تجربه جدید مسعود کرامتی در عرصه تئاتر/تراس نمایشی ساده با داستانی ساده‌تر

15:00 - 24 خرداد 1398
کد خبر: ۵۲۵۱۱۳
نمایش تراس به کارگردانی مسعود کرامتی این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته و نقد و نظرهای بسیار متفاوتی را برای خود به همراه داشته است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، نمایش تراس به کارگردانی مسعود کرامتی این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته و نقد و نظرهای بسیار متفاوتی را برای خود به همراه داشته است.

تراس در همین سال‌های پیش به کارگردانی محمدرضا خاکی در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا شد و حالا یکبار دیگر مسعود کرامتی بازیگر و کارگردان قدیمی تئاتر کارگردانی آن را بر عهده گرفته و در آن از حضور بازیگران خوبی بهره می‌برد، بازیگرانی که هر کدام برای خود مخاطبان بسیار زیادی را به سالن نمایش می کشانند.

تجربه جدید مسعود کرامتی در عرصه تئاتر/تراس نمایشی که مخاطب را خسته می‌کند/////////////جمعه

تراس یک نمایش کمدی است که در آن جدایی، گسست و بی ارتباطی آدم‌ها در روزگار ما بررسی می‌شود. اینکه هر یک از ما در جزیرۀ تنهایی خویش گرفتار است و انگار اگر هم بخواهد با دیگران باشد؛ امکانش فراهم نیست.

تراس در زیر لایه حکایت از یک وضعیت تراژیک نیز می‌کند؛ چنانچه مدام از ترس‌ها و گریز‌های ناگزیر می‌گوید، تاکید بر زبان نافهمی و کژفهمی‌های آدمیان با وجود سواد و وسایل ارتباطی بیشتر می‌کند اینکه آدم‌ها زبان حال همدیگر را نمی‌فهمند و گویای بی ارتباطی و گسست به عنوان یک رکن و پایه رفتاری در میان آدم‌های این روزگار است.

نمایشنامه «تراس» سال ۱۹۹۷ توسط ژان کلود کری­یر نوشته شده؛ آن هم به دست نویسنده‌ای که برای مخاطبان ایرانی شناخته شده است. او یک همسر ایرانی دارد و با خانوادۀ نهال تجدد اهل فرهنگ و هنر پیوند خورده است بنابراین می‌توان در نگاه و قلمش تاثیر عرفان و ادب ایرانی را به راحتی لحاظ کرد.

در این متن ما به گونه‌ای دچار نفرین بابل می‌شویم، نفرینی که ریشه در گذشتۀ بشر دارد. برج بابل ساختمانی است که در سفر پیدایش به آن اشاره شده‌است. هم‌اکنون این برج نابود شده‌است.

تجربه جدید مسعود کرامتی در عرصه تئاتر/تراس نمایشی که مخاطب را خسته می‌کند/////////////جمعه
در سِفر پیدایش، داستان برج بابل به عنوان افسانه اصلی علت پیدایش زبان‌های مختلف دانسته می‌شود. طبق این داستان، پس از سیل عظیم، مردم به یک زبان صحبت می‌کردند. آنان به سمت شرق حرکت کردند و به سرزمین (بابل) رسیدند. در آنجا، آنان توافق کردند که برجی بلند بنا کنند تا به بهشت برسند. خداوند زبان آنان را مختلف قرار داد تا حرف یکدیگر را نفهمند و آنان را در زمین پراکنده ساخت.

اتین (احمد ساعتچیان) و مادلن (مونا فرجاد) در آستانه‌ی جدایی هستند و باید برای خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند مستاجر جدیدی پیدا کنند. ورود افرادی که متقاضی اجاره‌ی خانه هستند، زمینه ساز داستان‌های «تراس» است. این داستان‌ها و این خانه که بیانگر برج بابل هست به گونه‌ای از نفرین بابل می‌گوید، چون هیچ زبان قابل درکی در بین این آدم‌ها نیست؛ بنابراین این ورودیه‌های بی شمار هست که روابط را برایمان آشکار می‌کند که چقدر همه چیز افسار گسیخته و بی پروا دچار فروپاشی شده اند.

ژان کلود کری­یر دارد ذهن و روان ما را به چالش می‌کشد که چرا باید دنیای امروز چنین دردمندانه شاهد جدایی‌ها و گسست‌ها باشد؟! این همان پرسش بنیادینی است که شیرازۀ تراس را شکل می‌دهد. شاکله‌ای که در آن کمدی و طنز چیره می‌شود بر همه چیز و البته این‌ها خود رفته رفته آن مفاهیم تلخ و غیر قابل تحمل را هم برایمان باورپذیر و هم تحمل پذیر می‌گرداند. به هر روی جهان امروزی به دنیال القای روابط اجتماعی و زندگی گروهی نیست.

تجربه جدید مسعود کرامتی در عرصه تئاتر/تراس نمایشی که مخاطب را خسته می‌کند/////////////جمعه
شاید مادلن از خود می‌گریزد و مرد دوم که در راه است؛ فقط یک بهانه و انگیزش خود خیالانه برای بهبود شرایط هست، اما در باطن هیچ دگرگونی‌ای برای او و دیگران قابل تصور نیست. شخصیت آستروک (با بازی سیدجواد یحیوی) با این گفته: «آینده مال خانه بدوش هاست»؛ دارد بر این پیام و پیامد این همه گسست صحه می‌گذارد. ما دچار روان پریشی و روان گسستی می‌شویم.

روان‌های ما خواهان تنهایی اند و دلمان نمی‌خواهد دیگری را در کنارمان باور کنیم و ترجیحا دوست داریم که تنها زیست کنیم و این نوعی روان گسستی است که دقیقا خلاف آمد زندگی اجتماعی انسان هست. ماهیت انسان با گروه و حضور دیگران هویت می‌یابد و در این خلا و تنهایی ناشی از آن، می‌توان ناامیدی و روان پریشی را تصور کرد. درکی از اپیدمی یک درد گریز از دیگران که تنها درمانش نیز آشتی دوباره و حضور در میان جمع است.

تجربه جدید مسعود کرامتی در عرصه تئاتر/تراس نمایشی که مخاطب را خسته می‌کند/////////////جمعه

مجموعه‌ای از آدم‌های سرگردان که می‌آیند و می‌روند که گوشه‌هایی از درد‌های همگانی را برایمان تصویرسازی کنند و این همان تصور ناممکن هست که با بروز چند نمونه ما را در مقابل این رویداد ناامید می‌کند که بشر دچار چه بدبختی بزرگی شده است و اگر این درد و دردمندی را باور کنیم؛ نسبت به این رویداد و پیامدش خود را واکسینه کرده ایم و دیگر می‌دانیم به هر قیمتی شده باید که در زمینه ارتباط با دیگران بکوشیم وگرنه این تنهایی به نوعی صحه گذاشتن به اضمحلال حس و حالت حقیقی و ژرف انسانی است.

ساختار ساده داستان تراس که روایت کننده زندگی زوجی در شرف جدایی است که این در واقع پیرنگی برای بیان دغدغه‌های دیگر می‌شود، و در آن خانه‌ای برجسته می‌شود که در تراس آن موضوعات جوامع غربی و به نوعی درد‌های مشترک انسان امروز نقد و بررسی می‌شود. اتفاقاتی که فقط در آن نقطه از خانه به وقوع می‌پیوندد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *