«نخلستانی از فانوس»؛ روایتی از شان نزول آیه‌ای از قرآن و رابطه آن با «اهل بیت (ع)»

13:35 - 05 بهمن 1398
کد خبر: ۵۹۰۰۶۶
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
کتاب «نخلستانی از فانوس» پیرامون شان نزول آیه‌ای از قرآن و رابطه آن با «اهل بیت (ع)» است که در انتشارات جمکران منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، کتاب «نخلستانی از فانوس» پیرامون شان نزول آیه‌ای از قرآن و رابطه آن با «اهل بیت (ع)» است که در انتشارات جمکران منتشر شده است. 

اگر این تعریف درستی از خلاقیت باشد که خلاقیت یعنی متصل کردن نقاط بی ارتباط به یکدیگر، نخلستانی از فانوس داستانی خلاقانه و بکر است که نویسنده آن با خلق روابطی جذاب و ارتباطات علی و معلولی و با کنار هم قرار دادن این نقاط، به کشف و شهودی جدید دست پیدا کرده و اثری زیبا خلق کرده است.
کتاب «نخلستانی از فانوس» روایتی شان نزول آیه‌ای از قرآن است
نخلستانی از فانوس ترجمانی است از یک حقیقت، یک واقعیت و یک قصه که در آن، شان نزول آیه‌ای از قرآن به عنوان یک حقیقت، با کارکتر‌هایی واقعی همچون «امام حسن مجتبی(ع)» و «اباعبدالله الحسین (ع)»، بستر قصه گویی قرار گرفته است. این حقیت‌ها و واقعیت ها، وقتی با موقعیت‌های داستانی جذاب در هم تنیده شده، خلاقیت شکل گرفته و اثری خواندنی خلق شده است.

این موقعیت‌های داستانی، دنیای جذاب و شبانه نویسنده است که با خلق داستانی شگرف، به دنبال این بوده تا نزول آیه‌ای از آیات قرآن را در بستر قصه‌ای پر تعلیق و پر کشمکش به تصویر در بیاورد. همچنانکه برشی از زندگی «اهل بیت(ع)»، به عنوان کفه دیگر ثقلین در این کتاب مورد توجه قرار گرفته و به صورت خط داستان موازی در کنار خط داستان قرآنی و موقعیت دراماتیک داستان، همزمان پیش رفته است.

تک تک این قصه ها، به مثابه سکانسی از یک فیلم در دل واقعه‌ای عاشقانه، تدوین شده و قصه‌ها در دل هم تنیده شده تا شخصیت‌ها در نقطه‌ای به یکدیگر گره بخورند؛ غزاله دختر زیباروی رومی که شیفته دحداح جوان جذاب حجازی شده و دل در گروه او می‌بندد… آشنایی و عشق آن‌ها آغاز یک مسیر پر پیچ و خم است، اما درست لحظه‌ای که «نخلستانی از فانوس» در دلهاشان روشن می‌شود، رخدادی بزرگ تعادل زندگی آن‌ها را بر هم می‌زند…
 
برشی از کتاب: هر از گاهی شبحی به سمت پری دست درازی می‌کرد، اما همچون برفی که روی دست می‌نشیند، محو می‌شد. گویی چیزی و کسی بر آن سلطه نداشت. پری همچنان که آرام و با صلابت بالا می‌رفت. پر‌ها و دست و بالهایش، چون بلوری هفت رنگ می‌درخشید. چون آب، زلال و شفاف بود. می‌توانستی، چون چشمه‌ای که کف آن دیده می‌شود، سوی دیگر آن را ببینی. در دستش لوحی از نور بود. پری از محیط خارج شد و وارد آسمان بالاتر شد. جایی که اشباح و معلقات و مجردات دیگر نتوانستند به دنبال او بیایند. در نقطه التقای دو آسمان، خطی محو و خاکستر‌ی به چشم می‌خورد. همچون رنگ خاکستریِ نقطه اتصال دریا و آسمان. پری به سوی آسمانِ بالاتر پیش رفت، اما نگهبانان آسمانِ بالاتر با گرز‌ها و نیزه‌های خود راه را بر او سدّ کردند. پری خود را معرفی کرد و گفت:-محافظ آب هستم… پری آب و آتش… برای مأموریتی به زمین رفته بودم. آنگاه لوح نوری خود را نشان داد.

انتهای پیام /


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *