رژیم مزاحم و ضدبشری! / چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟ / اقتصاد و تصمیم گیران مردد

9:00 - 23 ارديبهشت 1398
کد خبر: ۵۱۷۱۲۱
رژیم مزاحم و ضدبشری!، چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟، اقتصاد و تصمیم گیران مردد، ناو لینکلن با مأموریت هالیوودی، مذاکره؛ خوب، بد، زشت، بی‌قانونی قانونگرایی! و اقتصاد کوپنی گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های امروز روزنامه است.

رژیم مزاحم و ضدبشری! / چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟ / اقتصاد و تصمیم گیران مرددبه گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، رژیم مزاحم و ضدبشری!، چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟، اقتصاد و تصمیم گیران مردد، ناو لینکلن با مأموریت هالیوودی، مذاکره؛ خوب، بد، زشت، بی‌قانونی قانونگرایی! و اقتصاد کوپنی گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های امروز روزنامه است که در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانید.

 

• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر رژیم مزاحم و ضدبشری! منتشر کرد که به این شرح است:

پایگاه خبری – تحلیلی «میدل ایست آی»، در گزارشی درباره شرایط زندگی مردم این منطقه این‌چنین تحلیل می‌کند: «در سال‌های گذشته فشار بر شیعیان بیش از هر زمان دیگری شده است. دولت سعودی برای سرکوب شیعیان از هرگونه اقدام خصومت‌آمیز ممانعت نمی‌کند. در این راستا، ورود غیرقانونی به منازل، دستگیری شیعیان، اعدام شخصیت‌های شیعی و تخریب منازل را در سطحی گسترده انجام می‌دهد تا از طریق سرکوب و اختناق، جامعه شیعیان را در شرق عربستان تضعیف کند. این رویکرد، متناسب با سرکوب اساسی و به حاشیه راندن شیعیان است که چندین دهه است از طرف آل سعود دنبال می‌شود. این‌گونه سرکوبگری‌ها و به حاشیه راندن‌ها علل ریشه‌ای این درگیری‌ها هستند.» با این اوصاف، به نظر می‌رسد که سعودی‌ها دو هدف را دنبال می‌کنند. اول، واداشتن شیعیان به کوچ از این منطقه و مجبور کردن آن‌ها به رحل اقامت افکندن در استان‌های دیگر و دوم، برنامه‌ریزی برای گرایش آن‌ها به تغییر مذهب و درنتیجه خنثی کردن پتانسیل انقلابی مردم غیور این منطقه. علاوه بر این، شیعیان مناطق شرقی عربستان سال‌هاست که به دنبال رساندن صدای خود به گوش جهانیان هستند، اما ازآنجاکه نگاه غرب به مسائل حقوق بشری بسیار تبعیض‌آمیز است و استاندارد‌های دوگانه را در این خصوص در پیش گرفته‌اند، هیچ‌گاه موضع درست و قاطعی در قبال رویداد‌های این کشور اتخاذ نکرده‌اند. چند هفته قبل، شاهد اعدام دسته‌جمعی ۳۷ شهروند سعودی و به صلیب کشیدن آن‌ها بودیم، ولی صدایی از مجامع حقوق بشری به گوش نرسید. اعدام عالم برجسته آیت‌الله شیخ «نمر باقر النمر»، کشتار چهارساله مردم مظلوم یمن و حمایت از تروریست‌های تکفیری در سوریه و عراق نیز در سیاهه جنایات حاکمان ریاض دیده می‌شود، اما دریغ از یک اقدام قاطع یا موضع‌گیری به‌جا و به‌موقع. علت سکوت مرگبار غرب در برابر تراژدی‌های شرق عربستان و پرونده قطور و سیاه حقوق بشری این رژیم البته موضوع پنهانی نیست. ترامپ، سعودی‌های را «گاو شیرده» می‌داند و آن‌ها را به شکل دلار‌های نفتی می‌بیند. اروپایی‌های مدعی حقوق بشر مثل دولت فرانسه، آلمان و انگلیس میلیون‌ها و میلیارد‌ها دلار سلاح به ریاض می‌فروشند و برای صدور تسلیحات بیشتر به این کشور، با یکدیگر رقابت می‌کنند. سازمان ملل که به‌اصطلاح، متولی دفاع از مردم و کشور‌های دنیاست، در برابر سلاخی شبانه‌روزی کودک‌کشان سعودی نتوانست کاری از پیش ببرد و «بان کی مون»، دبیر کل سابق این نهاد بین‌المللی چند سال پیش اذعان کرد که به دلیل نیاز این سازمان به کمک‌های عربستان، نام این کشور را از سیاهه کشور‌های کودک کش خط‌زده است. آل سعود، رژیمی مزاحم و ضدبشری است که در واقع به ابزاری در دست قدرت‌های استکباری تبدیل‌شده و هر جا که درگیری، خون‌ریزی و جنگی وجود دارد، قطعاً دلار‌های سعودی در پس آن قرار دارد. با این حساب، انتظار می‌رود که روند سرکوب مردم عربستان و دست‌اندازی پدرجد تروریست‌ها به منطقه، چاهی که در حال حفر کردن آن هستند را عمیق‌تر کند و تحولات منطقه در آینده‌ای نزدیک، بدون حضور این رژیم بدوی رقم بخورد.

• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟ منتشر کرده که به این شرح است:
در ضربه و جنگ روانی، آمریکا روی دو دسته حساب ویژه باز کرده است یکی مدیران کشور و دیگری نخبگان که به عنوان کارشناس در این نهاد و آن نهاد مشغول فعالیت می‌باشند. آمریکا به خوبی می‌داند که بنیه‌های اقتصادی ایران قوی است و جنگ اقتصادی آن را از پا درنمی‌آورد این نکته‌ای است که همین روز‌ها کارشناسان صاحب‌نامی از دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا به ترامپ و تیم او یادآوری کردند. آمریکا به «مذاکره» نیاز دارد و فکر می‌کند از این طریق می‌تواند ایران را خلع سلاح کند. منتهی پذیرش مذاکره از سوی ایران موضوعی است که فقط در فرایند داخلی شکل می‌گیرد یعنی تصمیم به مذاکره را نمی‌توان از بیرون به ایران دیکته کرد. این چیزی است که دولت به عنوان کانون تصمیم‌گیری و نخبگان به عنوان کانون‌های تصمیم‌ساز باید به آن برسند و بپذیرند که راهی جز مذاکره و دادن امتیازات طلایی ندارند. در این شرایط تحریم و تهدیدات پی‌در‌پی اقتصادی علیه کشوری که بنیه‌های اقتصادی آن قوی است فقط برای اقناع‌سازی مدیر و نخبه‌ای که ضعف نفس دارد و نیز برای موجه‌سازی درخواستی است که این مدیران و نخبگان متوجه نظام سیاسی می‌نمایند، صورت می‌گیرد. خب حالا ما در عملیات روانی باید دست به اقدامات متقابل بزنیم. بعضی گمان کرده‌اند که ایران، چون رسانه قدرتمندی که پیامش را در کل دنیا منعکس سازد و به گوش آمریکایی‌ها هم برساند، ندارد پس نمی‌تواند به عملیات روانی علیه آمریکا دست بزند که این‌اشتباه است. ما برای عملیات روانی علیه آمریکا لزوماً نیاز به رسانه نداریم، نیاز به طراحی و اقدام داریم. مگر نه این است که آمریکا، خود را به امنیت و بقاء «رژیم صهیونیستی» ملزم می‌داند و مگر نه این است که روی بقاء و امنیت رژیم سعودی حساسیت دارد، خب ما می‌توانیم با نشان دادن وضعیتی که حیات اسرائیل و سعودی را با مخاطره مواجه می‌گرداند، آن دسته از نیرو‌های داخلی آمریکا که واقعاً نگران امنیت همپیمان‌های منطقه‌ای خود هستند را برای مقابله با اقدامات ضدایرانی به صحنه بیاوریم. اگر آنان ـ. شامل ایپک و نهاد‌های پرقدرت رسانه‌ای آمریکا ـ. دریابند که ادامه سیاست ضدایرانی آمریکا، به طور جدی به عقبه‌های استراتژیک آن‌ها آسیب می‌زند و ایران را وادار به اقدام علیه این عقبه‌ها می‌کند، حتماً برای متوقف کردن اقدامات اقتصادی ضدایرانی فشار‌های خود را روی دولت آمریکا وارد می‌کنند. جالب این است که حدود یک ماه پیش در یک نظرسنجی که «پیو» انجام داد، ۷۰ درصد یهودیان آمریکا از تشدید وضع امنیتی خاورمیانه به شدت ابراز نگرانی کرده بودند.

• روزنامه خراسان مطلبی با عنوان اقتصاد و تصمیم گیران مردد درج کرده که در ادامه می‌خوانید:
در موضوع اصلاحات بودجه ای، کندی سازمان برنامه و بودجه در مواجهه با بحران کاملا مشهود است. حدود یک سال پیش که ترامپ از برجام خارج شد، وضعیت بودجه‌۹۸ قابل پیش بینی بود. صادرات نفت کمتر از یک میلیون بشکه و قیمت نفت ۶۰ تا ۷۰ دلار، پیش بینی‌های آن زمان بود که اکنون نیز محقق شده است. در چنین شرایطی قطعا کاهش هزینه‌ها باید سازوکار جدی این سازمان باشد، اما نگاهی به بودجه سال‌های ۹۷ و ۹۸، تلاش جدی و اثرگذاری را در این زمینه نشان نمی‌دهد. از منظر نظارتی نیز که سازمان برنامه و بودجه می‌تواند روند هزینه کرد بودجه دستگاه‌ها را رصد کند، باز هم می‌بینیم که اقدام درخوری برای کاهش هزینه‌های سنگین دستگاه ها، واگذاری اموال دولتی مازاد و شفاف سازی بودجه شرکت‌های دولتی دیده نمی‌شود. این در شرایطی است که حدود چهار ماه قبل، اعلام شد که رهبر انقلاب، دستور بررسی اصلاحات ساختاری در اقتصاد کشور به ویژه بودجه را به سران قوا داده اند. در چنین شرایطی برنامه اصلاحات ساختاری بودجه نیز به صورت چراغ خاموش جلو می‌رود و مشخص نیست که تصمیم سازی سازمان برنامه و بودجه و به تبع آن شورای هماهنگی قوا برای کاستن از هزینه‌های دولت و مولدسازی دارایی‌های دولت، چیست؟ درباره حمایت غذایی از قشر‌های ضعیف جامعه نیز کندی در تصمیم سازی مشهود است. گزارش تیتر یک روز یک شنبه خراسان در این باره با تیتر «معیشت مردم معطل تردید‌های دولت» به بررسی دلایل تاخیر در احیای کالابرگ الکترونیکی پرداخته بود و با توجه به این که حدود یک سال است که در دولت موضوع توزیع بسته‌های غذایی بین قشر‌های مختلف مردم مطرح است و با توجه به شکست سیاست ارز ۴۲۰۰ برای کالا‌های اساسی، واقعی سازی نرخ ارز و اختصاص مابه‌التفاوت به مردم، گزینه پیشنهادی بسیاری از کارشناسان است، اما این طرح فعلا روی کاغذ مانده است و مجموعه دستگاه‌های تصمیم ساز از وزارت صمت تا بانک مرکزی و وزارت کار نتوانسته اند این طرح را به سرانجام برسانند. حلقه مفقود شده ماجرا در هر سه مورد، تردید تصمیم سازان است. در این موارد، از مدت‌ها پیش شکست یا احتمال شکست سیاست فعلی مشخص بوده و هست و راهکار‌های جایگزین نیز از مدت‌ها پیش روی میز بوده است، دستگاه‌های تخصصی و کارشناسی نیز دیدگاه خود درباره هر یک از گزینه‌ها را مشخص کرده اند. شرایط اقتصادی نیز تقریبا با افق یک تا دو ساله مشخص است. به این ترتیب این همه تعلل در مواجهه با چالش‌های اقتصادی هیچ توجیهی ندارد و همه منتظر تصمیم سازی نهاد‌های مرتبط و تصمیم‌گیری مسئولان هستند. مطمئنا در شرایط جنگ اقتصادی، تردید بزرگ‌ترین دشمن فرماندهان است و شورای هماهنگی قوا به عنوان چکیده نظام تصمیم گیری کشور در این مقطع نباید بیش از این به تردید‌های خود ادامه دهد.

• روزنامه رسالت سرمقاله‌ای با تیتر ناو لینکلن با مأموریت هالیوودی منتشر کرده که به این شرح است:
در عالم سیاست و وزن کشی نظامبین الملل، ترس از قدرت، بیش از خود قدرت موثر است. آن چه موجب واهمه بسیاری از کشور‌ها از دولت آمریکاست، بیش از آن که قدرت نظامی باشد، هژمونی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه‌ای است. مگر دولت آمریکا چقدر واقعا قدرت دارد که حداقل در همین منطقه غرب آسیا، سران بیش از ۱۰ کشور، تمام سیاست هایشان را با دولت آمریکا تنظیم و به اصطلاح ساعت هایشان را به وقت واشنگتن هماهنگ می‌کنند. کافیست تاریخ جنگ‌های آمریکا را از نظر بگذرانیم. در ۲۰ سال گذشته، دو حمله به عراق و افغانستان در سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۱، به وضوح نشانگر آن است که آمریکا در حمله نظامی، فقط به سمت لقمه‌های آسان می‌رود، اگرچه همین‌ها هم هنوز و بعد از دو دهه، در گلویش مانده اند. جنگ‌های دیگر آمریکا هم به وضوح نشان می‌دهد که آمریکا، تا وقتی از «پیروزی آسان» اطمینان نیابد، هیچ جنگی را شروع نمی‌کند. از زمان پایان جنگ ۲۰ ساله ویتنام، دولت آمریکا، راهبرد اساسی خود را بر این قرار داده که تا حد امکان نجنگد. آمریکا به شدت نگران مردمی شدن جنگ در کشور‌های مورد تهاجم و در نتیجه بالا رفتن تلفات خود است. از همین روست که در سال‌های اخیر هم، هر جا که عملا نیازی به قوه قهریه داشته، تنها با ابزار تهدید نظامی و نه آغاز جنگ، هدف خود را پیش برده است. غیر از قوه نظامی، ابزار‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای هم به کمک آمریکا آمده اند و به عنوان مثال، تقسیم کشور نفت خیز سودان به دو بخش شمالی و جنوبی، نمونه‌ای از تاثیر هیمنه آمریکاست. در خبر‌ها خوانده اید که ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن، به سوی خلیج فارس در حرکت است. آمریکایی‌ها استاد عملیات روانی هستند، پیش از این هم، آمریکایی‌ها از هر مناسبت و مطلب کم ارزشی، سوژه‌ای برای بازنمایی قدرت و تحکیم هیمنه خود استفاده می‌کردند. به عنوان نمونه، اگر کلیدواژه «ناو» را در یک رسانه انگلیسی زبان جست و جو کنید، اخبار متعددی پیرامون آن مشاهده می‌کنید که واقعا ارزش خبری ندارند، اخباری مانند این که ناو جنگی آمریکا قصد عزیمت به خلیج فارس دارد، ناو از بندری در آمریکا حرکت کرد، ناو به نیمه راه رسید، ناو به جنوب غرب آسیا رسید و ناو از تنگه هرمز عبور کرد، همه نشانگر آنند که اساسا این ناو قرار نیست هیچ کار جدی نظامی بکند و اصل هدف طراحی شده برای آن، ایجاد همین سر و صدا و ایجاد ترس در حریف است. اما در آن سوی ماجرا، در ایران اسلامی، این خبر‌ها اصلا جدی گرفته نمی‌شود. ملت ما، چهل سال است تمرین کرده که از هیمنه پوشالی آمریکا نهراسد. اگر بگویم دانشجویان ایرانی، تنها افرادی هستند که در ۵ دهه گذشته، دولت آمریکا را با بحران مشروعیت روبه رو کرده و موجب یک مرحله‌ای شدن آن گشته اند، گزاف نیست. جالب آن که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا که عملا موجب شکست دولت کارتر شد، کاملا جنبشی و برخاسته از بدنه جوانان سال‌های اول انقلاب بود. نیرو‌های مسلح ما، ناو آمریکایی را هدف متحرکی می‌بینند که اتفاقا، نفس حضورش نشانگر آن است که آمریکا قصد و توان حمله ندارد، اگرنه چرا مقامات آمریکایی چنین هدف بزرگ و ساده‌ای را به آب‌های ایران نزدیک می‌کنند و نیرو‌های خود را در معرض چنین ریسک بزرگی قرار می‌دهند.

 



• روزنامه صبح نو سرمقاله‌ای با عنوان مذاکره؛ خوب، بد، زشت درج کرده که در ادامه می‌خوانید:
به نظر می‌رسد در چشم‌انداز نهایی بخشی از جریانات، مذاکره کدخدا (به‌مثابه کدخدای اروپا) ضروری است و احتمالاً یگانه راه رهایی از مشکلات به‌ویژه آنکه شماره تلفن دادن‌ها و سخنان متعدد مقامات آمریکایی هم مؤیدی برای این ایده دانسته می‌شود-، اما وقتی بدانیم جان بولتون (که امروز از مغز‌های متفکر ترامپ به شمار می‌رود) در مقاله‌ای در شهریور۹۶ در نشنال ریویو، ضمن ترسیم مسیر خروج از # برجام، گفته که باید با این پیش‌فرض که جمهوری اسلامی مذاکره با آمریکا را نمی‌پذیرد، برای بهره‌برداری رسانه‌ای به ایران پیشنهاد مذاکره دهیم، شاید بتوان خدعه این عناصر برجسته نظام سلطه را نشان داد، یعنی می‌خواهند کشور را باز به دامان تعلیق اقتصاد، فرهنگ و سیاست بیندازند و موتور محرکه آن را مختل کنند؛ البته جدای از این مقاله که راهبرد آمریکایی‌ها را نشان می‌دهد، استدلال‌های متعدد دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد در مقطع کنونی، مذاکره به هیچ روی به نفع ایران نیست؛ یک نمونه‌اش اینکه دو سال تمام مذاکره کردیم و انبوهی از امتیازات را دادیم و اکنون در نقطه زیر صفر همان تعهدات قرار داریم. بحث اخیر گویای این نکته است که جمهوری اسلامی از مذاکره هراسی ندارد و اگر هراس داشت در طول ۱۲ سال در پرونده هسته‌ای یا مسائل عراق، با آمریکا و سایر طرف‌ها مذاکره نمی‌کرد. مشکل اینجاست که مذاکراتی به این شکل، تأمین‌کننده منافع ملی نیست و راه‌حل، بازگشت به درون است.

رژیم مزاحم و ضدبشری! / چگونه جنگ اقتصادی دشمن را متوقف کنیم؟ / اقتصاد و تصمیم گیران مردد

• روزنامه سیاست روز سرمقاله‌ای با عنوان بی‌قانونی قانونگرایی! منتشر کرده که به این شرح است:

در قانون اساسی پیرامون نحوه عملکرد تقسیم کار ملی در قانونگرایی، پیش بینی خاصی وجود ندارد. به عبارت دیگر قانون خاصی برای تدوین، تصویب، تایید، ابلاغ، اجرا، نظارت و تفسیر قانون وجود ندارد. در قانونگرایی دچار بی قانونی هستیم. در قانونگرایی با مجموعه‌ای روش‌های سلیقه‌ای و من درآوردی مواجهیم که خروجی آن‌ها در چهار دهه گذشته جز مشکلات متعدد در زندگی مردم نبوده است.‌ای کاش در قانون اساسی، نحوه عملکرد تقسیم کار ملی در قانونگرایی به تدوین و تصویب آیین نامه‌های اجرایی دقیق و کارآمد وابسته بود!‌ای کاش محصولات دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، کیفیت و توانایی لازم برای کمک رسانی به تقسیم کار ملی قانونگرایی را داشت! حکایت «فیل در تاریکی» که مولانا در مثنوی معنوی، غزالی در احیای علوم الدین و سنایی در حدیقه الحقیقه به بیان‌های گوناگون آورده‌اند، زبان حال امروز قانونگرایی در کشور ماست. جزءنگری، سطحی انگاری، ساده اندیشی و برداشت خطی از پدیده‌های غیرخطی و پیچیده، مشکل ما در مراحل قانونگرایی است. نمی‌توان با ساییدن کف دست بر قسمتی از پیکر فیل آن هم در تاریکی به آناتومی (کالبدشناسی)، فیزیولوژی (عملکردشناسی)، بیماری شناسی، ژنتیک و رفتارشناسی فردی و اجتماعی فیل‌ها پی برد. حتی چنین ادعایی نیز عاقلانه به نظر نمی‌رسد. قانونگرایی در دنیای پیچیده امروز و برای جامعه انسانی و پویای ایران، امری بسیار دشوار است که با استفاده شیوه‌های موجود در تقسیم کار ملی، میزان کارآمدی آن همین است که در وضع موجود جامعه شاهد آنیم! مشکل روش موجود در سازوکار‌های قانونگرایی به سبک ایرانی، موجب می‌گردد که تقریبا تمامی قوانین به اهداف از پیش تعیین شده خود دست نیابند و بسیاری از قوانین با اصلاحیه، الحاقیه، متمم، حذف، تغییر و ابطال روبرو شوند. قانون غلط، ضمن اینکه به حل مشکلات در زندگی مردم کمک نمی‌کند، سازوکار‌های جستجو برای یافتن یا ساختن راهکار‌های برون رفت از مشکلات را نیز با دشواری‌های فراوان مواجه می‌سازد. بنا بر مطالب پیش گفته بالا، تحول اساسی در عرصه‌های مرتبط با قانون و قانونگرایی در آغاز دهه پنجم انقلاب اسلامی، امری اجتناب ناپذیر است. در سال ۱۳۹۸ که دوره جدید انتخابات مجلس شورای اسلامی و میان دوره‌ای مجلس خبرگان برگزار می‌شود، در دستور کار قرار گرفتن تحول در قانون و قانونگرایی مرتبط با تقسیم کار ملی می‌تواند ضمن تغییر جو حاکم بر انتخابات، عقلانیت را جایگزین دو قطبی سازی‌های هیجانی سازد. به نظر می‌رسد با بقاء و افزایش روز افزون مشکلات متعدد در زندگی مردم، دوران دو قطبی سازی‌های نعمتی و حیدری و سایر ترفند‌های انتخاباتی بسر آمده است. گفتمان کارآمدی در همه مراحل مرتبط با قانونگرایی است که می‌تواند نوید بخش فردای بهتر برای مردم ایران اسلامی باشد.

• روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی با تیتر اقتصاد کوپنی منتشر کرده که به این شرح است:
در زمانی که قیمت نان بسیار ارزان بود و نان خشکه‌ای‌ها با صدای گوش‌خراش خود در هر کوچه و برزنی دیده می‌شدند، تهاتر نمک و نان خشک رواج بسیاری داشت و خاطرم هست در یک برنامه زنده رادیویی یکی از شنوندگان از مسوولان دولتی خواست که خرید نان خشک را هم دولت برعهده بگیرد، تا از شر این دلالان که همه کوچه‌ها را به تسخیر خود درآورده‌اند، نجات یابیم. در‌حالی‌که سال‌ها بعد با واقعی شدن قیمت نان، هم حرمت نان که در مذهب و فرهنگ ما جایگاه والایی دارد، نگاه داشته شد و هم نسل نان خشکه‌ای‌های حرفه‌ای به بایگانی راکد تاریخ فرستاده شد. در زمان جنگ تحمیلی نیز که دوران نوجوانی خود را در یکی از شهر‌های مرزی می‌گذراندم، به عینه با بسیاری از مشکلات توزیع کالا‌های دولتی آشنا شدم. معمولا صف نان بسیار طولانی بود و به لحاظ تعداد نیز محدودیت‌هایی در نظر گرفته شده بود، به قسمی که بسیاری از تکالیف مدرسه را در صف خرید نان یا نفت به انجام می‌رساندم. همسایه‌ای داشتیم که پس از مشرف شدن به حج تمتع برایم یک عدد موز به سوغات آورده بود که در آن زمان ارزشی غیرقابل‌قیمت‌گذاری داشت. پس از سه سال کره پاستوریزه را در میهمانی یکی از بستگان دیدم که به تازگی از آلمان آمده بود. صف دریافت روغن کوپنی نیز از آنچنان جایگاهی برخوردار بود که حتی شکست دیوار صوتی توسط میگ‌های عراقی نمی‌توانست در نوبت‌های ایجاد شده خللی وارد کند؛ روز‌هایی که آرزو و آمال دست نیافتنی‌ام دیدن یک بازی مستقیم فوتبال بود که لحظات حساس آن را دو روز بعد با خواندن مجله کیهان ورزشی در ذهن تجسم می‌کردم. بازار کوپن‌های اعلام شده و اعلام نشده هم تقریبا در هر کوی و برزنی برپا بود، جایی که عده‌ای با بهره‌گیری از اطلاعات نهانی، روی کوپن‌های اعلام نشده، همچون بلیت بخت‌آزمایی شرط‌بندی می‌کردند، تا بلکه بتوانند از این حیث درآمدی کسب کنند. مشقت‌های مردم و سوء‌استفاده‌های بسیار در توزیع کالا‌ها در زمان جنگ جهانی دوم آنچنان در ذهن مردم بریتانیا نقش بسته است که هنوز به افراد تازه به دوران رسیده و نو کیسه، لقب «بقال زمان جنگ» را می‌دهند. اخیرا معاون اول محترم رئیس‌جمهور از کارشناسان و اصحاب رسانه درخواست کرده‌اند که راهکار‌های خود را برای خروج از بحران فعلی و از جمله یکی از سناریو‌های محتمل درخصوص ارائه کالابرگ کالا‌های اساسی ارائه دهند. همان‌گونه که یک پزشک حاذق برای تشخیص بیماری و ارائه نسخه پیشنهادی، ابتدا باید شرح حال دقیقی از بیمار و سبک زندگی وی داشته باشد. در اقتصاد نیز بدون پاسخ به سوال «چه شده است؟» و «چرا این گونه شده است؟» نمی‌توان پاسخ دقیقی برای پرسش «چه باید کرد؟» تدارک دید. جالب آنکه عده‌ای مغرضانه یا جاهلانه طرفداران اقتصاد بازار را متهم ردیف یک مشکلات فعلی قلمداد کرده و خواستار دوربرگردان سیاستی در اولین خروجی ممکن شده‌اند. سخنانی که بی‌اختیار مرا به یاد «انورخوجه» دیکتاتور آلبانی می‌اندازد که علت مشکلات اقتصادی شوروی را پیروی از مشی کاپیتالیستی توسط استالین ارزیابی می‌کرد. اگر مشکلات سیاست خارجی کشور را مفروض (given) دانسته و سیاست‌گذاران کشور هم قادر یا مایل به تن دادن به اصول بنیادین علم اقتصاد نباشند، مجموعه فضای ممکن برای ارائه راهکار‌های پیشنهادی تهی است و همچون دستگاه معادلاتی که دترمینان آن صفر است، هیچ پاسخی برای آن نمی‌توان یافت. مگر آنکه بخواهیم با پرداخت نقدی یارانه یا ارائه کالا برگ کالا‌های اساسی، تا مدتی سر اقتصاد ایران را در بالای آب نگه داریم و در انتظار یک دست نامرئی برای از میان بردن محدودیت‌های موجود باشیم. دولتی که در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن با یک خطای محاسباتی، بخش عمده‌ای از ذخایر ارزی و طلای خود را که در دوران جنگ و تحریم می‌تواند نقش چادر اکسیژن را ایفا کند، به ثمن بخس فروخته است، چگونه می‌تواند خود را در مسیر اقتصاد آزاد جا بزند؛ در‌حالی‌که ترامپ با وضع تحریم‌های بی‌سابقه نفتی، حتی صادرات بخش‌های معدنی و فلزی را نشانه رفته است، عده‌ای از مسوولان نیز صادرات رب گوجه فرنگی، سیب زمینی، پیاز و خرما را به منظور مسدود کردن راه‌های تنفس اقتصاد ایران هدف گرفته‌اند. سیاستی که حتی در دوران تحریم نفتی عراق، صدام نیز به آن متوسل نشد و در آن دوران یکی از منابع مهم درآمد ارزی این کشور بود. کالا‌هایی هم که صادرات آن آزاد است، با انواع و اقسام ترافیک‌های بخشنامه‌ای روبه‌رو هستند و مجبورند ارز خود را به قیمتی بسیار پایین‌تر از بازار بفروشند و همین عامل باعث شده است مقدار کمی از ارز صادراتی به کشور بازگردد. آیا این طرح‌ها هم ریشه در تفکرات اقتصاد لیبرال دارد؟ قیمت بنزین نیز در ایران فقط با ونزوئلا قابل قیاس است، جایی که با هزینه یک بسته آدامس می‌توان یک باک بنزین را به‌طور کامل پر کرد. آیا زدن چوب حراج به ثروت نسل‌های فعلی و آتی و محروم کردن دولت هم از بودجه عمرانی و هم از وظایف ضرورتی حاکمیتی، از جمله آموزه‌های اقتصاد لیبرالی است؟ از این حیث مثال‌ها می‌توان به ده‌ها مورد اشاره کرد. متاسفانه دولت‌ها زمانی تن به تغییرات اساسی می‌دهند که دیگر نه کارت برنده‌ای در اختیار دارند و نه کارد برنده‌ای. استدلال سیاست‌گذاران در شرایط فعلی همچون بیماری است که سال‌ها به نسخه‌های پزشک خود بی‌توجهی و گاه حتی او را تمسخر کرده است و حال که در شرایط بحرانی در اتاق سی. سی. یو به سر می‌برد، علم پزشکی را زیر سوال می‌برد و معتقد است این علم برای بیماران بد حال پاسخ درخوری ندارد و در این شرایط باید یا به سراغ معجون‌های گیاهی پزشکان سنتی رفت، یا به‌دنبال ورد و جادو‌هایی رفت که در گوش خوانده می‌شوند و آثار آن به سرعت در بدن نمایان می‌شوند.

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *