به خاطر خواهرم جبران می کنم

10:00 - 31 ارديبهشت 1399
کد خبر: ۶۲۲۲۹۱
گم و گور شدم، این طوری بهتر بود و فکر می‌کردم تنها کاری که از دستم برمی آید همین هست که از جلوی چشم شان دور شوم.

- مرد جوان با ظاهری پریشان و مضطرب گفت: او بچه ته تغاری خانواده بود و خیلی لوس و ناز نازی بزرگش کردیم البته الان برای خودش یک خانم و کدبانو شده است.

هیچ وقت یادم نمی‌رود، روزی که دنیا آمده بود و همه می‌گفتند این بچه شکل برادرش (من) است از شنیدن این حرف چقدر ذوق می‌کردم.

از همان دوران نوجوانی هرچه پول دستم می‌آمد برایش هدیه می‌گرفتم، مثل هر برادری آرزو‌های زیادی داشتم این که وقتی بزرگ شد به من افتخار کند و تکیه گاهش باشم.

افسوس به خاطر ندانم کاری و بگو مگو‌های الکی با خانواده ام اختلاف پیدا کردم؛ نمی‌خواستم کم بیاورم و با لج بازی هایم هر روز بیشتر از آن‌ها فاصله گرفتم.

متاسفانه در این شرایط به دام دوستان ناباب افتادم شاید باور نکنید اصلا نفهمیدم چطور معتاد شدم خانواده ام چند بار دست به کار شدند تا مرا از این منجلاب بیرون بکشند.

خدا می‌داند چقدر خرج روی دستشان گذاشتم، اما تلاش آن‌ها بی فایده بود و نتوانستم ترک اعتیاد کنم با این وضعیت گرفتار بودم که صحبت ازدواج خواهرم به میان آمد از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم، خانواده نشسته بودند و از خوبی‌های خواستگار خواهرم تعریف و تمجید می‌کردند. من که وارد جمع شان شدم از نگاه شان فهمیدم نگران هستند، نگران این که مبادا خانواده خواستگارخواهرم مرا ببینند.

بی سر و صدا وسایلم را جمع کردم و به سراغ یکی از دوستانم رفتم. او خانه مجردی داشت و به من جا داد. خواهرم ازدواج کرد و سرو سامان گرفت از این بابت خیلی خوشحال هستم و سرم را بالا می‌گیرم که خواهر عزیز‌تر از جانم خوشبخت شده است.

شب ازدواجش تا نزدیک تالار محل عروسی اش رفتم و از دور برایش دعا کردم. چند بار هم که خیلی دلتنگ شده بودم به اطراف خانه پدرم می‌رفتم و از دور او و شوهرش را می‌دیدم، اما هیچ وقت آفتابی نشدم. خجالت می‌کشیدم شوهر خواهرم مرا با این ریخت و قیافه ببیند.

من و دوستم در طرح جمع آوری معتادان به دام افتادیم، سرنوشت خودم را بدجور خراب کرده ام. پدر و مادرم که در این مدت دنبالم می‌گشتند و از من بی خبر بودند، سراسیمه آمدند.

خواهرم هم همراه شان بود. نگاهم می‌کرد و‌های های اشک می‌ریخت.

از خجالت آب شدم، به خواهرم قول دادم خودم را اصلاح کنم. در این مدت سرم به سنگ زمانه خورده و از این وضعیت خسته شدم. قول مردانه می‌دهم به خاطر خواهرم، گذشته‌ها را جبران می‌کنم.


برچسب ها: پلیس اعتیاد

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *