رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

تو شکسته‌نفسی کرده‌ای در حالی که جای شکسته‌نفسی نبود

0:07 - 10 مرداد 1398
کد خبر: ۵۳۷۰۹۷
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
پرسید: «می‌شناسی‌اش؟» گفتم: «بله. سابقه جبهه و جنگ دارد.» اسمش را پرسید که من نگفتم و از او خواستم که بی‌خیال شود! گفت: «تو شکسته نفسی کرده‌ای در حالی که جای شکسته نفسی نبود».

تو شکسته‌نفسی کرده‌ای در حالی که جای شکسته نفسی نبودگروه سیاسی ؛ شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.

بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمی‌شوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر می‌کند.

روایت بیست و ششم

در فتنه ۸۸، وبلاگی راه انداخته بودم و تا مدتی به صورت روزنوشت، یادداشت‌هایی درباره فتنه می‌نوشتم. البته بیشتر از دو سال دوام نیاورد و اوایل سال ۱۳۹۱ هک شد. یکی از خواننده‌های ثابت آن وبلاگ، محمودرضا بود. یادداشت‌هایم را می‌خواند و با اسم مستعار «م. ر. ب» پای پست‌ها کامنت می‌گذاشت. گاهی هم بعد از اینکه یادداشتی را می‌خواند، زنگ می‌زد و نظرش را می‌گفت. در دیدار‌های گاه و بی‌گاهی هم که تهران با هم داشتیم، وسط حرف‌ها حتما چیزی درباره وبلاگ می‌گفت، گاهی پیش می‌آمد که چند روز چیزی در وبلاگ نمی‌نوشتم. این جور مواقع تماس می‌گرفت و پیگیر نوشتنم می‌شد. بعضی از این یادداشت‌ها گاهی در پایگاه‌های خبری تحلیلی مثل جهان‌نیوز و رجانیوز و خبرگزاری لینک می‌شدند. این جور وقت‌ها تماس می‌گرفت و تشویقم می‌کرد.

بعد از اینکه وبلاگم هک شد، اکانتم را از طریق تماس با مدیر سرویسی که وبلاگ را روی آن ساخته بودم پس گرفتم. اما دیگر چیزی در آن ننوشتم. به جایش یک وب سایت زدم. محمودرضا از این کار خوشش نیامده بود و بعد از آن بار‌ها از من می‌خواست که به همان وبلاگ سابق برگردم، می‌گفت: «وبلاگت شخصیت پیدا کرده بود!».

محمودرضا در ایام فتنه غیر از اینکه کنار بچه‌های بسیجی در میدان دفاع از انقلاب حضور داشت، وقایع فتنه را رصد هم می‌کرد. یادم هست آن روز‌ها برای پیگیری دقیق اخبار و تحلیل‌ها لپ تاپ خرید و برای خانه‌شان اینترنت وای‌فای گرفت. به نظام و انقلاب تعصب داشت و هر وقت در نوشته‌هایم دفاعی از نظام می‌کردم خوشحال می‌شد، تماس می‌گرفت و تشویق می‌کرد. یک بار چیزی در دفاع از نظام نوشتم که کمی جنجال‌برانگیز شد و کامنت‌های زیادی پایش خورد. با یکی از خواننده‌های آن روز‌های وبلاگ که از جریان فتنه جانبداری می‌کرد بحثم شده بود و چند تا کامنت بلند رد و بدل کرده بودیم نهایتا هم من کوتاه آمده بودم. محمودرضا دلخور بود از من اصرار داشت که من در بحث با این شخص کوتاه آمده‌ام و نباید عقب‌نشینی می‌کردم. آن روز تماس گرفت پرسید: «می‌شناسی‌اش؟» گفتم: «بله. سابقه جبهه و جنگ دارد.» اسمش را پرسید که من نگفتم و از او خواستم که بی‌خیال شود! گفت: «تو شکسته نفسی کرده‌ای در حالی که جای شکسته نفسی نبود.» فردایش دیدم آمده و توی کامنت‌ها جواب بی‌تعارف و محکمی به او داده است.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *