اولین کتاب داستانی با محورت شهدای مسیحی منتشر شد/«تاتیک»، اثری از حسن شیردل

17:40 - 29 تير 1398
کد خبر: ۵۳۴۶۹۴
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
جدیدترین رمان حسن شیردل به نام «تاتیک»، این بار درباره اقلیت مذهبی مسیحیِ هشت سال دفاع مقدس است که توسط انتشارات شهید کاظمی به گیشه‌های کتاب فروشی‌ها می‌رسد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، اولین کتاب داستانی با محورت شهدای مسیحی به قلم توانای حسن شیردل توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

جدیدترین رمان حسن شیردل، این بار درباره اقلیت مذهبی مسیحیِ هشت سال دفاع مقدس است که به گیشه‌های کتاب فروشی‌ها میرسد.

ایثارگری‌های رزمندگان مسیحی در طول جنگ تحمیلی، جلوه با شکوهی از همگرایی ادیان در نظام جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشته است.

دفاع مقدس ۸ ساله ایران و ایرانی، مسلمان، کلیمی، مسیحی و زرتشتی نمی‌شناخت. همه آمدند، پیر، جوان، زن و مرد به میدان آمدند تا صدام و یاران غربی وی نتوانند یک هفته‌ای به تهران برسند و این یک هفته ۸ سال طول بکشد و سرانجام نیز شکستی مفتضحانه را قبول کند. ایرانی بار‌ها نشان داده که بیعتش ایمانی است و تا پای جان پای قول و قرار خود می‌ایستد.

اولین کتاب داستانی با محورت شهدای مسیحی منتشر شد/تاتیک اثری از  حسن شیردل
با نگاهی به تعالیم حضرت مسیح (ع) در می‌یابیم که در این دین نیز همچون سایر ادیان الهی مقام والایی برای کسانی که در راه دفاع از آرمان‌های الهی جان خود را فدا می‌کنند ذکر شده و به شهادت در راه دین و ایمان بسیار تاکید شده است؛ ماریتر (ماتیروس) یاناهاتاک را می‌توان معادل واژه شهادت در زبان ارمنی دانست که به معنای سرباز خط مقدم، قهرمان، دلیر و بی باک است.

بی شک در کنار غیرت مسیحیان ایرانی برای دفاع از خاکشان، این تعالیم نیز در حضور فعال آنان در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اثر بسزایی داشته است، تا جایی که پس از فراخوان شورای خلیفه گری ارامنه ایران در مراکزی، چون تهران و تبریز و اصفهان خیل عظیمی از جوانان و اقشار مختلف مسیحی برای این وظیفه ملی اعلام آمادگی کردند.

اینبار قلم نویسنده کتاب «سقف سفید» برای رزمندگان اقلیت‌های مذهبی و بخصوص مسیحی که در هشت سال دفاع مقدس در کنار دیگر هموطنان ایرانی حضور داشتن به رشته تحریر در می‌آید و رشادت‌های شهدای مسیحی را به تصویر می‌کشد. بی شک حضور این کتاب در بین رمان فارسی و در بین کتاب‌های شهدای دفاع مقدس، یک اثر منحصر به فرد می‌باشد.

برشی از کتاب:

تاتیک! یک لحظه چیزی به ذهنم رسید و گفتم: بچه‌ها ببینید تاتیک تان منتظر است. بروید. جان تاتیک تان بروید.

باورت نمی‌شود، تاتیک باورکن به همان لحظاتی که ما گرسنه بودیم و تو مقابل شمایل مریم عذرا می‌ایستادی و صلیب می‌کشیدی و قطره قطره اشک میریختی تا معجزه‌ای برسد و کسی از راه بیاید و نذری بیاورد و ما را سیر کنی، به همه آن لحظاتی که تو مروارید مروارید اشک می‌ریختی، دویدند طرف مادرشان، بی آنکه حتی ذره‌ای از سم‌های کوچک شان خاک بلند شود.

رفتنند پیش مادرشان، مادرشان آن‌ها را با پوزه اش برگرداند و رفتند...

من که شک دارم آن آهو مادرشان بوده باشد به حتم تاتیک شان بوده، چون انگار مثل من کلمه مادر را نمی‌فهمیدند واسم تایک را شناختند...

آخ تاتیک! نمی‌دانی که یک حصار دو چشم آهو نگاهت کند چه کیفی دارد...



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *