الجزیره: فرهنگ حضور در سینما در "افغانستان" رو به زوال است

14:35 - 29 اسفند 1394
کد خبر: ۱۴۳۴۶۰
الجزیره در گزارشی با اشاره به اینکه فرهنگ حضور در سینما در افغانستان در حال محو شدن است، نوشت: با این شرایط مردم این کشور همچنان مشتاق تماشای فیلم هستند.
الجزیره: فرهنگ حضور در سینما در به گزارش سرویس بین الملل  هر بار که به تماشای فیلم‌های قدیمی می‌نشینم که نخستین بار آن‌ها را در دوران کودکی‌ام در کابل دیده بودم، به سختی می‌توانم روی داستان فیلم تمرکز کنم.
 
الجزیره نوشت: آن‌ها همواره خاطراتی را در ذهنم تازه می‌کنند؛ خاطراتی نه از خود فیلم‌ها، بلکه از شرایطی که در آن دوران وجود داشت.
 
گشت‌وگذارهای خوشایند عصرها با بهترین دوستانم و رفتن به سینما، شب‌های بهاری معطر به بوی شیرین درختان اقاقیا در کنار خانه‌ فیلمی که در نزدیکی ما وجود داشت، شوخی با عموزاده‌هایی که 2 ردیف‌ آن‌طرف‌تر نشسته بودند، خنده‌های شیطنت‌آمیز با برادرم زمانی که واکنش حیرت‌زده‌ پرستار کودکی را که می‌دیدیم که برای اولین بار سینما را تجربه می‌کند.
 
در اواسط قرن بیستم، زمانی که افغانستان تلاش‌هایش را برای حرکت به‌سوی توسعه و مدرنیته محکم‌تر می‌کرد، سینما تبدیل به کاتالیزور موثری برای باز کردن ذهن‌ها و تشویق میل به تغییر شده بود.
 
در ادامه این گزارش آمده است: صحنه‌ نمایش فیلم‌ها دریچه‌ای به جهان بود و تصویری کوتاه از فرهنگ‌های دیگر را نشان می‌داد. این شرایط به ایده‌های جدیدی اجازه‌ ظهور می‌داد و تمایل به کشف تجارب انسانی در جهان زمینه‌ی بروز می‌یافت.
 
اما سینما تبدیل به یک باشگاه اجتماعی نیز شده بود. رفتن به سینما بهانه‌ای برای دیدار دوستان و غریبه‌ها، در خارج از محدوده‌ خانه به‌حساب می‌آمد – یک تفریح، یک رویداد اجتماعی. آن‌جا مکانی برای دیدن و دیده‌شدن بود.
 
نخستین پروژکتور فیلم – یک «چراغ جادو»- درسال 1904 و در زمان سلطنت امیر «حبیب‌الله خان» به افغانستان آمد. گاهی فیلم‌هایی در کاخ نشان داده می‌شد، گرچه تنها برای نخبگان حاکم بود.
 
سینما کابل
سینما کابل در اواخر دهه‌ 1920 تأسیس شد و اولین خانه‌ فیلم همگانی بود. این سینما فیلم‌های هندی و آمریکایی را به نمایش می‌گذاشت. در دوره‌ فیلم‌های صامت، اجرای زنده‌ برنامه توسط دو استاد بزرگ با پیانو و ویالون نیز با فیلم همراه می‌شد.
 
فرهنگ سینما با چنان سرعتی در کابل منتشر شد که این سینمای کوچک و زمان‌های محدود پخش فیلم در آن، دیگر پاسخ‌گوی تقاضاهایی نبود که هر روز افزایش می‌یافت. بلیط سینما 2 یا 3 برابر قیمت اصلی‌اش در بازار سیاه فروخته می‌شد و مردم گاهی برای به‌دست‌آوردن بلیط سینما از گیشه‌ با هم درگیر می‌شدند.
 
تا اواسط دهه‌ 1950، تنها مردان و کودکان می‌توانستند به سینما بروند. شهرداری کابل برای فراهم‌کردن فضایی برای زنان و پاسخ به تقاضای عمومی برای استفاده از این «تصاویر متحرک»، سینما بهزاد را ساخت که در هفته یک روز آن به زنان اختصاص داشت.
 
اطلاعات روز نوشت: در اواخر همان دهه، سالن زینب در مجتمع مؤسسه‌ زنان تأسیس شد؛ جایی که نمایش‌های روزانه‌ آن در عصرها به‌طور انحصاری برای زنان تعیین شده بود.
 
مادرم که نخستین تجربه‌ خود را از تماشای فیلم در سن 8 سالگی و در سینمای کابل داشت، با علاقه از برنامه‌ی هفتگی تماشای فیلم خود در سالن زینب، همراه با خواهر بزرگ‌تر و عموزاده‌هایش که همه نوجوانانی علاقه‌مند و مشتاق به فیلم بودند، یاد می‌کند.
 
طبقه متوسط شهری
در آغاز دهه‌ 1960، حرکتی جسورانه توسط خانواده‌ سلطنتی برای تشویق زنان برای کنار زدن پرده‌های حجاب و بیرون ‌آمدن از انزوای اجتماعی انجام شد که تغییرات بنیادین را در افغانستان به ‌دنبال داشت.
 
هم‌چنین، این دوره به ‌دلیل افزایش پروژه‌های توسعه‌ای و ظهور یک طبقه متوسط شهری نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. کمک‌هزینه‌های تحصیل در خارج از کشور و افزایش روابط تجاری و میان-دولتی با جهان، کشورها و فرهنگ‌های مختلف را به بسیاری از مردم افغانستان معرفی کرده بود و برای دیگران، فیلم‌های خارجی پنجره‌ای به سمت جهان خارج بودند.
 
سینما یک سرگرمی منحصر به ‌فرد برای شهرنشین‌های کابل باقی نماند. مردم افغانستان از مناطق روستایی در تمام گوشه‌کنار کشور به کابل سفر می‌کردند تا سینما را تجربه کنند و گاهی در طول اقامت خود در کابل، چندین بار به تماشای یک فیلم تکراری می‌رفتند.
 
با افزایش مستمر سالن‌های سینما در سراسر دهه‌ 1960، نه تنها در کابل بلکه در دیگر شهرهای مهم، انتخاب گسترده‌ای از فیلم‌های ایرانی، هندی، ترکی، اروپایی، و البته هالیوودی، در برابر مردم وجود داشت.
 
اگر چه بسیاری از سالن‌های فیلم در کابل و دیگر ولایت‌ها، فیلم‌های هندی به نمایش می‌گذاشتند، سه سینما در محله‌های مدرن‌تر و مرفه‌تر کابل اغلب فیلم‌های غربی و ایرانی را روی پرده می‌بردند. از طرفی، تعدادی از این سالن‌ها محل ملاقات جوانان ساکن کابل شده بود.
 
بسیاری از فیلم‌های غربی پیش از آنکه در افغانستان نمایش داده شوند، در ایران به زبان فارسی دوبله می‌شدند. در نتیجه، مردم افغانستان با لهجه‌ فارسی ایرانی آشنا شدند و می‌توانستند داستان‌های فیلم‌ها را بهتر درک کنند.
 
جالب توجه این است که صداهایی که برای دوبله‌ بازیگران غربی در ایران استفاده می‌شد، آن‌قدر برای مردم افغانستان آشنا شده بود که بسیاری از ما زمانی که بعدها صدای اصلی «کلینت ایستوود» یا «آلن دلون» را در فیلم‌ها می‌شنیدیم، به‌نظر ما غیرعادی می‌آمد.
 
دشواری‌های ستم‌دیدگان 
در میان فیلم‌های غربی، افسانه‌های یونانی یا رومی، کمدی یا داستانی عشقی-حماسی، مخاطبان افغان بیش از همه به داستان‌هایی در رابطه با زندگی‌های دشوار ستم‌دیدگان که در آن‌ها ستم‌گران همیشه شکست می‌خوردند جذب می‌شدند.
 
در فرهنگی که عمیقاً ریشه در داستان‌های اخلاقی سعدی شیرازی و حکایت‌های «ملا نصرالدین» داشت، فیلم‌هایی که پیامی با خود داشتند، به‌عنوان درس‌هایی جهانی و بدون حد و مرز و زمان، استقبال می‌شدند.
 
در یک فرهنگ تا عمیقاً در داستان اخلاقی سعدی شیرازی و حکایات-طنز پیچیده از ملا پایه، فیلم با یک پیام به‌عنوان یک فرم جدید از درس بی انتها و جهانی مورد استقبال قرار گرفتند.
 
مثال زنده‌ای از تاثیرگذاری فیلم‌ها، بیوگرافی جنگ‌جوی آزادی‌بخش الجزایر، جمیله، اثر فیلم‌ساز مصری یوسف شاهین بود.
 
در این فیلم، که شخصیت اصلی آن جمیله یک الجزایری است، احساسات مردمی به شکلی تحریک شده بود که تظاهرات‌هایی خشونت‌آمیز در برابر سفارت فرانسه در کابل با شعارهای ضداستمعاری راه‌اندازی شد.
 
اما فیلم‌ها از سویی در ظاهر مخاطبان افغان خود نیز تاثیر گذاشته بود. به تقلید از ستاره‌های فیلم‌های غربی، در میان زنان مدل موی «سوفیا لورن» رایج شده بود و مردان لباس‌های «جیمز باند» شان کانری را کپی می‌کردند.
 
بازیگران منطقه‌ای تبدیل به شخصیت‌هایی محبوب شده بودند. پوسترهای ستاره‌های هندی مانند «مادهوبالا» و «راج کومار» (دهه‌ 1950)، «هما مالینی» و «راجش کنها» (دهه‌ 1960)، هم‌چنین بازیگران ایرانی و ترکی محبوب مانند «فردین» و «فخرالدین» (دهه‌ 1960)، دیوارهای کباب‌خانه‌ها و قهوه‌خانه‌های شهر را زینت بخشیده بود و در بسیاری از مغازه‌های کشور جزو پرفروش‌ترین‌ها بودند.
 
معضلات اجتماعی
فیلم‌های هندی و ایرانی بیشتر در میان توده‌ی مردم جذابیت داشتند. مسایل اجتماعی و شیوه‌ای که این داستان‌ها بیان می‌کردند، بیشتر آشنا بودند. هم‌چنین، برای افزایش قیمت بلیط سینما، آن‌ها سرگرمی‌هایی چند بعدی ارائه می‌کردند. روی پوسترهای تبلیغاتی فیلم، عباراتی مانند «صحنه‌هایی از عشق، مبارزه، درام و کمدی» دیده می‌شد.
 
موسیقی متن فیلم‌های محبوب هندی مانند «آواره» و «پاکیزه» با صدای بلند در رستورانت‌های سنتی پخش می‌شد. آهنگ فیلم‌های معروف ایرانی مانند «سلطان قلب‌ها» توسط خوانندگان پاپ افغانستان خوانده می‌شد. بیش از همه، آن‌چه افغان‌ها را به سمت فیلم‌های هندی و ایرانی جلب می‌کرد، صحنه‌های موسیقی و رقص در آن‌ها بود.
 
صنعت فیلم داخلی، در اوایل دهه 1960 و با ایجاد نهاد دولتی افغان فیلم راه‌اندازی شد. اگر چه هدف اصلی این نهاد تولید فیلم‌های مستند و خبری بود، اما از چندین فیلم داستانی نیز حمایت کرد.
 
فیلم‌های خبری کوتاه در تمام سینماهای دولتی پیش از شروع فیلم‌های سینمایی نشان داده می‌شدند و پس از آن به ولایت‌ها برده می‌شدند و توسط پروژکتورهایی متحرک با هدف تلاش برای افزایش آگاهی‌های عمومی پخش می‌شدند.
 
باوجود معایب و کاستی‌ها، تعداد انگشت‌شمار فیلم‌های برجسته‌ای که افغان فیلم تا اواخر دهه‌ی 1980 تولید کرد، تماشاگران زیادی را به خود جلب کرده بود. فیلم‌نامه‌های منعکس‌کننده‌ مشکلات موجود در جامعه بودند.
 
امروز، درحالی که افغان‌ها هم‌چنان مشتاق تماشای فیلم هستند، اما فرهنگ سینما رفتن ناپدید شده است. از 23 سینمایی که پیش از جنگ‌ها در کابل وجود داشت، تنها 5سالن تعمیر شده و به روی همگان باز است. با این‌حال، با توجه به وضعیت امنیتی مخاطره‌آمیز و بازگشت به دوران محافظه‌کاری اجتماعی، مخاطب‌های سینما تنها مردان هستند.
 
در انتهای این گزارش آمده است: تلویزیون‌های کابلی و ماهواره‌ای، در ایجاد سرگرمی و فراهم‌کردن آگاهی از جهان خارج، جایگزین پرده‌های بزرگ سینما شده‌اند، اما افسوس که فضاهای امن عمومی برای تفریح خانوادگی یا معاشرت با دوستان دیگر مدت‌هاست که وجود ندارد.
 
/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *