قالیباف منتظر تبریک چه کسی بود؟

16:02 - 08 خرداد 1399
کد خبر: ۶۲۴۴۸۷
تهیه کننده سینما و از افراد نزدیک به قالیباف در توییتر نوشت: جلسه تمام شد،دائم گوشی را نگاه میکرد،چشمانش پر از اشک،منتظر تماسش بود.

قالیباف منتظر تبریک چه کسی بود؟ - سید محمود رضوی، تهیه کننده سینما و از افراد نزدیک به رییس مجلس یازدهم در رشته توییتی از رابطه نزدیک و صمیمی شهید سلیمانی و قالیباف نوشت و همراهی و همدلی شهید حاج قاسم سلیمانی با رییس مجلس یازدهم را اینطور شرح داد:

ساعت۴صبح۲۵خرداد۹۲،ساختمان متروکه بزرگراه همت! نماز صبح بیدارشدند،تقریبا تکلیف انتخابات مشخص شده بود،نمیدانستیم چه کسی اطلاع بدهد،آقا شهاب مرادی خبر داد،انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته،نماز خواندند و مجدد رفتند برای استراحت!صبح اولین نفری که سراغ رفیقش آمد،او بود!

ساعت۴عصر۲۶فروردین۹۶،ساختمان سلماس اتفاقاتی افتاده بود که عصبانی بودند،برای ثبت نام تعلل داشتند،برای ما مسجل بود که ثبت نام نمیکنند،تلفن زنگ خورد،همه را بیرون کردند،تلفن طول کشید،بعد تلفن آرام بودند،گفتند برویم برای ثبت نام!نگفتند پشت تلفن که بود،من میگویم آن آرامش،برای او بود!

ساعت۱۰صبح ۲۵ اردیبهشت۹۶، خیابان شهیدعراقی،ساختمان ستاد از دیشب همه چیز به هم ریخته بود،آقای دکتر قالیباف ضرب الاجل برای تصمیم‌ گیری گذاشته بودند،در سفر انتخاباتی گیلان بودند و گفتند بیانیه انصراف من را منتشر کنید!حال همه ما بد بود ! حال من خیلی بدتر !

ساعت ۸ شب ۲۵ اردیبهشت۹۶،ساختمان حامد گفته بودند فوری بیا،نمیدانستم چه خبر است،درب ساختمان رسیدم یکی از بچه ها آمد،گفت بیا برویم آن قسمت حیاط حالت خوب شود،دکتر و او دو نفری در حیاط خلوت کرده بودند،از سوریه خودش را رسانده بود به رفیقش،مثل همیشه خندان بود.

دکتر گفتند این شاکیست،حرف هایم را زدم گفتم آبروی این مرد را آوردند وسط و مصرف کردند،مثل مرد گریه کردم،کلی حرف های ناگفته زدند،آخرش هم گفتند ما آمده ایم برای اسلام و انقلاب جان بدهیم و شهید شویم،آبرو که چیزی نیست برای دادن!آخر هم،آغوشی بود از او،که روزی ام شد!من هم آرام شدم!

ساعت ۶صبح۱۶آذر۹۸،ساختمان بنی هاشم همه بودیم،بیرون از ما همه اصرار داشتند که ایشان ثبت نام کنند،تقریبا جمع ۵۰/۵۰ بود،استدلال مخالف ها این بود که باز آبروی شما را برای داغ شدن تنور انتخابات و بالا رفتن بقیه مصرف خواهد شد.یک حرف آشنا شنیدم:ما آمده بودیم برای اسلام و انقلاب جان بدهیم و شهید شویم آبرو که چیزی نیست لازم باشد میدهیم! باز هم بوی او می آمد!

ساعت ۱:۲۰ نیمه شب ۱۳ دی ماه۹۸ ، فرودگاه بغداد ما همه خواب بودیم،او جانش را برای انقلاب داد و آخر حاج قاسم سلیمانی هم شهید شد . همه ایران عزادار شد،همه پیر شدند، اما برادر،برادر از دست داد! رفیق بی رفیق شد! تنها شد، او جانش را داد و برادر با آبرو به میدان آمد.

ساعت۱۰:۳۰صبح ۸خرداد ماه۹۹،میدان بهارستان،مجلس شورای اسلامی با رای بالای نمایندگان رئیس مجلس شد،با خود عهد کرد برای خدمت به اسلام، انقلاب و مردم، هر جا که لازم بود آبرو و جانش را تقدیم کند . جلسه تمام شد،دائم گوشی را نگاه میکرد،چشمانش پر از اشک،منتظر تماسش بود .....

 

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *