چایی مُفتی که نمی‌شه خورد

2:00 - 20 آبان 1397
کد خبر: ۴۶۵۴۷۶
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
برف روی پشت بام‌ها خیمه می‌زد و براتعلی با ما بچه‌ها، منزل سن بالاهای محله را در می زد. تا در باز می‌شد سلامی می‌کرد و می‌گفت: «پنج تا چایی برامون می‌ذارید ؟!» با لبخند صاحب‌خانه راهی بام می شدیم. می‌گفتیم: تا چایی دم بکشه، کار ما تمومه؛ چایی مفتی که نمی‌شه خورد!

چایی مُفتی که نمی‌شه خوردبه گزارش گروه سیاسی ، پاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانواده‌ای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیب‌دیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید. بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

چایی و برف!

برف روی پشت بام‌ها خیمه می‌زد و براتعلی با ما بچه‌ها، منزل سن بالاهای محله را در می زد. تا در باز می‌شد سلامی می‌کرد و می‌گفت: «پنج تا چایی برامون می‌ذارید ؟!» با لبخند صاحب‌خانه راهی بام می شدیم. می‌گفتیم: تا چایی دم بکشه، کار ما تمومه؛ چایی مفتی که نمی‌شه خورد!

سماور قُل می‌خورد به سوی هوا و برف‌ها قِل می خورد به سوی زمین. چای را می‌زدیم و خانه به خانه می‌رفتیم. خسته و کوفته که به دیوار کوچه تکیه می‌زدیم، تازه سر بازی و شوخی براتعلی باز می‌شد. با آن زور و قوه‌ زیاد، گلوله‌ برفی بود که به سمتمان شلیک می‌کرد ما هم کم نمی‌آوردیم. خیس برف‌بازی می‌شدیم. معلوم بود قصد آزار ندارد. می‌خواست تنمان بی‌خستگی شود با این بازی.

یک روز که نا برایم نمانده بود، بی‌رمق بهش گفتم: خیلی بی معرفتی! یه روز هم بچه‌ها و رفقا رو جمع کن بیان خونه‌ ما رو بروفن. خیلی خونسرد و قاطع جواب داد: بچه‌های خودمون جوونن، می‌تونن خودشون انجام بدن. ما باید به فکر بقیه‌ افراد باشیم.

براتعلی و برادر شهیدش رمضانعلی، پشت بام منزل تمام خانواده‌های بی‌سرپرست و مستضعف محله را اینگونه پارو می‌کرد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *