی داشته باشند هم بسیار نادر هستند. به ندرت در بانک‌های ایرانی برای اعتبارسنجی دقیق و علمی و مبتنی بر ضوابط رایج مدیریت ریسک (از جمله مقررات بازل ۲ یا ۳) ابزار و فرآیند وجود دارد و مدیریت ریسک به نوعی بوروکراسی ظاهری و دست‌وپاگیر تقلیل یافته‌است. یعنی بسیاری از چیز‌هایی که درباره مدیریت ریسک در بانک‌های ایرانی گفته می‌شود روی کاغذ معنا دارند و وقتی در عمل قرار است اجرا شوند در «بانکداری به سبک ایرانی» اساسا قابل اجرا و تحقق نیستند. نظام جبران عملکرد و پاداش‌دهی بانک‌های ما هم اشکال پیش‌گفته را دارد. تقریبا در همه بانک‌های ما مهم‌ترین عامل ارزیابی عملکرد کارکنان (به خصوص در شعبه) میزان منابعی است که برای بانک جذب کرده‌اند. یعنی کارکنان بانک هر قدر بتوانند مشتریان با نقدینگی بیشتری جذب کنند و این مشتریان پول خود را بیشتر در بانک نگاه دارند پاداش بیشتری می‌گیرند. در برخی بانک‌ها حتی آبدارچی شعبه هم به همین شیوه پاداش می‌گیرد. یعنی اگر شعبه منابع بیشتری جذب کند همه کارکنان شعبه سود می‌کنند. چنین شیوه‌ای نتیجه‌ای جز شل شدن مکانیزم‌های مدیریت ریسک و سهل‌گیری و مسامحه در تحلیل ریسک ندارد. در نتیجه چنین وضعیتی است که بانک بدون داشتن تضامین کافی و بدون اعتبارسنجی مطلوب به مشتری تسهیلات و خطوط اعتباری ارزان‌قیمت می‌دهد. وقتی پاداش کارکنان و مدیران منوط به جذب مشتریان پرپول است طبیعی است که برای جذب چنین مشتریانی، قواعد تحلیل ریسک زیر پا گذاشته شود. جالب اینجا است که در بانک‌های ایرانی، ریسک سیاسی مهم‌تر از ریسک اعتباری تلقی شده و به همین دلیل برای افرادی که پشتوانه سیاسی قدرتمند دارند همین تحلیل ریسک نصفه و نیمه هم انجام نمی‌شود. یعنی مدیران بانکی برای ریسک سیاسی اهمیت بیشتری قائل هستند و ترجیح می‌دهند با افراد سیاسی درنیفتند حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن ضوابط بانک مرکزی و منافع سهامداران باشد. در همین ایامی که اخبار متعددی از مشکلات بانک‌ها و ریسک‌ها و تخلفات آن‌ها منتشر می‌شود کماکان در بر همان پاشنه چرخیده و پاداش‌های مدیران ارشد نظام بانکی بر اساس معیار‌های با ریسک بالا محاسبه و پرداخت می‌شود. همان گونه که تجربه دنیا نشان داده بهبود نظام جبران عملکرد و پاداش‌دهی بانک‌ها یکی از ابزار‌های مدیریت ریسک است که رگولاتور یعنی بانک مرکزی باید در آن مداخله کند. اگرچه در نظام بانکی رانتی و دولتی ایران بحث میزان پاداش عملکرد هم می‌تواند مورد بحث باشد؛ اما مساله اصلی این نوشته، مبلغ پاداش و حقوق مدیران بانکی نیست بلکه مکانیزمی است که برای محاسبه آن وجود دارد. مکانیزمی که بتواند میان منافع مشتریان و کارکنان و سهامداران بانک به نحوی تعادل ایجاد کند که مدیریت ریسک قربانی نشود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *