جواب محمدرضا پهلوی به چرایی انقلاب اسلامی

14:38 - 17 بهمن 1399
کد خبر: ۶۹۹۲۹۴
نخستین فرمانده سپاه پاسداران و پژوهشگر مسائل تاریخی در رابطه با چرایی انقلاب می‌گوید: بهترین و قاطع‌ترین دلیل برای چرایی انقلاب، سخنان شاه است که در بیانیه ۱۵ آبان ۵۷ ایراد شد. در این سخنرانی، شاه می‌پذیرد که ظلم کرده و فاسد و وابسته بوده است.
_ فارس نوشت: امام خمینی (ره) در طول سال‌های مبارزه و روشنگری، بر وابستگی شدید مملکت به قدرت‌های بیگانه اشاره می‌کردند و با ذکر مفاسد و سوء تدبیر‌های خاندان پهلوی و وابستگی روزافزونی که در پی ضعف‌های فراوان آنان رخ نموده بود نسبت به اسارت کشور در دست آن قدرت‌ها و به یغما رفتن منابع اصیل ثروت مردم واکنش نشان می‌دادند.
 
از منظر امام خمینی (ره) ایران و ملت ایران باید با تکیه بر منابع طبیعی کشور و با باور به توانایی‌های خویش و یاری خدای بزرگ، خود را در تأمین نیاز‌های اساسی و ارزاق عمومی کشور به مرز خودکفایی برساند.
 
از نگاه امام، کشوری که در نیاز‌های اساسی و ارزاق عمومی‌اش وابسته به دیگران باشد، خواسته یا ناخواسته به لحاظ سیاسی و فرهنگی نیز به اسارت آن‌ها در خواهد آمد. امام بزرگوار می‌فرمایند: «چنانچه ما احتیاج داشته باشیم در ارزاق‌مان به خارج، این وابستگى براى ما اسباب این می‌شود که در امور سیاسى هم وابسته باشیم. ما باید وابستگی‌مان را از اجانب و غرب و شرق قطع کنیم. اگر ما بخواهیم که مملکت‌مان یک مملکت مستقلِ آزادِ مال خودمان باشد، باید در این امورى که مربوط به اقتصاد است، مربوط به فرهنگ است، مربوط به امور دیگرِ کشور است، خودمان فعالیت کنیم، و ننشینیم دیگران انجام بدهند.» 
 
برای واکاوی استقلال که دستاورد‌های بزرگ انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی بود با جواد منصوری که نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نویسنده کتاب «شناخت استکبار» و «۲۵ سال حاکمیت آمریکا در ایران» است، گفتگو کردیم.
 
جواب محمدرضا پهلوی به چرایی انقلاب اسلامی

جواد منصوری نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

 

آقای منصوری به عنوان نخستین پرسش بفرمایید چرا انقلاب اسلامی در ایران رخ داد؟

 انقلاب اسلامی ایران، یک واقعه معمولی در تاریخ معاصر نبود؛ بلکه به قول رییس سازمان سیا یک واقعه عجیب و باورنکردنی بود. پس این سوال که «چرا انقلاب شد؟» برای قرن‌ها می‌تواند مطرح شود. طبیعتا هر گروه، فرد و سازمانی می‌تواند جوابی به این سوال براساس دیدگاه‌ها، اطلاعات و منافعش بدهد.
 
امام خمینی (ره) در جا‌های مختلفی این موضوع که «چرا انقلاب شد» را در وصیت نامه و صحیفه نور بیان کردند. من معمولا به دیدگاه امام خمینی (ره) یا هر منبع ارزشمند دیگر استناد نمی‌کنم. من در پاسخ به این سوال به دلایلی اشاره می‌کنم که در طول ۳۰ سال گذشته در داخل و خارج از کشور قابل نقص نباشد.
 
به نظر من بهترین و قاطع‌ترین دلیل برای چرایی انقلاب، سخنان شاه بود که در بیانیه خود در ۱۵ آبان ۵۷ از رادیو و تلویزیون ایران بیان شد. در آن سخنرانی شاه صریحا می‌گوید که من صدای انقلاب شما را شنیدم. من انقلاب شما را تأیید می‌کنم. من در کنار انقلاب شما هستم. در آن سخنرانی چرایی انقلاب را توضیح می‌دهد و می‌پذیرد که ظلم کرده، فاسد و وابسته بوده و قول می‌دهد که از این به بعد سیاست مستقل ملی داشته باشد، قانون‌شکنی نکند و قول می‌دهد از این پس قانونمند و پیرو مذهب شیعه اثنا عشری باشد؛ بنابراین وقتی رییس یک کشور رسما اعتراف به فساد، ظلم و وابستگی می‌کند، مردم هم حق داشتند انقلاب کنند.
 
جالب است وقتی اعترافات شاه را برای خارجی‌ها‌ می‌خواندم، دچار حیرت می‌شدند. اعترافات شاه برای آن‌ها جالب و غیرقابل انکار بود. گروهک‌ها، معارضین و افرادی که تفکرات عجیب و غریب داشته و دارند را باید کنار گذاشت. چون در پی منافع شخصی خود هستند.  
 
مردم بعد از اعترافات صریح شاه به این نتیجه رسیدند شخص فاسد، ظالم و وابسته نه تنها شایسته حکومت بر آن‌ها نیست، قابل اعتماد هم نیست و نمی‌شود به او فرصت دوباره داد.
 
شعار‌های مردم در سراسر کشور بعد از آن تاریخ و در راهپیمایی ۱۹ آذر سال ۵۸ و ۲۰ آذر ۵۸، تاسوعا و عاشورا «بگو مرگ بر شاه» بود و شاه از بالا در بالگرد اعتراضات مردمی را می‌بیند وقتی به کاخ بر می‌گردد و سران مملکت را جمع می‌کند و می‌گوید که شما گفتید مخالفین در اقلیت هستند، اما من تقریبا همه ملت را دیدم که شعار مرگ بر شاه سر می‌دادند.
 
مشاوران و سران مملکت اعتراف کردند ما به میل شما صحبت می‌کردیم و سانسور می‌کردیم، اما در واقع در واقع مردم دیگر شما را نمی‌خواهند. در واقع روز عاشورای سال ۵۸ شاه تصمیم گرفت برود اروپایی‌ها بعد از راهپیمایی اعتراضی عاشورا به این نتیجه رسیدند که روی ماندن شاه نمی‌توان حساب باز کرد.
 
اگر شاه ۲۶ دی ماه ۵۷ رفت در فاصله بین ۲۰ آذر تا ۲۶ دی ماه در حال آماده‌سازی و جمع و جور کردن وسایل و جابه‌جایی پول‌ها و عتیقه‌ها بود تا از ایران فرار کند، ده‌ها نفر قبل از خودش به خارج از کشور رفتند.
 

آیا مطابق نظر سلطنت‌طلب‌ها، اروپایی‌ها و آمریکا در کنفرانس گوادالوپ، زیر پای شاه را خالی کردند؟ نظر شما در این باره چیست؟

به اعتقاد من، ملت ایران در روز تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ کار شاه را تمام کردند. حامیان اروپایی و آمریکایی در این کنفرانس تصمیم گرفتند بعد از شاه چه کار کنند. آن‌ها در این کنفرانس به این نتیجه رسیدند شاه قطعا رفتنی است، اما آن‌ها باید ارتش شاه را به هر قیمتی حفظ کنند؛ چرا که ارتش شاهشنشاهی وابسته به بیگانگان و در مشت آن‌ها بود. در کنفرانس گوادالوپ برای حفظ ارتش در ایران منطقه در حال برنامه‌ریزی بودند.
 
اروپا و آمریکا برای حفظ ارتش، ژنرال هایزر را به ایران فرستادند تا با سران ارتش مذکراه کند بلکه نخست ارتش حفظ شود و پس از حفظ ارتش، یک دولت به ظاهر ملی قادر باشد دوره انتقالی را در ایران برگزار کند تا نظامی که در ایران در راس امور قرار می‌گیرد، حافظ منافع غربیان در منطقه باشد و ایرانیان هم قانع شوند، تغییر مطلوب در ایران اتفاق بیفتد.  
 
 تیمور بختیار با پذیرفتن این نقش به سرعت دست به اقداماتی نظیر انحلال ساواک و آزادی زندانی‌های سیاسی و مطبوعات دست زد تا جامعه را راضی کند. تغییرات مورد نظر مردم روی داد و حتی اعلام کرد از این به بعد شاه مطابق قانون اساسی مشروطه سلطنتی فقط شاه خواهد بود، اما مردم به رهبری امام خمینی تصمیمشان را گرفته بودند. اعتمادی به سران ارتش، بختیار و دولتش نداشتند و شعار سر می‌دادند: «بختیار، نوکر بی‌اختیار» و شعار‌های دیگر که مطرح می‌شد.
 
دولت بختیار که بعد از فرار ارتشبد غلامرضا ازهاری در تاریخ چهاردهم دی ماه سال ۱۳۵۷ هجری شمسی تشکیل شد، نخست قرار بود غلامحسین صدیقی نخست وزیر شود. اما صدیقی این پست را نپذیرفت.
 
