موسیقی دانی که شنوایی خود را از دست داد

23:59 - 13 آذر 1399
کد خبر: ۶۸۰۲۶۲
برای آشنایی با لودویک وان بتهوون موسیقی دانی که ناشنوا شد، این گزارش را بخوانید.

- لودویک وان بتهوون در شانزدهم سپتامبر سال ۱۷۷۰ در شهر بن از شهر‌های آلمان متولد شد.

اجداد پدری او از هلند به آلمان آمده بودند پدر بزرگ لودویک موسیقیدان بود و دردربار شاهزاده کلن به ریاست ارکستر منصوب شد. یوهان پدر بتهوون نیز خواننده بود و در دربار کلن کار می‌کرد.

لودویک بزرگترین فرزند خانواده بود پدرش از ۴ سالگی او را با پیانو آشنا کرد و تا نه سالگی کلیه قواعدی که از موسیقی می‌دانست به او آموخت. لودویک خیلی زود توانست در کلیسا ارگ بنوازد و در دوازده سالگی به عضویت ارکستر دربار کلن انتخاب شد و در آنجا به حضور استادان موسیقی رسید. کریستیان گوتلیپ نفه یکی از آن استادان است که در پرورش و تعلیم موسیقی لودویک سهم بزرگی دارد. نفه، کلاونس تعدیل شده باخ را به او آموخت ودرفن تصنیف آهنگ ذوق او راپرورش داد. در این مورد نفه درباره شاگرد خود می‌گفت: اگر او همچنان که آغاز کرده کار خود را ادامه دهد، یقینا روزی موتسارت دوم خواهد شد.

در این دوره بتهوون با بعضی از آثار ادبی نویسندگان مانند هومر، افلاطون، پلوتارک و شکسپیر آشنایی پیدا کرد. افکار آن‌ها در سکب موسیقی او بی تاثیر نبود. در بهار ۱۷۸۷ وقتی هفده سال از عمر بتهوون می‌گذشت به کمک والدشتاین که بعد‌ها یکی از سونات‌های خود را به نام او نوشت به وین رفت و آنجا به حضور موتسارت رسید و از او چند درس موسیقی یاد گرفت. معروف است روزی موتسارت تم کوچکی برای بسط و تصنیف به بتهوون داد و چون او کار خود را تمام کرد و نزد موتسارت آورد استاد بزرگ در حالی که بتهوون را به دوستانش معرفی می‌کرد، گفت: مواظب او باشید که روزی غوغای بزرگی در دنیا خواهد افکند.

چندی نگذشت که مادر بتهوون دارفانی را بدرود گفت و او ناچار رشته تحصیلی را رها کرد و برای رسیدگی به امور خانوادگی به بن برگشت. تکفل خانواده برای جوانی که آرزو داشت تحصیلات خود را ادامه دهد بسیار سخت بود. ولی بتهوون نخستین ضربه سرنوشت را با صبر و شکیبایی تحمل کرد. در سال ۱۷۹۲ هنگامی که سپاهیان ناپلئون دره رود رن را تحت اشغال درآوردند، بتهوون شهر خود را ترک کرد و بار دیگر به وین مراجعت نمود. او هنوز تحصیل موسیقی را از خاطر نبرده بود، اما استاد محبوبش موتسارت یک سال پیش درگذشته و بزرگترین آهنگساز مکتب وین هایدن بود. این بار بتهوون نزد هایدن به تحصیل موسیقی پرداخت، ولی از تدریس او رضایت نداشت. بتهوون با بدیهه نوازی عجیب خود در محافل اشرافی راه یافت وتصنیف‌های پیانوی او ورد زبان‌ها شد.

در سال ۱۷۹۴ پرنس لیخونسکی او را به کاخ خود آورد وبتهوون دو سال نزد پرنس می‌زیست. اخلاق و رفتار بتهوون با مردم آن زمان بسیار فرق داشت. به قول یکی از کسانی که او را می‌شناخت: «بتهوون مرد با استعدادی است، اما روحیات او شبیه کسی است که درجزیره‌ای دور افتاده زندگی کرده وناگهان به دنیا متمدن قدم گذاشته است».

البته بتهوون مردی عادی نبود، زیرا هیچ مرد عادی استعداد فکر و قریحه عالی او را نداشت. طبیعی است کسی که آن همه عواطف و احساسات در موسیقی خود بیان می‌کند به همان نسبت حساس است. به علاوه بتهوون هیچ گاه سعی نمی‌کرد احساسات و حب و بغض خود را تعدیل کند یا مخفی نگه دارد. محیط اشرافی و تشریفات معمول آن زمان به نظر بتهوون زاید بود و او با آنکه از کلیه رسوم درباری اطلاع داشت، کمتر درصدد اجرای آن‌ها بر می‌آمد و در این موارد اشراف و شاهزادگان وین او را از رعایت رسوم معاف می‌کردند همچنین خود غالبا مجبور بودند چنان رفتار کنند که خاطر بتهوون نرنجد و طوفان خشم او بر نیانگیزد.

ناشنوایی بتهوون در نشیب و فراز زندگانی او صحنه‌ای متاثر کننده نیست بلکه به مثابه تکیه گاه شرافتمندانه‌ای است وقتی در ۳۲ سالگی یعنی سال ۱۸۰۲ احساس کرد که چیزی نمی‌شنود و نمی‌تواند ساخته‌های خود را بشنود ضمن تاثر منقلب شد و با عزمی خلل ناپذیر و اراده‌ای راسخ مبارزه خود را آغاز کرد. بتهوون با همه موانع حیاتی و هنری در مبارزه بود. با طبیعت نامساعد و با اصول کهنه و قیود اجتماعی جنگید ودر این راه موسیقی نبرد دائمی و پیروزی نهایی او را بیان می‌کرد. میزان ناشنوایی بتهوون به اعصابش ارتباط داشت.

وقتی عصبانی بود تقریبا هیچ چیز نمی‌شنید. در چنن وضعی مکالمه فقط از راه نوشتن امکان پذیر بود. مدت دو سال از زندگیش حتی برای جزئی‌ترین مسائل روزمره راه ارتباط با او منحصرا به همین روش بود. آن طور که برخی از اطرافیانش گفته‌اند نوشته را با یک نگاه می‌بلعید و فوری موضوع را درک می‌کرد، در حالی که دیگران برای خواندن این قبیل یادداشت‌ها به زمان بیشتری نیاز داشتند.

بتهوون نیز همانند همه ناشنوایان خیلی بلند حرف می‌زد و اغلب برای شنیدن دستش را نزدیک گوشش می‌برد و با حرکتی خاص آنچنان قیافه‌ای به خود می‌گرفت که نشان دهنده آن بود که نمی‌خواهد حتی یک کلمه از گفتار گوینده را از دست بدهد. دوران رفاه زندگانی بتهوون از سال‌های ۱۸۱۰ تا ۱۸۱۵ بود. در این دوره بتهوون نزد اشراف و شاهزادگان مقام ارجمندی داشت و بسیاری از هنرمنان و ادبا که نام بتهوون را شنیده بودند آرزوی دیدار او را داشتند.

بتهوون به تدریج اندک شنوایی خود را نیز از دست داد تا آنکه عاقبت در سال ۱۸۱۹ به کلی ناشنوا شد و ارتباط او با دنیای اصوات قطع گردید. اما هرچه مشکلات و فشار زندگی بیشتر می‌شد بر قدرت اراده و تحمل بتهوون افزوده می‌شد اغلب آثاری که او در این دوره نوشته با آهنگ مارش که نماینده فتح و پیروزی است به پایان می‌رسد.

بتهوون می‌خواست مشکل مادی و عارضه کمری خود را با دیگران بگوید، اما به تدریج چنان روزگار بر او سخت شد که ناگریز برای امرار معاش به فروش آثار خود دست زد. از این زمان، صد‌ها نامه به یادگار مانده که احتیاج شدید بتهوون را بیان می‌کند. در سال ۱۸۲۳ با وجود همه مصائب و مشکلات و بالاتر از همه علی رغم ناشنوایی مطلق و سکوت محض بتهوون سمفونی نهم کورال و میساسولمنیس دواثر بزرگ خود را در موسیقی سمفونیک و آزادی خلق کرد. این آهنگ‌ها که در تلخ‌ترین لحظات عمر بتهوون نوشته شد برای دعوت مردم به شادی و پایکوبی آفریده شد و افتخاری ابدی برای او باقی گذاشته است.

کارل هولتس یکی از دوستان بتهوون که سمفونی دهم را روی پیانو از بتهوون شنیده بود می‌گوید: مقدمه سمفونی بسیار تند و قوی بود و قسمت آخر مانند سمفونی نهم با آرزو و ارکستر به پایان می‌رسید، ولی این سمفونی بالاخره نوشته شد، چون بتهوون مردی فوق العاده دقیق و زحمت کش بود؛ برای تهیه یک آهنگ مدت‌ها فکر می‌کرد و تم‌ها را در خیال خود پرورش می‌داد و تا وقتی تکمیل نمی‌شد به روی کاغذ نمی‌آورد. سمفونی دهم هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که بتهوون پارتیسیون‌های آن را بنویسید. بتهوون در این اوقات بر اثر ضعف قوا از پا افتاد.

در پاییز سال ۱۸۲۶ بتهوون به زکام سختی مبتلا شد این عارضه او را به سردرد شدیدی دچار کرد و در بستر بیماری افتاد پس از مشورت با جراح معروفی او را تحت عمل جراحی قرار دادند بالاخره در روز ۲۶ مارس ۱۸۲۷ ساعت ۵:۰۵ دقیقه بعد از ظهر بتهوون چشم از جهان فروبست.

بعد از مرگ در کاغذ‌هایش نت‌های زیادی یافت نشد مگر آنچه مربوط به پنج آهنگ و سمفونی دهم بود به علاوه دفتر یادداشتی که وی همیشه با خود داشت و افکارش را در آن ثبت می‌نمود. در این دفتر بیشتر مطالب درباره موسیقی بود به جز چند گواهینامه افتخاری بی ارزش نه نامه‌ای از او به جا ماند نه اشیائی گران بها. هفت سهم بانکی به اضافه یک صد لیره انگلیسی که برای مخارج خاک سپاری صرف گردید ما ترک او بود.

علاوه بر آن دو نامه با دست خط خود او پیدا شد. نامه‌ای با برادرانش که وصیت نامه معنوی او بود این نامه را در آغاز ناشنوایی خود نوشته بود. در آن نامه از خداوند درخواست می‌کند که به او اجازه دهد تا بتواند کارهایش را به پایان برساند. نامه دیگر خطاب به معشوقه جاودانی است. این دو نامه تقریبا هم زمان نوشته شده است و هرگز به کسی ارسال نگردیده و مدت ۲۰ سال در کشوی میز تحریر نویسنده باقی مانده بود.

آثار با ارزش او عبارتند از: سونات مهتاب، سونات پاستورال، سونات آپاسیوناتا، سونات پاتتیک، سمفونی سوم موسوم به اروئیکا، سمفونی پنجم و ششم موسوم به پاستورال، سمفونی نهم موسوم به کورال، اورتور کریولان، اورتور اگمنت، اورتور خرابه‌های آتن، بالت، آفریدگان پرمتئوس، اپرای فیدلیو، کنسرت امپراتوری و کنسرت ویولون.


برچسب ها: معلول بهزیستی

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *