چماق و هویج به سبک ترامپ/ میانجی‌گری برای هیچ! / مذاکرات فرا برجامی و معامله قرن

14:27 - 19 خرداد 1398
کد خبر: ۵۲۳۷۵۹
چماق و هویج به سبک ترامپ، میانجی‌گری برای هیچ!، مذاکرات فرا برجامی و معامله قرن، دو روی یک سکه، شوخی ناموسی! و ... گزیده‌ای از سرمقاله یادداشت‌های امروز است.

چماق و هویج به سبک ترامپ/ میانجی‌گری برای هیچ! / مذاکرات فرا برجامی و معامله قرنبه گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، چماق و هویج به سبک ترامپ، میانجی‌گری برای هیچ!، مذاکرات فرا برجامی و معامله قرن، دو روی یک سکه، شوخی ناموسی!، مرثیه‌ای برای عیال‌وارترین نهاد دولتی، عقب ماندگی‌های مالیاتی برای مواجهه با سوداگران، شهرت سیاست‌گذار، تحریم، تحقیر و خودبزرگ‌بینی، ریسک مقابله با فساد، هنر عبور از بی‌آبرویی و ... گزیده‌ای از سرمقاله یادداشت‌های امروز است که در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانید.

 

• روزنامه حمایت مطلبی با تیتر چماق و هویج به سبک ترامپ منتشر کرد که به این شرح است:
رویکرد آمریکا علیه جمهوری اسلامی حتی موجب نگرانی متحدان واشنگتن شده و این کشور را به گوشه انزوا برده است. قطعاً ایران اسلامی قوی‌تر از ۴۰ سال گذشته و آمریکا ضعیف‌تر از چهار دهه پیش است، چراکه به‌عنوان فقط یک نمونه، دلار در حال حذف شدن از عرصه مبادلات بین‌المللی است و چین و روسیه به‌صورت رسمی، این ارز ویرانگر را از چرخه تجاری خود حذف کرده‌اند. آمریکایی‌ها با همه کشور‌های مستقل و بزرگ درافتاده و در این نبرد، حمایت متحدان خود را نیز ازدست‌داده است، علاوه بر اینکه متفکران برجسته دنیا از افول هژمونی آمریکا سخن به میان آورده‌اند. درنتیجه، التماس آن‌ها برای مذاکره، ناشی از ضعف مفرطی است که هم از داخل و هم از خارج احساس می‌کنند. یانکی‌ها باید بدانند که ایران اسلامی طرفدار جنگ نیست، اما پاسخ کوبنده‌ای به متجاوزان می‌دهد و از طرفی، دست حریف را خوانده و قربانی بازی مذاکره نمی‌شود. امروز به لطف رو بازی کردن ترامپ، حتی کسانی که طرفدار گفتگو با کدخدا بودند، به‌صراحت می‌گویند که چاره‌ای جز مقاومت نداریم، از این رو، جمهوری اسلامی فریب سناریوی سوخته مذاکره را نمی‌خورد و با قدرت، هر مانع و رادعی را از پیش راه حرکت به سمت پیروزی نهایی بر خواهد داشت.

• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان میانجی‌گری برای هیچ! منتشر کرده که به این شرح است:
عقب‌نشینی پمپئو و ترامپ از شروط دوازده‌گانه خود و میانجی فرستادن به ایران از یک‌سو در حقیقت نخستین اعترافشان به تسلیم در برابر ملت ایران و قدرت و منطق جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر نشان از وجود مشکلات فراوان در سیاست خارجی واشنگتن دارد که رهبر معظم انقلاب چند بار به آنها اشاره داشتند. علیرغم زمینه‌سازی‌های کشور‌های اروپایی و برخی کشور‌های عربی از جمله عمان و کویت و همچنین فضاسازی‌های رسانه‌ای- سیاسی غربی‌ها، سفر نخست‌وزیر ژاپن نمی‌تواند اهداف ترامپ را محقق کند و قطعا شیزو آبه در دیدار با مقامات عالی‌رتبه نظام این پیام را برای انتقال به ترامپ دریافت خواهد کرد که ملت ایران با دولت خبیث و بدعهد آمریکا «نه جنگ می‌کند و نه مذاکره»! و ایران همچنان «انقلابی» عمل خواهد کرد و هیچ‌گاه به «کشور عادی» مورد نظر آمریکا تبدیل نخواهد شد، و اگر جنگی هم چه اقتصادی و چه نظامی در کار باشد ملت ایران پشت سر رهبر معظم انقلاب قدرت دفاع از خود را دارند و اگر قصد مذاکره را نیز داشته باشند قطعا شهامت و توانایی آن را دارند و نیاز به میانجی‌گری ندارند.


• روزنامه فرهیختگان سرمقاله‌ای با عنوان مذاکرات فرا برجامی و معامله قرن، دو روی یک سکه منتشر کرده که درادامه می‌خوانید:
یک سال پیش ایالات متحده آمریکا از برجام خارج شد و در پی آن تحریم‌های همه‌جانبه‌ای را به کشورمان تحمیل کرد؛ همچنین وزارت خزانه‌داری و اتاق جنگ اقتصادی دولت ترامپ در طول یک سال گذشته با اتخاذ مجموعه راهبردهایی، فشار گسترده‌ای در حوزه صادرات نفتی و جابه‌جایی ارز علیه ایران طراحی کردند. در این میان اروپای ناتوان نخواست یا نتوانست راهکاری برای برجام بدون آمریکا بیابد و همچنان برجام بی‌ثمری روی دست ما ماند. در سالگرد خروج آمریکا از برجام در پی سیاست‌های صبر و انتظار واکنشی دولت ما، آمریکا بخش دوم سناریوی خود را به مرحله اجرا گذاشت؛ پیشنهاد مذاکره برای پایه‌گذاری توافقی جدید به‌عنوان روی دیگر سکه؛ طرح معامله بزرگ قرن که بتواند تامین‌کننده امنیت رژیم غاصب صهیونیستی باشد. هنوز به خاطر داریم که رایس، وزیر امور خارجه دولت جمهوریخواه بوش، ایده خاورمیانه بزرگ را مطرح کرد و پس از آن در زمان اوبامای دموکرات در وزارت امور خارجه ایالات متحده برای تحقق این خاورمیانه که در آن مرز‌ها برداشته شود، ایده دولت اسلامی عراق و شام (داعش) مطرح و این سناریو با حضور داعش در جهت امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی پیاده‌سازی شد. اوج همکاری راهبردی دولت‌های دموکرات و جمهوریخواه در یک استراتژی مشخص خود، خط بطلانی بر تصور غلط تفاوت ماهوی دولت‌ها در آمریکا بود. پس از اشغال بیش از ۸۰ درصد خاک سوریه و بخش‌های بسیاری از عراق توسط داعش، به‌نظر می‌رسید این ایده در حال پیاده‌سازی است، اما با ورود به‌هنگام سپاه مقاومت به منطقه، این نقشه هم نقش بر آب شد. پس از این پرده دیگری برداشته شد و آن برخورد با ریشه تئوریک مقاومت در منطقه است. ایران اسلامی باید تضعیف می‌شد تا معامله قرن شکل بگیرد. ترامپ بازیگر این صحنه است. برجام که با نیت مهار جمهوری اسلامی در پیشرفت‌های هسته‌ای برمبنای گذشت از پیشرفت‌های هسته‌ای شکل گرفته بود با غفلت دولتمردان از بند‌های مشروط رهبری حفره‌هایی را درون خود داشت که دستمایه برنامه‌ریزی خروج یک‌طرفه آمریکا از این توافق بین‌المللی شد. روز‌ها در گذر است، پس از یک سال از خروج آمریکا، ترامپ پرده دیگری از امنیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی را به نمایش گذاشته است. مذاکره جدید با ایران، برخلاف ایده کسانی که سناریوی آمریکایی لغو برجام را فقط به رفتار‌های غیردیپلماتیک ترامپ و تیم رادیکال ایران‌ستیزش همچون بولتون نسبت می‌دهند باید توجه کنیم امنیت رژیم صهیونیستی وجه مشترک همه دولتمردان آمریکایی بوده است و هیچ تفاوتی بین جمهوریخواه یا دموکرات در این زمینه وجود ندارد. در این هیاهوی نمایشی ترامپ، دانستن عقبه فکری دشمن کمک به شناخت بهتر او می‌کند. در سی‌امین سالگرد رحلت امام (ره)، رهبر معظم انقلاب سخنان مهمی را که سرمایه ادامه مسیر انقلاب اسلامی است، بیان فرمودند. ایشان اشاره داشتند: «برای آنکه در موضوع لزوم مقاومت در برابر زورگویان عالم دچار خطای محاسباتی نشویم، باید به واقعیات و حقایق مربوط به جبهه استکبار آمریکا به‌خوبی مطلع باشیم و از واقعیات، ظرفیت‌ها و توانایی‌های خودمان نیز شناخت صحیحی داشته باشیم.» لذا در این نوشتار مبتنی‌بر مقالات متخصصان آمریکایی که در پشتیبانی علمی و فنی آنچه به‌عنوان خروج از برجام نام گرفته به کنکاشی در موضوع شعار مذاکره برای شکل‌دهی توافق جدید می‌پردازیم. در سالگرد برجام مقاله‌ای تحت عنوان «فرصتی برای یک توافق هسته‌ای جدید با ایران: دیگر در جهت غروب آفتاب حرکت نکنید در حالی که در آینه به پشت خود نگاه می‌کنید» توسط دیوید آلبرایت و آنرو استرایکر از موسسه علوم و امنیت بین‌الملل منتشر شد. خطاب این مقاله بخشی از هیات حاکمه ایالات متحده و اروپاییان معتقد به لزوم برگشت بی‌قید و شرط به برجام و ادامه روابط منطبق با برجام با ایران است. مطالعه این مقاله از آنجایی که مبانی فنی رفتار ترامپ در اصرار بر مذاکره جدید و شکل‌دهی توافق هسته‌ای جدیدی را آشکار می‌کند، درخور توجه است. نویسنده اصلی مقاله دیوید آلبرایت یک فیزیکدان آمریکایی نزدیک به سازمان‌های اطلاعاتی سیا و موساد است که هم در مساله واهی سلاح هسته‌ای عراق عضو تیم بازرسی آژانس بین المللی انرژی اتمی بود و هم در بیش از یک دهه اخیر در ادعا‌های واهی، تلاش کشورمان در زمینه دستیابی به سلاح هسته‌ای را مطرح کرده است. البته این اتهامات بار‌ها توسط سران رژیم صهیونیستی مطرح شده و توسط کشورمان این اتهام که قبل از توافق برجام نیز مطرح می‌شد کاملا مردود اعلام شده است. توافق برجام مبنای خروج از اتهام‌زنی‌های واهی بود که طرفین بر مسیر انجام آن توافق کردند و طرح دوباره این موضوعات نکته جدیدی را دربر ندارد. البته باید اشاره کرد پیشرفت‌های اعجاب‌انگیز و مستقل دانش هسته‌ای در کشور و روند ایجاد این دانش و شناسایی سطح دانش و کنشگران آن برمبنای جاسوسی سرویس‌های اطلاعاتی همواره مورد توجه دشمنان انقلاب اسلامی خصوصا رژیم غاصب صهیونیستی و ایالات متحده بوده است. یکی از این تلاش‌ها تشکیل گروه کار به سرپرستی دیوید آلبریت، موسس علوم و امنیت بین‌الملل و اولیور هاینونن (معاون آژانس انرژی اتمی در زمان البرادعی که سرپرستی بازرسان آژانس انرژی اتمی را به‌عهده داشت) برای بررسی ۵۵ هزار سند ادعایی از سوی رژیم صهیونیستی در موسسه علم و امنیت بین‌الملل در ایالات متحده است. البته باید توجه داشت آلبرایت یک ضدایرانی تمام‌عیار است که حاصل تلاش این گروه انتشار بیش از ۳۰ گزارش پیرامون دانش هسته‌ای که در دوره جدید از ابتدای آبان‌ماه ۱۳۹۷ تا خردادماه ۱۳۹۸ است. این گروه سعی کرده به ابعاد مختلف وجوه توانایی دانشمندان ایرانی به‌همراه مشخصات آن‌ها بپردازد. در آخرین گزارشی که به‌عنوان جمع‌بندی ارائه شده است، یک توجیه فنی نسبت به رفتار دولتمردان آمریکایی در لزوم برهم‌زدن برجام و عدم برگشت بی‌قید و شرط به آن ارائه کرده است. در مطلع مقاله با اشاره به سالگرد خروج ترامپ از برجام و اعمال تحریم‌های گسترده علیه ایران و پاسخ ایران به عدم مذاکره و ضمنا مجموعه‌ای از اقدامات صریحا اشاره می‌کند: «بازگشت به برجام با منافع امنیت ملی آمریکا در تضاد است. این معامله اهرم‌های فشار کلیدی را برای آمریکا از بین می‌برد.» در ادامه با اشاره به اینکه عدم تمایل دو طرف برای کشیده شدن این درگیری‌ها به درگیری نظامی مسیر مذاکره را برای ادامه، به‌عنوان راهی مفید برای طرفین پیش‌بینی می‌کند، هدف آن از سوی آمریکا را این‌گونه بیان می‌کند: «آمریکا می‌خواهد ایران با شرایطی که نه‌تن‌ها به مسائل موشکی و هسته‌ای، بلکه به فعالیت‌های زیان‌بخش منطقه‌ای این کشور و حمایت‌های آن از تروریسم مربوط می‌شود کنار بیاید.» نویسندگان لزوم توجه به برنامه گذشته ایران در زمینه هسته‌ای و موشک‌های بالستیک را مسیری سخت برای انجام توافق جدید می‌دانند و توصیه می‌کنند: «آمریکا و متحدانش باید به‌دنبال ایجاد یک معامله بهتر باشند؛ معامله‌ای که ضعف‌های توافق شناخته‌شده کنونی را برطرف کند؛ ضعف‌هایی مانند لغو محدودیت‌های هسته‌ای، بررسی‌های ناکافی از برنامه پیشین تسلیحات هسته‌ای ایران که شاید در حال حاضر نیز در جریان باشد و محدودیت‌های ناکافی در ساخت موشک‌های بالستیک.» در ادامه قصد نهایی تئوریسین‌های صهیونیست آشکارتر می‌شود که به‌دنبال ایرانی ضعیف در مقابل همسایگانی تا دندان مسلح هستند و بیان می‌کند: «تحریم موشک‌های بالستیک و سلاح‌های رایج و (در نظر گرفتن) مسائل منطقه‌ای باید در هر مذاکره‌ای آورده شود. اگرچه سخت است، اما آمریکا باید به‌دنبال یک مذاکره هسته‌ای باشد که این مسائل را در بر می‌گیرد.»در ادامه نویسندگان به تحلیل موضع کشورمان در عدم پیوستن به مذاکره تا تشکیل دولت جدید در آمریکا به امید بازگشت آمریکای دموکرات به برجام اشاره و مطرح می‌کنند: «ملحق شدن دوباره به برجام و رها کردن اهرم‌های فشار آمریکا، به‌جای حل کردن مشکلات در توافق جدید، تهران را بر بازی مسلط می‌کند و امنیت آمریکا، منطقه و جهان در دهه‌های آینده تهدید خواهد شد به‌خصوص اینکه محدودیت‌ها بر سلاح‌های رایج، هسته‌ای و موشکی به‌تدریج از بین می‌روند.» و تا آنجا پیش می‌روند که در جای دیگر مقاله ملحق‌شدن به برجام را فاجعه‌بار توصیف می‌کنند. این سیاست‌ورزان صهیونیست پنهان نمی‌کنند که به‌هیچ‌وجه قائل به داشتن برنامه هسته‌ای برای ایران نیستند و خروج از برجام و طرح دوباره مذاکره در جهت محرومیت دائمی جمهوری اسلامی از داشتن هر نوع برنامه غنی‌سازی همیشگی است و در مقاله می‌نویسند: «حمایت از پیوستن دوباره به برجام یعنی حمایت و مشروعیت دادن به این پیامد برجام که به ایران اجازه می‌دهد زیرساخت‌های صنعتی خود را برای تولید سانتریفیوژ‌های گازی پیشرفته ایجاد کند و به‌وسیله آن اورانیوم غنی‌سازی کند؛ پروسه‌ای که در سال ۲۰۲۳ یا در دوره ریاست‌جمهوری بعدی آمریکا آغاز می‌شود. ایران برنامه‌ریزی کرده شمار بسیاری از سانتریفیوژ‌های پیشرفته را در سال ۲۰۲۵ به کار گیرد. این برنامه، در طرح بلندمدت غنی‌سازی که همراه با برجام توسعه یافت، پیش‌بینی شده است.» و کتمان نمی‌کنند که این همه برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی است و به‌صراحت می‌گویند: «این برنامه همواره برای امنیت و صلح منطقه یک تهدید به‌همراه داشته است.» و در جای دیگر اشاره می‌کنند: «اکنون، ما به راه‌حل‌های مذاکره‌شده نیاز داریم؛ راه‌حل‌هایی که از منافع امنیتی آمریکا و متحدانش در خاورمیانه محافظت می‌کنند.» اگر امروز ترامپ و هیات حاکمه آمریکا صریحا می‌گویند براندازی در برنامه‌شان قرار ندارد، قدرت جمهوری اسلامی است که با مذاکره آن را نشانه رفته‌اند و یکی از انگیزه‌های طرح مذاکره اصرار بر تحریم سلاح‌های متعارف برای ایران و کاهش قدرت جبهه مقاومت است به‌طوری که می‌گویند: «طرفداران پیوستن دوباره به برجام بهتر است بفهمند که انجام این کار همچنین به‌معنی قبول پایان دادن به تحریم‌های تسلیحاتی سازمان‌ملل بر ایران است که مقرر شده در اکتبر ۲۰۲۰ اجرایی شود. این تحریم‌ها در قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان‌ملل ثبت شده، قطعنامه‌ای که برجام را به آماج می‌رساند، در حالی که در آمریکا و اروپا بر سر این موضوع اتفاق‌نظر وجود دارد که ایران از سلاح‌های رایج برای اقدامات خطرناک و خبیثانه استفاده کرده است.» و کتمان نمی‌کنند که اگر امروز به‌خاطر قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران جرات اندیشیدن به اقدام نظامی علیه ما را ندارند با توافق جدید مقدمات آن را ایجاد خواهند کرد و بیان می‌کنند: «با ملحق شدن دوباره به برجام، ایران همچنین این موهبت را به دست خواهد آورد تا نیرو‌های نظامی رایج خود را تقویت و کار را برای نظامیان آمریکا در زمان توجه بیشتر به سلاح‌های هسته‌ای، سخت‌تر کند. حمایت از این توافق یک آینده خطرناک را در پی خواهد داشت. بازگشت به برجام گزینه مناسبی نیست. بهترین گزینه برای همه ما اکنون متوقف کردن آینده‌ای است که آن رقم خواهد زد.» در پایان باید اشاره کنیم در این پیچ تاریخی لازم است برای حفظ اقتدار و عزت ایران اسلامی بر پیمان با امام راحل پایه‌گذار ایده مقاومت محکم بمانیم و از عهدمان با رهبری بزرگ و خردمندمان در همراهی با ایشان که فرمودند: «در ۴۰ سال گذشته هرجا که ایستادگی کردیم، موفقیت و پیشرفت نصیب ما شده است و هرجا براساس میل طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم» غفلت نورزیم.
• روزنامه رسالت سرمقاله‌ای با تیتر شوخی ناموسی! منتشر کرد که در ادامه می‌خوانید:
اخیراً یکی از اصحاب موسوم به اصلاح‌طلب که در فتنه ۸۸ شریک و همپیمانان جرج سوروس برای انقلاب رنگی بود از واژه «ابر مقاومت» یاد کرده است. او از مقابله با ترامپ از واژه «ابرمقاومت» یاد می‌کند و آن‌را معبر «صلح»، «اصلاح‌طلبی» و دموکراسی» می‌داند و می‌گوید باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد بخشی از داخل و بخشی از نیرو‌هایی که در خارج هستند باید این کوله‌بار را به دوش بکشند! او می‌گوید «اگر ملت دموکراسی را با گوشت‌و‌پوست خود لمس کند تاب مقاومت پیدا می‌کند» البته این حرف، حرف درستی است به شرطی که کارنامه سیاسی حضرات آن را تایید کند! کارنامه سیاسی برخی از اصلاح‌طلبان که دستی در فتنه ۸۸ و ۷۸ داشتند نشان می‌دهد آن‌ها همین چیزی که از آن به عنوان «ابرمقاومت» یاد می‌کنند با رمز دروغ وتهمت تقلب به آتش کشیدند. آن‌ها ۴۰ میلیون رای ملت را نادیده گرفتند و بر جمهوریت نظام با تیغ «شورش» و «بغی» چوب حراج زدند به این هم اکتفا نکردند بنا را بر «محاربه» گذاشتند و با شعار «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» دست در دست منافقان و سلطنت‌طلب‌ها و کمونیست‌ها و نئومارکسیست‌ها برای مقابله با اسلام به خیابان‌ها آمدند. آن‌ها رفقای خود را به پارلمان اروپا و کنگره آمریکا فرستادند و گفتند از این «ابر مقاومت» ملت ایران نترسید و جا نزنید تحریم‌ها را تشدید کنید. «اوباما» که قبل از فتنه تا مرز تسلیم شدن برابر به ملت ایران رفته بود را برگرداندند به «مقابله» با ملت ایران! پرچم جمهوری‌خواهی را یکی از همین اصحاب فتنه که ستاره برنامه‌های بی‌بی‌سی و رادیو آمریکا بود در روزنامه‌ای که منسوب به همین تئوریسین «ابرمقاومت» است به‌دوش می‌کشید و درباره آن قلم می‌زد. او در ایام فتنه به عنوان ناظم صف گوگوش تا سروش انجام وظیفه می‌کرد. کارنامه سیاسی برخی اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد نگاه آن‌ها به جمهوریت ورود به قدرت برای «خروج از حاکمیت» است. هیچ نشانه‌ای از مقاومت آن‌ها در برابر دشمن نیست همه نشان‌ها همراهی و همگرایی با دشمن است. تاریخ ۸ ماهه اول سال ۸۸ نشان از خیانت آن‌ها به ملت و جنایاتی است که خون ده‌ها شهید بر سنگ فرش خیابان‌های تهران به آن گواهی می‌دهد. همین بساط را در ۱۸ تیر ۷۸ به‌پا کردند خداوند از سر تقصیر آن‌ها نگذرد. یکی نیست به این بنده خدا بگوید وقتی در خزانه‌داری آمریکا اتاق جنگ تشکیل دادند و برای ملت ایران هر روز خط‌ونشان می‌کشند، «اصلاح‌طلبی» و «صلح‌طلبی» کیلویی چند است؟ دموکراسی سوروسی که بوی عفونت فتنه آن دو دهه است دماغ تاریخ ما را آزار می‌دهد سیری چند؟ مقاومت به قرائت امام (ره) و رهبری و نیز کسانی که با جانفشانی خود «قدرت منطقه‌ای» جمهوری اسلامی را شکل دادند و سازه اصلی اقتدار و امنیت ملی است حساب و کتاب خود را دارد با این سوسول بازی‌های سیاسی فرسنگ‌ها فاصله دارد. البته جنگی در کار نخواهد بود تا سخن از صلح به میان آید. چرا که ما در مرز بازدارندگی شاهرگ حیات آمریکا را در منطقه نشانه گرفته‌ایم؛ لذا آمریکایی‌ها نه می‌توانند، نه می‌خواهند و نه جرئت آن را دارند از جنگ سخن بگویند.

 

• روزنامه صبح نو سرمقاله‌ای با عنوان مرثیه‌ای برای عیال‌وارترین نهاد دولتی درج کرده که در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانید:
آموزش‌و‌پرورش، عیال‌وارترین دستگاه دولتی است. فقط مرور این موضوع که این وزارتخانه تنها دستگاه و نهاد حاکمیتی است که در دورافتاده‌ترین مناطق کشور هم نماینده یا نمایندگانی دارد و مشغول عرضه خدمات آموزشی هستند، می‌تواند اهمیت این نهاد را بیش از پیش متذکر شود. حالا این وسعت شبکه را بگذارید کنار، این موضوع که بخش مهمی از انتقال دانش، معارف و فرهنگ از مجرای این وزارتخانه به فرهنگ عمومی منتقل می‌شود. با همه این‌ها عریض و طویل‌ترین، بلکه استراتژیک‌ترین دستگاه حکومتی در جمهوری اسلامی وضعیت مطلوبی ندارد. وضعیت نابسامان رفاهی و حقوقی فرهنگیان، رسوخ نگاه سرمایه‌‍ سالارانه به موضوع آموزش، هندسه ناهمگون اداری از افرادی که در جایگاه معلم و دبیر به‌کار گرفته شده‌اند، بی توجهی و کم‌محلی به سند تحول و امثالهم از درد‌های مزمن وزارتخانه استراتژیک آموزش‌و‌پرورش هستند. حالا اگر به همه این‌ها، اتفاقات و حواشی اخیر را هم اضافه کنید، به‌راحتی اعلام می‌شود که وزیر عیال‌وارترین وزارتخانه جمهوری اسلامی به‌دلیل شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی از ادامه حضور در این سازمان انصراف داده است! فارغ از اینکه این دلیل چقدر صحت و سقم داشته باشد، اما یک معنای تلویحی و ضمنی را با خود حمل می‌کند: «اهمیت نگاه به عریض و طویل‌ترین وزارتخانه دولتی در حد یک نگاه دست‌چندم پایین آمده است»؛ آن‌قدر پایین که نه فقط بحث‌های فرهنگی و تربیتی بلکه حتی از نظر اداری و سازمانی هم نگاه به وزارتخانه‌ای که گسترده‌ترین شبکه نیروی انسانی را تا دور افتاده‌ترین مناطق کشور گسترش داده به یک موضوع فرعی و دست چندم تبدیل شده است. واضح است که با وجود چنین نگاهی، تحول در چنین نهادی چه امر سنگینی است و دولتمردانی درخور می‌طلبد.

 

• روزنامه خراسان مطلبی با مضمون عقب ماندگی‌های مالیاتی برای مواجهه با سوداگران منتشر کرده که به این شرح است:
البته به تازگی سازمان امورمالیاتی با وضع بخشنامه‌ای برای دریافت مالیات از سوداگران معاملات ارزی و همچنین بخشنامه اخیر برای گرفتن مالیات از خریدارانبیش از ۲۰ سکه، از طرح پیش فروش بانک مرکزی درسال ۹۷، گام‌های کوچکی دراین راستا برداشته است، این گام‌ها هرچند لازم و مبارک و خوشایند دلسوزان به حال اقتصاد کشور است، اما مسلما ناکافی و البته دارای نواقصی نیز هست که باید مدنظر رئیس کل جدید قرار گیرد. مثلا این که چرا بخشنامه اخیر تنها شامل کسانی شده است که در یک نظام رسمی و قابل قبول، سکه از بانک مرکزی دریافت کرده اند و چرا سازمان امورمالیاتی درقبال ده‌ها کارگزار یا دلال سکه در پایتخت که در سبزه میدان و اطراف چهارراه استانبول و پاساژ افشار و... معاملات چندصدتایی سکه می‌کنند، سکوت اختیار کرده است؟ آیا دست‌های پنهان صاحبان قدرت و ثروت نگذاشته که بخشنامه‌ای جامع الاطراف برای دریافت مالیات از تمام معاملات کلان سکه صادرشود یا مرد میدان عملی که پیگیر موضوع باشد نبوده یا دلایل دیگری مانع تحقق این وجه از مالیات بر عایدی سرمایه شده است؟البته موضوع مالیات بر عایدی سرمایه وجوه دیگری نیز دارد که لرزه بر ساختار‌های عنکبوتی صاحبان قدرت و ثروت‌های بعضا یک شبه و بادآورده در بازار‌های زیرزمینی می‌اندازد که شناسایی و اجرای آن‌ها نیز مرد میدان عمل می‌طلبد. ورود سازمان امورمالیاتی به دریافت مالیات از سوداگران ارز نیز مبارک است، اما بخشنامه اخیر سازمان امورمالیاتی دراین زمینه نمی‌تواند بر معاملات غیررسمی که در برخی از صرافی‌ها در مقیاس‌های کلان برای انتقال ارز یا اسکناس به خارج از کشور شکل می‌گیرد، سیطره اندازد و مالیات وضع کند. همچنین این بخشنامه نظارت یا جریمه‌ای برای مالیات کسانی که به صورت خیابانی معاملات چندده هزارتایی دلار انجام می‌دهند نیز دربر ندارد. موضوع اعمال مالیات بر سود سپرده‌های کلان بانکی نیز یکی دیگر از وجوه مالیات بر عایدی سرمایه است که در بیش از ۱۰۰ کشور جهان اجرایی می‌شود و ایران از این قافله عقب افتاده است. مالیاتی که بی هیچ شک و تردیدی اجرایی کردن آن می‌تواند در گسترش پایه‌های مالیاتی، کاهش فاصله طبقاتی و افزایش عدالت اجتماعی موثر باشد. چرا نظام اقتصادی ایران این قدر معیوب است که افرادی بتوانند با خروج سرمایه‌های میلیاردی خود از تولید و سپرده گذاری آن در بانک‌ها بدون هیچ دغدغه‌ای و بدتر از آن بدون پرداخت هیچ هزینه و مالیاتی، ابتدای هر ماه درآمد‌های چند ده میلیونی داشته باشند؟ چه سازمانی بهتر و موثرتر از سازمان امورمالیاتی می‌تواند این زخم‌های عمیق بر پیکر اقتصاد را التیام بخشد؟ مشکلات و دغدغه‌های نظام مالیاتی کشور کم نیست و این جا هم مجال پرداختن به همه آن‌ها نیست؛ اکنون که وزیر اقتصاد به صراحت از رئیس جدید سازمان امور مالیاتی خواسته تا هرچه سریع‌تر لایحه مالیات بر عایدی سرمایه را نهایی کند و به دولت بفرستد، امید است که رئیس جدید این سازمان سریع‌تر در این زمینه اقدام کند. امید که امیدعلی پارسا مرد این میدان باشد.

• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقاله‌ای با عنوان شهرت سیاست‌گذار منتشر کرده که در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانید:
معمولا در هنگام آغاز به کار دولت‌های جدید از آنجا که در آن هنگام دارای بیشترین مقبولیت و محبوبیت مردمی هستند، بهترین زمان برای اقناع مردم و اجرای اصلاحات است که متاسفانه این فرصت طلایی در هر دو دوره آغازین دولت روحانی از میان رفت. اکنون انجام اصلاحات گسترده اقتصادی با یک واهمه همگانی روبه‌رو است. جالب است که این ترس و وحشت رابطه‌ای دو سویه است، از یکسو دولت هر آینه از این وحشت دارد که انجام اصلاحات قیمتی به اعتراض‌های خیابانی بینجامد (همان‌گونه که عده‌ای اعتراضات دی ماه ۹۶ را به قرار دادن پنهانی افزایش قیمت‌ها در بودجه مرتبط می‌دانند). از سوی دیگر مردم هم که به تصمیمات کارشناسی دولت باور ندارند، پس از ارائه هر طرح جدید می‌ترسند که این برنامه کل حیات و ممات آنان را با خطر روبه‌رو کند. همچون بیمار و پزشکی که برای انجام یک جراحی سخت هیچ‌یک به دیگری اعتماد ندارد و به همین دلیل پروسه معالجه مرتب به تعویق می‌افتد. آنچه ذکر آن رفت نه بحثی در حوزه روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی، بلکه کاملا هماهنگ با ادبیات اقتصاد کلان است. بحثی که تقریبا در هر کتاب جدید اقتصاد کلان، فصل یا بخشی به آن اختصاص یافته و از آن به نام شهرت سیاست‌گذار یاد می‌شود. شهرت سیاست‌گذار به مجموعه ویژگی‌هایی شامل مشروعیت سیاسی سیاست‌گذار، ارائه برنامه‌های شفاف و دقیق از سوی دولت و از همه مهم‌تر تحقق وعده‌های از پیش اعلام‌شده مربوط می‌شود. به این ترتیب است که برای بانک‌های مرکزی در اقصی نقاط جهان هدف تورمی موضوعی حیثیتی برای سیاست‌گذار تلقی می‌شود که شهرت به سختی به دست آمده را می‌تواند به طرفه‌العینی از کف بدهد. همچون یک فرد بازاری که اگرچه هزاران چک را در طول ده‌ها سال کاسبی پاس کرده، ولی کشیدن یک چک بی‌محل باعث از میان رفتن آبروی چندین و چندساله‌اش می‌شود و چه بسا او را به انزوای تجاری سوق دهد. برای شهرت سیاست‌گذار همین بس که هدف تورمی که از اجزای لاینفک وظایف بانک مرکزی است، نه فقط اعلام نمی‌شود، بلکه تورم گذشته نیز (از آبان ۹۷) در بایگانی راکد نگهداری می‌شود. خاطرم هست در زمان آغاز طرح هدفمندی یارانه‌ها در پاسی از شب یکی از همسایگان را دیدم که برای نقد کردن یارانه خود، عازم یکی از عابر بانک‌های شهر بود. از او پرسیدم که برای دریافت یارانه در این موقع شب چه اصراری داری که او در پاسخ گفت: می‌ترسد سیاست دولت فردا بار دیگر تغییر کند و پولی دیگر در حسابم نباشد. از اعلام دلار ۴۲۰۰ تومانی در فروردین ۹۷ و اعلام آنکه به همه نیاز‌های قانونی در این قیمت پاسخ داده می‌شود و بستن درب صرافی‌ها گرفته تا تغییر مستمر مقررات که تا همین حالا شاهد آن هستیم نشان می‌دهد رابطه دولت و سیاست‌گذار در کشور همواره همچون رابطه کوتاه‌مدتی است که ممکن است هرآینه بدون هیچ مستندی ملغی شود. آغاز هرگونه اصلاحات اقتصادی در کشور موکول به احیای مشروعیت سیاست‌گذار و اقناع مردم برای یک جراحی اقتصادی است که منافع آن در آینده میان‌مدت ظاهر خواهد شد. متاسفانه دولت روحانی در ابتدای دولت اول که از رای گسترده و مشروعیت سیاسی قابل قبولی برخوردار بود، فرصت اصلاحات اقتصادی را از دست داد و اکنون نیز در شرایطی قرار دارد که نه امکان تداوم وضع موجود هست و نه دولت حاضر است ریسک یک جراحی گسترده و عمیق را بپذیرد.

چماق و هویج به سبک ترامپ/ میانجی‌گری برای هیچ! / مذاکرات فرا برجامی و معامله قرن


• روزنامه سیاست روز سرمقاله‌ای با مضمون تحریم، تحقیر و خودبزرگ‌بینی منتشر کرده که به این شرح است:

این مواضع از سوی هوک در حالی مطرح می‌شود که چند سوال اساسی در قبال آن مطرح است. اگر ادعای هوک درست است چرا آمریکا از آرایش نظامی برای مقابله با تهدیدات نظامی ایران سخن می‌گوید؟ چرا آمریکا با ادعای مقابله با ایران به فروش سلاح به کشور‌های عربی می‌پردازد؟ آمریکا با ادعای ضد ایرانی چرا به تقویت نظامی صهیونیست‌ها می‌پردازد؟ ادعای هوک در حالی مطرح شده که دولتمردان آمریکا و حتی اروپا دلیل عدم اجرای برجام را لزوم مذاکره بر سر موشک‌های ایران عنوان می‌کنند چگونه آن‌ها می‌خواهند درباره موشک‌های فتوشاپی مذاکره‌کننده؟ اگر ادعای هوک درست است چرا آمریکا با ادعای مقابله با توان موشکی و منطقه‌ای ایران به تشدید تحریم‌های ایران می‌پردازد و از برجام خارج شده است؟ پاسخ به این سوالات نشان می‌دهد که ادعای هوک یک جنگ روانی برای تحقیر‌سازی ایرانیان است تا با فضای رعب و وحشت و ادعای سایه جنگ، ایرانیان را به سمت مذاکره با آمریکا سوق دهد حال آنکه جهانیان هرگز فرامش نمی‌کنند چگونه ایران به حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی پاسخ موشکی داد و از خاک خود مقر تروریست‌ها در دیرالزور را هدف قرار داد. سوم آنکه ژنرال فرانک مکنزی فرمانده ارشد نیرو‌های آمریکایی در خاورمیانه روز پنجشنبه ۱۶ خرداد گفت: به نظر می‌رسد ایران تصمیم گرفته است در واکنش به تقویت نظامی ایالات متحده در منطقه خلیج‌فارس، از موضع خود «عقب‌نشینی کرده و در محاسباتش بازنگری کند». این ادعا در حالی مطرح می‌شود که پیش از این «گریس گیکا» ژنرال انگلیسی که معاونت فرماندهی این ائتلاف را برعهده دارد، گفته بود که هیچ‌گونه افزایش تهدیدی از جانب نیرو‌های هم‌پیمان ایران مشاهده نشده است این مواضع چنان برای آمریکایی‌ها سخت بود که اقدام به توبیخ وی کردند. با توجه به این شرایط می‌توان گفت که ادعای فرمانده آمریکایی ادامه جنگ روانی برای بزررگ نمایی تحرکات نظامی آمریکاست که برای توجیه ادامه حضور در منطقه صورت می‌گیرد. به عبارتی ادعای فرمانده آمریکایی ادامه جنگ روانی برای نشان دادن اقتدار پوشالی آمریکاست چنانکه همزمان «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور آمریکا مدعی شد مسکو واشنگتن را از خروج نیرو‌های خود از ونزوئلا مطلع کرده است که البته این ادعا از سوی مقامات روسیه از جمله پوتین رد شده است. در همین حال آمریکا با ادعای عقب نشینی ایران به دنبال القا به نتیجه رسیدن سیاست فشار و توجیه ادامه تحریم‌ها و تهدیدات علیه ایران با ادعای جلوگیری از تقابل نظامی است حال آنکه جهان اذعان دارد آمریکا توان اقدام نظامی را ندارد. بر این اساس ادعای این ژنرال بر اساس سه اصل بحران‌نمایی، جنگ روانی بدون هیچگونه تحرک نظامی واقعی و پیروزی نمایی مضحک است تا شاید با این حربه ترامپ از زیر فشار اعتراض‌های داخلی کاسته و رسوایی شکست سیاست تهدید و مذاکره و نیز رسوایی عدم استقبال جهانی از وی حتی در سفر به انگلیس که با تظاهرات ضد آمریکایی همراه بود، را پنهان سازد. در جمع‌بندی نهایی در ارزیابی اقدام خزانه‌داری آمریکا، ادعا‌های هوک و نیز ادعا‌های فرمانده آمریکایی نشان می‌دهد آمریکا هیچ تغییر رفتاری ندارد و در شکست سیاست تهدید و مذاکره به دنبال تاکتیک جدیدی برای استراتژی تقابل با ایران است. مذاکره بدون پیش‌شرط همان تاکتیک جدید برای گرفتار‌سازی مسئولان ایران در اشتباه محاسباتی مذاکره است حال آنکه در عمل هیچ تغییری در ماهیت رفتاری آمریکا ایجاد نشده و همان سیاست‌های گذشته را دنبال می‌کند. رویکردی که راهکار مقابله با آن عدم گرفتار آمدن در اشتباه محاسباتی مذاکره و در نهایت اصرار بر اجرای مصوبه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر تعلیق گام به گام تعهدات برجامی است که ضمن تحقق مطالبات مردم در مقابله با زیاده‌خواهی‌های طرف‌های مقابل، اراده ایران برای تحقق حقوقش به رخ جهانیان خواهد کشید.


• روزنامه ایران مطلبی با تیتر ریسک مقابله با فساد منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
برای تحلیل آنچه در فضای اقتصادی کشور در حوزه نفت می‌گذرد، باید به برخی گزاره‌های ساده پرداخت. نفت دو جنبه دارد. یک جنبه آن کالای مورد استفاده مردم در اقصی نقاط جهان و ضرورت جهانی تولید انرژی است. جنبه دوم اینکه نفت به عنوان یک استراتژی در صحنه اقتصاد جهانی است. استراتژی، به معنای راهبرد‌های فعالیت در هر جامعه است. حساسیت این مسأله هم از آنجایی معلوم می‌شود که فقط ۳۰ کشور جهان نفت دارند. در تمام طول تاریخ، کشور‌های دارنده نفت و گاز چه از منظر ملی و چه بین‌المللی زیر ذره‌بین بودند. در داخل هر کشور هم کسانی که در این حوزه فعالیت می‌کنند، در مرکز توجه و نظارت هستند. کسی که سکاندار حوزه انرژی است، مسئولیت‌های چندگانه دارد. یک مسئولیت، حرفه‌ای و تخصصی برای پیش بردن این صنعت است. مسأله دوم، آگاهی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی و مسأله سوم حفظ صنعت در وضعیت موجود و آینده است. به همین دلیل است که در ایران، طی کابینه‌های مختلف از زمان ملی شدن صنعت نفت چالش‌های زیادی رخ داده است. از سال ۲۹، سه سال طول کشید تا ملی شدن به نحو صحیحی انجام شود. در این زمان ما صاحب مالکیت نفت شدیم، اما عاملیت و فاعلیت را در اختیار نداشتیم. بعد از انقلاب که مالکیت، عاملیت و فاعلیت هر سه در اختیار خودمان قرار داشت، سکاندارانی برای هدایت این سه حوزه، کم داشتیم. به همین خاطر همیشه وزارت نفت زیر ذره‌بین بوده است. دلیل عمده آن هم وابستگی ما به نفت است. طی ۴۰ سال بعد از انقلاب، در مقاطعی میزان وابستگی اقتصاد به نفت تا سطح ۷۰ درصد هم افزایش پیدا کرده است. حالا نیز طبق آخرین بررسی سازمان برنامه و بودجه وابستگی اقتصاد ما به نفت ۵۴ درصد است. در حال حاضر باید به این نکته توجه داشت کسانی که در حوزه نفت فعالیت می‌کنند، با موضوع جنگ اقتصادی روبه‌رو هستند. این مسأله‌ای است که آقای زنگنه هم در مصاحبه اخیر خود به آن اشاره کرده‌اند. در چنین شرایطی ریسک پذیری و خلاقیت مدیریتی مهم‌ترین مسأله است. در تاریخ بعد از انقلاب، بسیاری از وزرای نفت ما قدرت ریسک پذیری کافی نداشته‌اند. زنگنه نسبت به مدیران دیگر قدرت ریسک‌پذیری بیشتری داشته و همین قضیه باعث می‌شود که مسائل و حاشیه‌های زیادی را هم به جان بخرد. از منظر کسانی که این صنعت را نمی‌شناسند، زنگنه همواره مورد سؤال است. شرایط اقتصادی امروز ما بسیار خاص و متفاوت با دوران جنگ و حتی دوران تحریم قبلی است. برای انجام مراودات بین‌المللی در این شرایط باید ریسک داشت و هزینه‌های این خطرپذیری هم بالاست. در این شرایط، این مسائل هزینه زا است و مدیرباید دارای اختیارات باشد و به او باید اعتماد کرد. در همین حال، در چنین شرایطی که هزینه‌های افزایش می‌یابد، نباید منجر به ایجاد فساد شود. مجموعه عملکرد وزارت نفت نشان می‌دهد که تمام تلاش خود را به کار بسته تا راهبرد‌های ویژه‌ای برای عبوراز این وضعیت و مقابله با فساد داشته باشد و اجازه ندهد که صنعت نفت به بستری برای ظهور مجدد مفسدان تبدیل شود.


• روزنامه جوان یادداشتی با عنوان هنر عبور از بی‌آبرویی منتشر کرده که به این شرح است:
سال ۷۸ و پس از قتل‌های زنجیره‌ای و کوی دانشگاه، پس از سوء قصد به سعید حجاریان، اظهار نظرات مختلفى درباره ماهیت گروه ترور عنوان شد؛ در آن مقطع نیز تلاش شد مسئله ‏ترور را همانند قتل‏هاى زنجیره‏اى و کوی دانشگاه در مرحله نخست به یک تفکر و اندیشه‏ دینى خاص نسبت داده و در مرحله بعد، نهاد‌های امنیتی-انتظامی را عامل قتل‌های اینچنینی و فضای مسموم روانی-اجتماعی پس از آن عنوان کنند. در ماجرای قتل میترا استاد نیز گام به گام اقداماتی که در پروژه «امنیتی‌سازی» موضوعات اجتماعی – جناحی در دوره اصلاحات به‌کار گرفته شد، در حال تکرار شدن است. ایجاد شبهاتی مانند «پرستو نامیدن مقتول» و خدشه به عملکرد «صداوسیما» و «ناجا» در انعکاس اعترافات صریح محمدعلی نجفی و اتهام‌افکنی نسبت به کارکرد سازمان اطلاعات سپاه دراین باره بخشی از گام‌هایی است که تاکنون برداشته شده است و انتظار آن است که طی روز‌های آتی ابعاد بیشتری به خود بگیرد. برخی از موضع‌گیری‌های صورت گرفته طی سه روز گذشته درباره قتل میترا استاد یادآور نخستین جملاتی است که روزنامه صبح امروز که مدیر مسئول آن شخص حجاریان بود، نوشت: «من تروریست‏‌ها را می‌‏شناسم... آن‌ها نیروى نظامى نبودند، دست به اسلحه نبردند و شلیک نکردند، بلکه فتوا دادند و حکم صادر کردند.» سه هفته بعد، محمد سلامتی، دبیرکل‏ سازمان غیردینى مجاهدین انقلاب در این باره می‌گوید: «کسانى که با انگیزه‏ هاى ایدئولوژیک دست به ترور می‌زنند، به مجوز شرعى نیاز دارند.» همانطور که اشاره شد رویکرد امروز جماعت غربگرای داخلی و طیف وسیعی از رسانه‌های ضدانقلاب در روایت توأم با قضاوت ماجرای قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی دارای همان عناصری است که رهبران و رسانه‌های این جریان در قتل‌های زنجیره‌ای، حادثه کوی دانشگاه و حتی ترور سعید حجاریان به‌کارگرفته‌اند؛ تلاش فراگیر در قالب «غوغاسالاری»، «پرونده‌سازی» و «اتهام‌افکنی» برای معرفی نهاد‌های تأمین‌کننده امنیت تحت عنوان «خشونت‌طلب»، «اقتدار گرا» و «تمامیت خواه» از جمله این تاکتیک‌هاست که به‌کارگرفته می‌شود تا علاوه بر تخطئه نهاد‌های انقلابی و امنیتی، قتل عمد را در یک بازی سیاسی-روانی به قتل غیر عمد تبدیل کنند و بی آبرویی جریان خود را تبدیل به بی‌آبرویی برای نظام و نهاد‌های حاکمیتی کنند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *