هرچه می‌توانستم داد و قال کردم که صدایم را بشنوند و بیایند مرا اسیر کنند

0:01 - 06 فروردين 1399
کد خبر: ۶۰۱۲۳۴
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هرچه می‌توانستم داد و قال کردم که صدایم را بشنوند و بیایند مرا اسیر کنند، اما یکباره تصمیمم عوض شد و رفتم داخل گودال.

مشاهدات فرهنگ جبهه؛گروه سیاسی ؛ انتقال صحیح و بدون تحریف ارزش‌های دوران هشت ساله دفاع مقدس به نسل‌های آینده، نیازمند دقت، صحت و نگاه هنرمندانه و فرهنگی به مقوله دفاع مقدس است. تحریریه سیاسی در همین زمینه، ۱۶ بُرش از کتاب «مشاهدات فرهنگ جبهه» که به اهتمام «سید مهدی فهیمی» و «محسن مهرآبادی» گردآوری شده است را منتشر می‌کند.

لطفا مرا اسیر کنید
دوستی داشتیم که می‌گفت در عملیات پایم تیر خورد. خودم را به هر زحمتی بود کشاندم کنار یک درخت. وقتی عراقی‌ها پاتک کردند زمین را به اندازه‌ای که بتوانم درآن پنهان بشوم کندم. چند روز به همین وضع در محاصره بودم و نمی‌توانستم از آنجا بیرون بیایم. خیلی از پایم خون رفته بود. درد که دیگر نگو و نپرس. گفتم نکند یک وقت من همین جا بمیرم و کسی مطلع نشود. به هر زحمتی بود بیرون رفتم. هرچه می‌توانستم داد و قال کردم که صدایم را بشنوند و بیایند مرا اسیر کنند، اما یکباره تصمیمم عوض شد و رفتم داخل گودال. گرسنه‌ام بود بی‌اندازه. وقتی به خواب می رفتم در عالم رویا می‌دیدم که با دوستان رزمنده سر سفره‌ای نشسته‌ایم و غذا می‌خوریم. شش روز به این منوال گذشت تا دوستان آمدند و پیدایم کردند.

بیشتر بخوانید:



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *