«از شریف تا لس آنجلس»؛ شرح ۵۰۰ روز اسارت استاد دانشگاه ایرانی در آمریکا

14:55 - 24 ارديبهشت 1399
کد خبر: ۶۲۰۵۸۷
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
«از شریف تا لس آنجلس» روایتی است خواندنی از مجتبی عطاردی استاد دانشگاه شریف و پژوهشگر ایرانی است که در این کتاب از ۵۰۰ روز اسارت خود در آمریکا سخن گفته است.

  - کتاب «از شریف تا لس آنجلس»، به قلم پرویز سعادتی حاصل چندین ساعت مصاحبه و تحقیق نگارنده با استادی است که به اتهام نقض قوانین آمریکا ۵۰۰ روز در آمریکا اسیر بود.

عطاردی در مقدمه این کتاب می‌نویسد: زندانی شدن یک استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی در یک کشور بیگانه تا آنجا که من می‌دانم قبل از دستگیری من رخ نداده بود. به ویژه زندانی در زندان بزرگترین قدرت اهریمنی دنیا. این رخداد حتی تصورش هم به ذهن همکاران ما خطور نمی‌کرد. پس از آزادی از زندان و اسارت خیلی از همکاران و نیز برخی از رجال سیاسی کشور توصیه فرمودند شرح این دوران زندان و اسارت را بنویسم تا علاوه بر اینکه در تاریخ باقی بماند، شاید برای اساتید دیگر مفید باشد و با مطالعه و آگاهی از آن آمادگی برای وقوع چنین رخداد و یا اقدامات پیشگیرانه برای آن تدبیر نمایند.

«از شریف تا لس آنجلس»؛ شرح ۵۰۰ روز اسارت استاد دانشگاه ایرانی در آمریکا

کتاب شامل پنج فصل است که از دوران کودکی راوی برای معرفی بهتر او به مخاطب آغاز شده و در ادامه، به تحصیلات او در ایران می‌پردازد.

بخش خواندنی و اصلی کتاب نیز به ماجرای اتهامات وارده به او و دستگیری این استاد دانشگاه اختصاص دارد. کتاب با روایتی ساده و بی‌پیرایه، سعی دارد تا مخاطب را با یکی از روایت‌های ناگفته از تاریخ انقلاب آشنا کند.

در بخشی از این کتاب آمده است: «به سلول که برگشتم موضوع انتقالم به زندان دوبلین را به «دن» گفتم. با تعجب برافروخته شد و گفت تو طاقت انتقال به دوبلین را نداری و حتما بین راه تلف می‌شوی. بعد نحوه انتقال زندانی را توضیح داد.

«دن» ابتدا نحوه نشاندن زندانی را در اتوبوس زندان که از داخل شبیه قفس است، تشریح کرد: «هر زندانی روی یک صندلی نشانده می‌شود و سپس دست‌هایش به حالت صلیبی از دو طرف به تکیه‌گاه صندلی زنجیر می‌شود و زنجیر پا‌ها نیز از پایین به کف اتوبوس قفل می‌شود، در حالی که زنجیری نیز به کمر دارد. در این حالت باید حدود سه روز تا سانفرانسیسکو در راه باشی.»

وقتی به او گفتم «تا سانفرانسیسکو که بیشتر از شش ساعت راه نیست چطور سه روز؟» «دن» گفت: «تو تنها مسافر سانفرانسیسکو نیستی. صبح ساعت پنج زندانی را با غل و زنجیر می‌برند طبقه پایین و صبر می‌کنند تا همه زندانی‌های انتقالی زندان لس آنجلس جمع شوند و مراحل ترخیص صورت بگیرد و بعد حدود ساعت ده تحویل مأمورین انتقال داده می‌شوید. در خود شهر لس آنجلس چند زندان دیگر هم هست که اتوبوس یکی یکی به همه این زندان‌ها می‌رود و زندانی انتقالی را سوار می‌کند، سپس در خلاف جهت سانفرانسیسکو حدود دو ساعت ۲ می‌روید سنبرناردینو که زندانیان مکزیکی خطرناک آنجا نگهداری می‌شوند.. ممکن است شب به این زندان برسید، در این صورت در کمپی که حدود هفتاد تا هشتاد زندانی را کنار هم نگه میدارند باید تا صبح سر کنی و صبح دوباره باغل و زنجیر به صندلی بسته می‌شوی؛ و بعد همین طور پنج تا شش زندان دیگر سر راه باید توقف کنید و زندانی‌های انتقالی را سوار کنید. شاید بعد از دو روز یا بیشتر برسید به سانفرانسیسکو. گمان نمی‌کنم بتوانی این نحوه انتقال را تاب بیاوری. به نظر من حتما از دست می‌روی.»

«دن» پیشنهاد کرد که «با توجه به وضعیت جسمی و قلبی که داری تقاضا کن به صورت ویژه انتقال صورت بگیرد. اگر قبول کنند حتی ممکن است با هواپیمای نظامی اینکار صورت بگیرد. این نحوه انتقال سابقه دارد.»

فوری تقاضایی برای نحوه انتقالم نوشتم و توضیح دادم که حال عمومی مساعدی برای انتقال به شیوه معمول ندارم. همچنین در اولین فرصت که با تهران ارتباط داشتم، آنچه را «دن» گفته بود به همسرم منتقل کردم تا اگر می‌شود از طریق وزارت خارجه یا دفتر حفاظت منافع ایران فعالیتی برای تغییر نحوة انتقال صورت بگیرد. اینکار باید به سرعت و قبل از اینکه کار از کار بگذرد، انجام می‌شد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *