به سمت اخراج آمریکا از منطقه /وزارت امور برجام! /خروج مزاحم از سوریه
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، به سمت اخراج آمریکا از منطقه، وزارت امور برجام!، تشنه پژوهش نیستیم، ما و اخبار جعلی، کارت انرژی داشته باشیم، خروج مزاحم از سوریه، خودزنی تاریخی، پنهان سازی تغییر ایدئولوژیک!، از بودجه انتخاباتی تا سیاسیکاری در بودجه، از جمله عناوین یادداشتها و سرمقالههای امروز روزنامههای کشور هستند.
یادداشت امروز روزنامه حمایت با عنوان «به سمت اخراج آمریکا از منطقه» منتشر شده و در آن چنین آمده است: شکی نیست که تصمیم ترامپ برای خارج کردن نیروهای آمریکایی از سوریه، نشانهای بیبدیل و روشن از شکست کاخ سفید در برابر محور مقاومت است. واشنگتن بهعنوان اولین و بزرگترین حامی جنگ جهانی سوریه، این معرکه بزرگ را بدون هیچ تردیدی باخت و برگی دیگر به دفتر ناکامیهای ابرقدرت پوشالی جهان افزود. آمریکا گمان میکرد که منطقه غرب آسیا را میتواند بهسادگی به حیات خلوت خود تبدیل کند و همان معرکهای که از طریق سازماندهی گروههای تروریستی در افغانستان برای شوروی به وجود آورد را این بار برای ایران و جبهه مقاومت در سوریه رقم بزند.
اوباما و هیلاری کلینتون، رئیسجمهور و وزیر امور خارجه سابق آمریکا بهتبع برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر که تروریسم افغانستان را صورتبندی کرد، داعش را برای تحلیل بردن نیروهای مقاومت در سوریه و عراق به وجود آوردند. گمان آنها این بود که با تمسک به همان سیاستی که شوروی را از طریق خلق گروههایی نظیر القاعده و طالبان زمینگیر کردند، موفق خواهند شد که ایران و متحدانش را بهوسیله یک سازمان تروریستی بهشدت خشن در تونلی از تهدیدات گرفتار کرده و مقابله داعش و اقمارش با تکفیریها را به یک «نبرد فرسایشی» و «جنگ شیعه – سنی» تبدیل کنند، اما از بیخ و بن دچار اشتباه محاسباتی شده بودند و خبر نداشتند. تروریستهای اجارهای آمریکا جنگ سوریه را از ابتدا با شدت و سرعت زیادی بهپیش بردند و تا آستانه فتح پایتخت سوریه هم رسیدند، ولی مستأجران کاخ سفید آنچه را در محاسبات خود لحاظ نکرده بودند، قدرت مثالزدنی حزبالله لبنان و نیروهای همردیف ارتش سوریه در تار و مار کردن تروریستها بود. حزبالله در چند مقطع بسیار مهم، قدرت مثالزدنی خود را نشان داده بود و حماقت آمریکاییها این بود که ورود حزبالله به معادله سوریه را دستکم گرفتند. مقاومت اسلامی لبنان در جنگ تاریخی ۳۳ روزه لبنان، ضرب شست جانانهای به صهیونیستها نشان داد؛ بهگونهای که برخی مقامات این رژیم هشدار دادند جنگ بعدی حزبالله با اسرائیل، به عمر این رژیم خاتمه خواهد داد.
از طرفی، آمریکاییها با به راه انداختن این جنگ نیابتی، هدفهای اصلی خود را هم تعریف کرده بودند که عبارت بود از سرنگونی و تجزیه عراق و ایران! نکته اینجاست که فتنه گران در سال ۸۸ از شورشهای هدایتشده در سوریه حمایت کردند و این امر ثابت میکند که غائله آن سال با حوادث سوریه کاملاً در یک خط و هماهنگ بوده است. افزون بر این، طبق گزارشات «ادوارد اسنودن»، افشاگر مسائل فوق سری آمریکا، داعش در پروژهای به نام «لانه زنبور» با مشارکت واشنگتن و لندن، برای ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی ایجاد شد، لذا آمریکا تکفیریها را برای زدن ایران علم کرد، اما شکست داعش معادلات واشنگتن را به هم ریخت.
این در حالی است که عقیم ماندن استراتژی کاخ سفید در سوریه هم در حوزه تحولات میدانی و هم در عرصه دیپلماسی رخداده است. واشنگتن در حالی فرار را برقرار ترجیح داد که محور مقاومت بنا بر اظهارات صهیونیستها، بیش از ۱۰۰ هزار موشک را روی اهداف کلیدی اقتصادی و امنیتی اسرائیل نشانه رفته است. افزون بر این، برنامه بعدی نیروهای همپیمان ایران این است که بهمحض پاکسازی ادلب، به سمت بلندیهای جولان حرکت کنند؛ به همین دلیل، صهیونیستها با همراهی برخی مواجببگیرانش در کنگره، به دنبال به رسمیت شناخته شدن بلندیهای جولان بهعنوان بخشی از سرزمینهای اشغالی است. ضمن اینکه «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی بعد از خروج آمریکا اعلام کرد: «ما میدانیم چگونه از خود دفاع کنیم»! که این سخن را نمیتوان به چیزی جز ورود واشنگتن به سوریه برای حمایت از تلآویو تفسیر و تأویل کرد. درنتیجه، این تصمیم کاخ سفید، صهیونیستها را به لقمهای حاضر و آماده برای نیروهای مقاومت تبدیل کرده؛ بهنحویکه طی ۷۰ سال گذشته چنین فرصت بینظیری برای زهرچشم گرفتن از صهیونیستها فراهم نشده است. از منظر سیاسی هم آمریکا در انتهای صف ایستاد و با حذف این کشور از مذاکرات آستانه، عملاً برگ برنده این عرصه نیز به دست جمهوری اسلامی و متحدانش افتاد.
ناگفته نماند که باخت سنگین آمریکا در سوریه، دو ضلع دیگر مثلث سیاستهای منطقهای واشنگتن را نیز از هم گسست. عراق و یمن دو ضلعی هستند که کاخ سفید اکنون حرفی برای گفتن در آنها ندارد و رویکردی کاملاً انفعالی را در قبال آنها در پیشگرفته است. شلیک موشکهای دقیق و نقطهزن انصار الله به عربستان و امارات و پرواز پهپادهای مبارزان یمنی به قلب این دو کشور متجاوز، کافی بود تا فرماندهان آمریکایی را شیرفهم که نمیتوانند با مهره سوخته سعودیها بازی کنند. بنابراین، قتل خاشقجی و کشتار مردم یمن را بهانه فشار بر عربستان قرار دادند تا گند کار بیشتر از این بالا نیاید و پیش از اینکه رسماً بازنده جنگ اعلام شوند، این کشور را آبرومندانه ترک کنند.
قرینه همین ماجرا در عراق روی داد و نیروهای بسیج مردمی (حشد الشعبی) تکفیریهای مواجببگیر آمریکا را قلع و قمع کردند درحالیکه واشنگتن تلاش میکرد که حشد الشعبی را تضعیف کند که تیرشان به سنگ خورد.
نکته خوشمزه ماجرا اینجاست که دومینوی فرار آمریکا به افغانستان هم رسیده و از ۱۴ هزار نیروی مستقر پنتاگون در این کشور، قرار است ۷ هزار نیروی بنجل نظامی که خود عامل گسترش تروریسم بودند به آمریکا مرجوع شوند. در این میان واکنش دولت افغانستان به این خروج همچون آب سردی بر سر فرماندهان آمریکایی بود. سخنگوی اشرف غنی، رئیسجمهور این کشور تأکید کرده که خروج نظامیان آمریکا از این کشور «تأثیری در امنیت افغانستان ندارد، زیرا ارتش از چهار سال و نیم گذشته بر اوضاع امنیتی کشور تسلط دارد».
بنابراین، باید گفت که سلسله اتفاقات اخیر، همه از سوریه کلید خورد و کار را اکنون به جایی رسانده که ترامپ درصدد خارج کردن بخش اعظم نیروهای نظامی خود از آسیا و غرب آن است. آمریکاییها بدانند که بازی تمامشده و ادامه حضور آنها در منطقه، هزینههای سنگین و جبرانناپذیر بیشتری به آنها تحمیل خواهد کرد؛ لذا تا وقت باقی است باید در محاسبات آشفته خود تجدیدنظر کنند، همه نیروهای خود را از خاورمیانه خارج کرده و آن را به صاحبان اصلی خود واگذارند؛ و بالاخره اینکه این عقبنشینی، پیروزی دلچسبی برای محور مقاومت و شکست قطعی آمریکا و تروریستهای تحت امرش محسوب میشود که به دنبال ویرانی، نابودی و قمار کردن با جان انسانها برای تغییر ژئوپولتیک منطقه بودند؛ لذا این رویداد بهطور حتم، نقطه عطفی است که معادلات جدیدی را رقم خواهد زد و گام بلندی است بهسوی آزادسازی فلسطین.
یادداشت روزنامه کیهان نیز با عنوان «وزارت امور برجام!» منتشر شده و در آن آمده است: متاسفانه باید گفت: دولت آقای روحانی هیچوقت وزارت امور خارجه نداشت و آنچه بود و هست وزارت امور برجام است! دستگاه دیپلماسی دو سال نخست فعالیت خود را با استراتژی «هر توافقی بهتر از بیتوافقی است» پشت سرگذاشت. مهرماه سال ۱۳۹۳ شش سینماگر ایرانی (عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، رخشان بنیاعتماد، رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور) کمپینی را به راه انداختند که شعارش این بود؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست». چندی بعد مجیدی درباره پشت پرده این ماجرا گفت: «چند روز پیش از سوی آقای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه با ما تماسی گرفته و خواسته شد که عدهای از هنرمندان که وجهه بینالمللی دارند در مسیر مذاکرات هستهای و برای احقاق حقوق حقه مردم ایران، دولت را یاری رسانند و به همین منظور پوستری از سوی وزارتخانه آماده شد که ما نیز آن را تایید کردیم.» استراتژی بعدی دستگاه دیپلماسی «حفظ توافق به هر قیمتی» بود که تاکنون ادامه یافته است.
حال که دولت منتقدان را بیسواد و دشمن خود میداند و گوشی برای شنیدن نقدها ندارد، پیشنهاد میشود جناب آقای روحانی و ظریف به عنوان سکانداران راهبرد دولت، یکبار هم که شده بهصورت ناشناس میان مردم بروند و پای حرفهای آنان بنشینند و نتیجه بیش از ۵ سال برجامیزه کردن کشور را در زندگی، معیشت و اشتغال جوانان بیواسطه بشنوند. روا نیست کشوری که طرحهای واشنگتن در منطقه را خنثی و چنان اقتدار خود را دیکته میکند که آمریکا مجبور شود با آن همه هزینه، دست خالی سوریه را ترک کند، در برابر اقدامات خصمانه چند کشور اروپایی که یا از فرط کوچکی در نقشه باید به سختی پیدایشان کرد و یا تا گردن در آشوب و بحران غرق شدهاند، دست روی دست بگذارد و بر توهمات آنان بیفزاید.
روزنامه وطن امروز در یادداشت امروز خود با عنوان«چرا آقای ظریف؟!» چنین آورده است: وقت وزیر امور خارجه این روزها بیشتر به جدل با منتقدان و گلایه از آنها در زمینه برجام میگذرد. دونالد ترامپ پیش از آنکه رئیسجمهور شود، گفته بود وقتی به کاخ سفید بیایم برجام، مرجام و خلاصه! هر چیزی بوی اوباما بدهد را پاره میکنم. علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس اما میگوید الا و لابد، بخشی از خروج ترامپ از برجام، تقصیر منتقدان است! خب، طبعا در سنگر امثال مطهری و رسانههای اصلاحطلب، وزیر امور خارجه باید هم حالا به جای جواب پس دادن، از عالم و آدم طلبکار باشد. اصلا بعید نیست آقای ظریف الان توقع داشته باشد یک بار دیگر طی مراسمی رسمی از ایشان و سایر افتخارآفرینان برجام با سکه، اعطای نشان و ساختن مجسمه تقدیر کنیم.
روزنامه خراسان در یادداشت امروز خود با عنوان «تشنه پژوهش نیستیم» چنین آورده است: وقتی فهرست اعتبارات عجیب و غریب پژوهش در کشورهای پیشرفته را مرور میکنیم، سهم کمکهای دولتی در این زمینه جایگاه ویژهای دارد چه بسا دولتها در کشورهای پیشرو خود را به حمایت از تحقیق و توسعه ملزم کرده اند چرا که با تمام وجود، به این باور رسیده اند که توسعه هیچ میانبری ندارد جز پژوهش.
با این حال و البته از سر تاسف باید بیان کرد که اعتبارات پژوهشی در کشور ما با کشورهای پیشرو و حتی کشورهای در حال توسعه داستانی متفاوت دارد.
با وجود خوش بینیهایی که اسناد توسعهای کشور همواره برای سهم پژوهش از تولید ناخالص داخلی، پیش بینی کرده است، اما آن چه در عمل و در بودجه گذاری رخ میدهد حکایت غم انگیزی دارد و اغلب بسیار کمتر از آن خوش بینیها تحقق مییابد.
طبق برنامه چهارم توسعه سهم پژوهش کشور ۲ درصد و برای برنامه پنجم توسعه ۳ درصد از میزان تولید ناخالصی داخلی تعیین شده بود که مرور بودجه محقق شده پس از پایان برنامه چهارم رقم خجالت آور ۰.۴۵ (چهل و پنج صدم درصد) و پس از برنامه پنجم عدد کوچک ۰.۴۸ (چهل و هشت صدم درصد) را به ما نشان میدهد.
ضمن این که از وضعیت تخصیصهای ۳ درصد تولید ناخالص داخلی برای بخش پژوهش در برنامه ششم توسعه نیز خبرهای خوشی به گوش نمیرسد.
این آمار و احوال را با عملکرد برخی کشورهای حوزه اروپای دوم همچون ایسلند و مجارستان که مقایسه میکنیم اوضاع برای ما کمی تاسف آورتر میشود. این کشورها سالانه حدود ۱۵ درصد افزایش اعتبارات و منابع مالی پژوهش را تجربه میکنند که در نوع خود قابل ستایش است و این واقعیت را پیش روی ما مینهد که حرکت به قله تحقیق در پژوهش در کشور ما علی الظاهر فرایندی دارای انسجام و همگام با نظام نوین توسعه پژوهشی دنیا نیست.
به طور قطع چنین قصه پرغصهای است که به گفته معاون پژوهشی کتابخانه ملی ایران، میزان استناد به منابع پژوهشی ما در جهان ۵۰۰ برابر کمتر از برخی کشورهای پیشرو در حوزه علم و پژوهش است.
تنها «کمیت گرایی» و «حفظ ظاهر» و بی توجهی به مبانی و زیرساختها که البته در کشور ما این آسیب فقط به این حوزه اختصاص ندارد موضوع دیگری است که عرصه پژوهش از آن رنج میبرد. این که جنس مسئولان کشور ما علاقهمند به آمارهای «چاق» هستند، چالش جدیدی نیست و از دیرباز «آمار بازی» و ارادت به «ترین» بودن، گویی در خون برخی مدیران ما نهاده شده است. این که برای یک دوره مدیریتی هشت ساله ثبت شود که تعداد دانشگاهها سه برابر شده است انگار یک دستاورد بزرگ محسوب میشود و این مدیران گمان میبرند برای این عملکردشان، عالم و آدم باید برایشان تمام قد بایستند و کلاه از سر بردارند!
روزنامه ایران در سرمقاله امروز خود با عنوان «ما و اخبار جعلی» آورده است: انتشار اخبار جعلی که اغلب با سوء استفاده از احساسات عمومی مردم و با تغییر واقعیت صورت میگیرد، به مرور فضای تشخیص حق از باطل را غبارآلود و افکار عمومی را از واقعیتهای مهم و اصلی منحرف میکند و همین موضوع گاهی با تحریک احساسات مردم منجر به نگرانیهایی جدی در سطح جهانی میشود. در گام نخست، با اهتمام مرکز روابط عمومی وزارت ارتباطات، جلسات گفتوگوی صاحب نظران درباره فضای مجازی و رسانهای برگزار و به عنوان راهبردی ارزشمند برای تبادل اندیشه و نظر برگزار میشود. نخستین جلسه از این گفتوگوها، به اخبار جعلی اختصاص یافت که در آن مشخص شد که اکثر شهروندان دغدغه آن را دارند و تاکنون درباره آن اقدام مناسبی انجام نشده است.
آمار نشان میدهند که خبر جعلی در تمامی موضوعات اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشت، سلامتی و سایر موضوعات وجود دارد و با وجود فناوریهای نوین، به آسانی تولید و منتشر میشود. به دلیل تأثیرگذاری بالای اخبار در افکار عمومی و به تبع آن تصمیمگیریهای مسئولین، برخی از این شیوه برای جنگ روانی و تحقق اهداف و منافع ناصحیح استفاده میشود و با تکنیکهای مهندسی اجتماعی، دست به تخریب اشخاص و عقاید میزنند تا هزینه دفاع از اخبار واقعی در مقابل اخبار جعلی را افزایش دهند. گاهی نیز با تلفیق چند خبر واقعی و اطلاعاتی جعلی تلاش میکنند نگاه مردم را به اهمیت برخی دغدغهها بکاهند و جداسازی راستی از ناراستی را سختتر کنند.
روزنامه آرمان امروز در یادداشت امروز با عنوان «کارت انرژی داشته باشیم» آورده است: رئیس مجلس از اینکه حذف یکباره یارانهها به مردم فشار میآورد، سخن گفت و راهکارهایی مانند پلکانی کردن قیمتها را بیان کرد. دو نکته کلیدی در بحث یارانهها وجود دارد؛ نخست، تا زمانی که اقتصاد ایران دارای تورم است هر چند سال یکبار مجبور هستیم که یارانهها را تجدیدنظر کنیم و این موضوعی نیست که مثلا اگر سال ۸۹ بنزین یکصد تومانی، چهارصد تومان شد، تکلیف تمام شده باشد.
ما از سال ۸۹ به بعد دو بار دیگر هم بنزین را گران کردیم و همچنان امروز حتما باید باز بنزین را گران کنیم و اگر اقتصاد ایران همچنان تورمهای دورقمی را تجربه کند، مطمئنا چند سال آینده باز هم باید قیمت بنزین و سایر فرآوردهها را گران کرد. سوال ابتدایی و ساده این است که تا چه مقطع زمانی باید هر چند وقت یکبار بنزین یا سایر حاملهای انرژی را گران کنیم و این موضوع تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ یک راهکار اساسی برای اینکه هر چند وقت یکبار دچار چنین مشکلاتی در اقتصاد ایران نشویم این است که تورم را کنترل کنیم. همین هفته گذشته اعلام شد ۱۲۰ کشور در جهان دارای تورمهای صفر تا ۳ درصد هستند. وقتی این عدد را با تورم حدود ۳۰ درصد امسال خودمان مقایسه میکنیم، موضوع مشخص میشود که فاصله ما با تورمهای یک رقمی و کمتر از ۵ درصد چقدر است؟ بنابراین در این موضوع شکی نیست که راه حل اساسی کنترل نرخ تورم است.
روزنامه سیاست روز در یادداشت امروز با عنوان «خروج مزاحم از سوریه» آورده است:خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه یک اتفاق خوب در صحنه بحران سوریه است، آمریکا یک نیروی مزاحم در سوریه بود که باید هر چه زودتر چنین تصمیمی میگرفت، حضور نیروهای نظامی آمریکا مانعی بر سر راه مبارزه واقعی با گروههای تروریستی در سوریه تلقی میشد، در واقع آنها با حضور خود قصد نبرد با تروریستهایی همچون داعش را نداشتند بلکه نقش حامی را در پوشش مبارزه با تروریسم بازی میکردند.
اگر نیروهای آمریکایی در بحران سوریه مداخله نظامی مستقیم نکرده بودند، قطعاً ایران و روسیه بسیار سریعتر میتوانستند کار داعش را تمام و بحرانی که در سوریه شکل گرفته بود، جمع کنند، اما با وجود ارتش آمریکا در بخشهایی از خاک سوریه مانعی بر سر راه تحرکات لازم برای ایران و روسیه بود.
یکی از موانعی که حضور آمریکا در سوریه ایجاد کرده بود، احتمال درگیر شدن نیروهای آمریکا با نیروهای روسیه و حتی ایران بود، که البته در برخی مواقع تقابلهایی میان جنگنده بمب افکنهای آمریکایی و روسی پیش آمد، ایجاد هماهنگی میان چندین نیرو در منطقه بحران زده غرب آسیا کار دشواری است، با توجه به این که نیت و اهداف آمریکا از حضور در سوریه با نیت و اهداف ایران و روسیه در این کشور بسیار تفاوت دارد، احتمال بروز چنین درگیریای میرفت.
روزنامه صبح نو در یادداشت امروز با عنوان «خودزنی تاریخی» آورده است:در هفت ساله اخیر میتوان دو جریان پرقدرت رسانهای را شناسایی کرد: اولی جریانی که درصدد احیای چهرههای منفور سیاسی است و دومی که بهدنبال ملکوک کردن چهرههای معتبر است. آبشخور هر دو جریان در رسانههای تصویری و مجازی ضدانقلاب قرار دارد که با پولهای سعودی در لندن و واشنگتن راهاندازی شده و با یارگیری از عناصر رسانهای بریده، جانی تازه به حرکات رسانهای اپوزیسیون برانداز دادهاند؛ و نقطه هدف نیز، طبقات هوادار نظام اسلامی است که باورهای اصلیشان را محل خدشه و تخریب قرار دهد. در جریان اول، سفیدکردن روی تروریستهای منافقین، سلسله طاغوتی پهلوی و رژیم اسرائیل در دستور کار قرار داشته و در جریان دوم، ضربه زدن به حیثیت نهادهای انقلاب نظیر سپاه، صداوسیما، قوه قضاییه و... و عناصر مشهور انقلابی در ردههای مختلف حکومتی یا مدنی.
روزنامه رسالت در یادداشت امروز خود با عنوان «عمل کارگزاران در دولت اسلامی» چنین آورده است: چند سالی است که برخی رفتارهای زننده و دور از شان برخی صاحب منصبان کشور و انتشار گسترده آن به مدد رسانههای ارتباط جمعی، احساسات مردم را جریحهدار کرده و اعتراضات اقشار مختلف مردم را برانگیخته است. بعد از گذشت ۴۰ سال از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران جا دارد که وجود اینگونه صاحب منصبان و کارگزاران را در بخشهای مهم حکومت اسلامی مورد بررسی قرار داد. کارگزارانی که با ولی نعمتان خود رعایت ادب و انصاف را نمیکنند و همچون نظام ارباب و رعیتی با مردم سخن میگویند، چه نسبتی با حکومت اسلامی دارند؟ حضور اینگونه افراد در حکومت اسلامی ناشی از چیست و کجای کار اشکال دارد؟ آسیب شناسی این پدیده امری ضروری است. کارگزارانی که مودب به آداب اسلامی نیستند قطعا نسبتی با حکومت اسلامی ندارند. جمهوری اسلامی برای ادامه راه و رسیدن به آرمانهای بلند خود نیازمند کارگزارانی است که فهم درستی از حکومت اسلامی داشته باشند. تکمیل مرحله تشکیل دولت اسلامی با وجود کارگزارانی که فهم دقیق و درستی از شرایط کارگزاری در دولت اسلامی ندارند امکان پذیر نیست و ضرورت دارد این موضوع مورد آسیب شناسی قرار گیرد. با وجود چنین کارگزارانی است که با گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی هنوز در مرحله دولت اسلامی قرار داریم. امروز بخش مهمی از ناکارآمدیهای دولت اسلامی در تحقق آرمانها و اهداف خود ناشی از حضور چنین کارگزارانی است که نه عقلا معارف و احکام دین را میشناسند و نه قلبا به حکومت اسلامی ایمان و اعتقاد دارند و نه عملا التزامی به رعایت اصول آن دارند. حضور کارگزارانی که نه عقلا، نه قلبا و نه عملا التزامی به حکومت اسلامی و آرمانها و چارچوبهای آن ندارند در حکومت اسلامی یک آفت است. رهبر معظم انقلاب اسلامی میفرمایند:"اینها باید جهتگیریها و رفتار اجتماعی و رفتار فردیِ خود و رابطهشان با مردم را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیریها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بهسرعت به سمت آن جهتگیریها حرکت کنند؛ این میشود دولت اسلامی. "
روزنامه جوان هم در یادداشت امروز خود با موضوع «از بودجه انتخاباتی تا سیاسیکاری در بودجه!» آورده است: آنطور که رئیس سازمان برنامه و بودجه میگوید احتمالاً لایحه بودجه سال آینده دو روز دیگر به مجلس شورای اسلامی ارائه خواهد شد. رئیسجمهور قرار است روز سهشنبه به مجلس برود و بودجه را تحویل مجلس بدهد. این در حالی است که در ۱۵ آذرماه سال جاری دولت لایحه بودجه سال آینده را آماده و با توجه به اینکه نمایندگان در تعطیلات به سر میبردند، آن را برای مجلس شورای اسلامی ارسال کرد. ظاهراً این بودجه آنقدر بیتوجه به شرایط بسته شده و ناقص بوده که نه فقط مقام معظم رهبری بلکه سران سه قوه بر اصلاح بخشهایی از لایحه بودجه تأکید کردند و معلوم نیست در سازمان برنامه و بودجه براساس چه کار کارشناسی در طول یکسال تدوین شده که نیاز به اصلاح ضربالاجلی آن شدهاست!
البته آنچه میتوان از فحوای اصلاحات انجام شده و اخبار دریافت این است که ظاهراً ارقام درآمدی و هزینهای به شکلی نامتوازن بوده و شرایط ویژه تحریمی به درستی دیده نشده با این حال بودجه تکمیلی که قرار است تحویل مجلس شود هم تا زمان تصویب راه دشواری دارد که باید از اقدامات پوپولیستی و تلاشهای بیمحابا و غیرمنطقی در افزایش سهم دستگاهها پرهیز کرد.
اگر چه نوبخت در جلسه غیرعلنی با دبیران سرویس و خبرنگاران از ترس خود از نمایندگان برای زیادهخواهیهای بیمنطق نمایندگان مجلس در بودجه سال بعد اعلام نگرانی کردهبود و از خبرنگاران خواست تا نسبت به مدیریت زیادهخواهیهای نمایندگان مجلس به بهانه انتخابات پیش رو کمک کنند، اما نشانههای جدیدی از جمله اظهارات پر ابهام جهانگیری حکایت از تهدید جدیدی است که میتوان آن را «سیاسیکاری بودجهای» نامید.