آقای هاشمی رفسنجانی نقل می‌کرد که بعد از تظاهرات عاشورا با عده‌ای از مبارزان جلسه گذاشتیم تا شعاری را بسازیم و در حال صحبت بودیم. یک عده جوان از کوچه‌ای که ما در آن منزل داشتیم رد شدند و شعار می‌دادند «بختیار، بختیار نوکر بی‌اختیار» تا این شعار را شنیدیم، گفتیم: مردم تکلیف ما را مشخص کردند. این خاطره نشان می‌دهد خود مردم، راه را مشخص کردند. حتی آن بزرگان نیز تعیین‌کننده نبودند.
 

بیگانگان در دوران قاجار در ایران نفوذ پیدا کردند، اما در دوران پهلوی ایران عملا استقلال خود را از دست داد. چه اتفاقی در ایران افتاد که در دوره پهلوی آمریکا از اجرای اصلاحات ارضی در ایران و حتی تعیین فرمانده نیروی هوایی ایران تصمیم می‌گرفت؟

متاسفانه در دوره قاجار و بعد از شکست از روسیه دچار انحطاط شدیم. رهبران فکری و سیاسی جامعه به استثنای چند مورد مثل مرحوم میرزای شیرازی در قضیه تنباکو و یک تعداد خیلی کم دیگر به وظیفه خود عمل کردند. انفعال سیاسی و اجتماعی افراد تاثیرگذار که باید رهبری مردم را برعهده می‌گرفتند باعث شد انگلستان و افراد نفوذی نقش پررنگی در کشور ما بر عهده بگیرند؛ به گونه‌ای که بتوانند یک گروهبان را که به اصطلاح اصطبل‌دار سفارت هلند بود در راس کشور قرار دهند که یک تحقیر عجیب ملی بود.
 
انگلستان و غربیان توانستند ۵۷ سال حکومت وابسته پهلوی را حفظ کنند. البته در شهریور سال ۱۳۲۰ زمزمه‌ای بود که غربی‌ها سلطنت پهلوی را جمع کنند که باز انگلستان اجازه نداد.
 

سوال من این است که چرا از میان همه رجال سیاسی گذشته ـ اعم از خوشنام یا بدنام ـ فقط امام خمینی توانست نقش مردم را به عنوان عامل اساسی در مشروعیت فهم کند و مردم را وارد عرصه سیاست کند؟

 یکی از پرسش‌های اساسی که همواره در کشور ما محل بحث است، این است که آیا حکومت تعیین‌کننده تحولات است یا شخصیت‌های برجسته و کاریزما؟ در بررسی وقایع ۲۰۰ سال گذشته مشخص می‌شود متاسفانه، چون تربیت ملی ـ حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ـ صورت نگرفته است، میزان اثرگزاری شخصیت در مواردی از حکومت بیش‌تر است. یک رییس جمهور می‌تواند مسیر مملکت را عوض کند، اما در کشور‌هایی که مردم تربیت شده‌اند و قانون نهادینه شده است، رییس جمهور هم یکی از اعضای دولت و عضوی از مردم است. من بر این باور هستم. ۲۵۰ سال است که ما به دلیل عدم اعتقاد به قانون و عدالت در حال دور زدن مسایل هستیم. ما فکر کردیم که سلطنت پهلوی از بین رفت و همه مسائل ما هم حل می‌شود. اما بسیاری از مشکلات فرهنگی و سیاسی کشور ریشه‌دار و ادامه‌دار است و باید این مسائل ریشه‌ای و فرهنگی حل شود.
 
به طور مثال آمار تصادفات در کشور ما بسیار بالاست و بسیاری از مردم هنوز قانون راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌کنند و ما در این زمینه دچار مشکلات ریشه‌ای فراوانی هستیم. آنقدر ما باید روی مسائل فرهنگی تاکید کنیم تا فرهنگسازی شود و مردم به قانون احترام بگذارند. من از سال ۶۴ در سخنرانی‌ها و نامه‌ها و صحبت‌های خود بر رعایت قانون و عدالت تاکید کرده‌ام تا به سهم خود در نهادینه شدن قانون‌گرایی در کشور وظیفه‌ام را انجام داده باشم. معتقدم تا مردم قانون را رعایت نکنند به جایی نمی‌رسیم.
 
خاطره‌ای برای شما نقل کنم. در یکی از سفر‌های خارج از کشورم به اروپا سوار ماشین سفیر شدم که در طول مسیر ترافیک زیادی بود. سفیرمان به راننده گفت: ماشین ما پلاک سیاسی است. مسیری را خلاف حرکت کن و برو. راننده که اهل همان کشور بود، نپذیرفت و قانون را زیر پا نگذاشت. این خاطره برای من درس‌آموز و جالب بود. مسأله اصلی ما اول باید قانون و عدالت بشود و آن را آموزش دهیم. شهید مطهری در اسفند ۵۶ در یک سخنرانی گفت: اگر قانون و عدالت را رعایت نکنیم، کاری نکرده‌ایم.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *