رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

«ماه نشین» منتشر شد/روایتی متفاوت و جذاب از روابط بین انسان‌ها

16:11 - 26 آبان 1398
کد خبر: ۵۶۸۲۰۴
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
کتاب «ماه‌نشین» نوشته مجتبی نیک‌سرشت قصه شخصیت‌هاست، روایتی از درون آدم‌ها، بازکاوی آنچه در دل و جان قهرمان‌ها می‌گذرد.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، مجتبی نیک‌سرشت نویسنده‌ای جوان است که هم فرم را خوب می‌شناسد و هم زبانی به‌قاعده و رشدیافته دارد و هم نگاهی تیز بین و خاص برای یافتن موضوعاتی که خود بستر روایت دغدغه‌هایش باشند. «ماه‌نشین» بیش از هر چیز قصه شخصیت‌هاست، روایت درون آدم‌ها، بازکاوی آنچه در دل و جان قهرمان‌ها می‌گذرد. نیک‌سرشت، با وسواسی مثال‌زدنی به عمق روان شخصیت‌هایش می‌رود و چنان اسرار خاص و یکتایی را بیرون می‌کشد؛ که مخاطب بیش از آنکه مقهور حادثه‌ها باشد متأثر از درک روان آدم‌هاست. آدم‌هایی که بسیار به مخاطب نزدیکند و قابل رصد در جامعه پیرامون.
این مجموعه داستان، نویدبخش آینده‌ای ستودنی برای این نویسنده جوان است. نویسنده‌ا‌ی که خوب و دقیق می‌بیند و زیبا و روان می‌نویسد.

کتاب ماه نشین روایتی متفاوت و جذاب از روابط بین انسان‌ها /
صدای موسیقی و کف و سوت از تالار «امام رضا(ع)» بلند شده است. امشب هم عروسی است. این را ساعت شش فهمیدم و برای همین هم پیام دادم و هشتمین قرار عروسی رفتن بدون دعوت را گذاشتیم. برایم جالب بود که این‌بار به جای مخالفت، موافق بودی و گفتی تازه آنجا کار هم داری. دیگر حوصله پرسیدن درباره کارهایت را ندارم و می‌دانم که اگر بپرسم باز هم کارمند بودنت را روی سرم خراب می‌کنی و آن‌وقت مجبور می‌شوم عصبانیتم را روی بطری‌های آبت خالی کنم! امکان دارد که بطری آب را از توی کیفت بیرون بیاوری؟ هنوز حرفی نزده‌ام، گلویم خشک شده است. 

بطری آب را از دستت می‌گیرم. خنک است. دوست داری یک نفس محتویات بطری را سر بکشم و بگویم: «آخی! جیگرم حال اومد. دستت درد نکنه با این آب تگری!» و تو هم بگویی: «نوش جونت عزیزم! راستی مجتبی پس کی...» که جلو دهانت را می‌گیرم. لابد باز هم می‌خواهی از تعیین تکلیف حرف بزنی و بگویی که پدرت فلان گفته و مادرت بهمان خواسته است و خوب نیست که دختر و پسر این همه عقد باشند و یک عروسی خشک و خالی نگیرند. برای همین چیز‌ها نمی‌خواهم گفتگویی شکل بگیرد.

قرارمان این بود بیاییم تالار امام رضا و خودمان را جلو فامیل عروس، فامیل داماد جا بزنیم و جلو فامیل داماد، بگوییم که فامیل عروس هستیم و شام مجانی بخوریم و من پیاده برسانمت خانه‌تان و شب به‌خیر بگویی و امشب‌مان هم بگذرد تا وقتی که همان‌طور که پدرت خواسته بود، من هم کارمند بشوم و ماشینی بخرم و بعد عروسی بگیریم.

انتها پیام/ 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *