ماندن واشنگتن در باتلاق افغانستان؛ آمریکا در افغانستان شکست خورد

21:40 - 29 مهر 1397
کد خبر: ۴۶۱۴۶۱
نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی در نشریه slate به موضوع حضور ۱۷ ساله آمریکا در افغانستان پرداخته و آن را شکست واضحی برای سیاست خارجی آمریکا در دولت‌های جمهوری خواه و دموکرات می‌داند.
به گزارش گروه بین الملل ، ارتش آمریکا این ماه برای اولین بار سربازانی از زنان و مردان جوان را برای جنگ افغانستان به استخدام درآورد که در زمان حمله به افغانستان هنوز به دنیا نیامده بودند.

۱۷ سال از آغاز جنگ می‌گذرد و جوانان ۱۷ ساله می‌توانند با اعلام رضایت والدینشان به ارتش بپیوندند. این طولانی‌ترین جنگ تاریخ آمریکاست. با این وجود ما به هیچ وجه به اهداف خود دست نیافته یا نزدیک نشده‎ایم. بخش از این ناکامی به دلیل نامشخص، متناقض و نامعلوم تعریف شدن اهداف بوده است.

نشریه slate در این گزارش می‎نویسد: در حقیقت طالبان در حال احیای قدرت است؛ گروه‌های تروریستی مانند داعش و القاعده علیه دولت افغانستان و گاهی طالبان به جنگ می‌پردازند؛ تلفات ارتش افغانستان به مرز هشدار رسیده است؛ هرج و مرج به سطح غیر قابلی تحمل رسیده است.

تنها در همین پنجشنبه یک مرد مسلح با پوشیدن لباس نظامی ارتش افغانستان وارد یک جلسه امنیتی در مجتمعی دولتی شده و با اقدام به تیراندازی دو مقام ارشد استانی را کشته و سه افسر آمریکایی را زخمی کرد. ظاهرا هدف این حمله ژنرال آستین اسکات میلر فرمانده نیرو‌های آمریکایی در افغانستان بود.
 
راهی برای پیروزی در افغانستان وجود ندارد؛ هرگز وجود نداشته است!

اینجا هرگز راهی برای پیروزی وجود ندارد و احتمالا هرگز وجود نداشته است

یادآوری این نکته که چگونه به این جا رسیدیم، بسیار ارزشمند است. یک ماه پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ترکیبی از کماندو‌های سیا، نیرو‌های ویژه آمریکا و چریک‌های افغانستانی که با بمب‌های هوشمند جدید پشتیبانی شده بودند، حکومت طالبان که اسامه بن لادن و گروه تروریستی القاعده را در پناه خود داشت، سرنگون کردند. در ماه دسامبر همان سال در کنفرانسی در بُن آلمان سران غربی حامد کرزای سیاستمدار افغانستانی را که سال‌ها در تبعید به سر می‌برد، به عنوان رئیس موقت دولت مرکزی در کابل انتخاب کردند.

این ممکن است خطای اصلی سیاست ما باشد. افغانستان - یک کشور کوهستانی، کم جمعیت و به طور کلی بی سواد، که در آن قدرت در طول تاریخ توسط قبایل محلی یا منطقه‌ای اعمال می‌شده است، به لحاظ ماهوی برای تشکیل چنین صورتی از دولت آماده نیست.

خطای دوم و در نهایت بزرگتر ما بلافاصله پس از خروج طالبان به وقوع پیوست؛ زمانی که جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا و دونالد رامسفلد وزیر دفاع وی اعلام کردند جنگ پایان یافته و ما پیروز شده‎ایم و توجه و منابع کشور را به تجاوز علیه عراق سوق داده و متمرکز کردند.

همانطور که بعد‌ها معلوم شد نیرو‌های طالبان و القاعده به طور کامل منطقه را ترک نکرده بودند. در ضمن، حکومت کرزای نیز دوران سختی را برای جلب اعتماد و حفظ خود در قدرت و ارائه خدمات اساسی پیش رو داشت. وفاداری مردم به دولت در حال از دست رفتن بود؛ چرا که بخش‌های مختلفی از سرزمین‎شان از دست می‌رفت و تروریست‌های مسلح، آنان را به کرات هدف حملات خود قرار می‌دادند.

در سال ۲۰۰۶، آمریکا با کاهش نقش مستقیم خود در عملیات‎ها، ناتو را که سرانش به افغانستان به عنوان فضایی مناسب برای آزمایش ماموریت‌های جدید دوران پسا جنگ سردی خود می‌نگریستند، وارد افغانستان کرد. این متحدان فکر می‌کردند حضور در افغانستان سبب می‌شود تا از آنان به عنوان نگهبانان صلح یاد شود. با ورود نیرو‌های ناتو به این کشور و گشت زنی در مناطق مختلف، طالبان خود را به آن مناطق رسانده و درگیری آغاز می‌شد. اختلاف نظر‌ها درباره عملیات علیه طالبان بالا گرفت؛ یک کشور بر پشتیبانی هوایی تاکید داشت و دیگری بر حضور نیرو‌های زمینی؛ یک کشور بر خلع سلاح اصرار می‌ورزید و دیگری برای ادامه مبارزه تلاش می‌کرد. نتیجه، عدم انسجام ساختاری و فقدان یکپارچگی در فرماندهی بود. اگرچه گروه کوچکی از نیرو‌های آمریکایی به مبارزه با القاعده در مرز شرقی با پاکستان ادامه داد و همچنان مستقل از ناتو باقی ماند، اما تاثیر ناچیزی بر امنیت افغانستان داشت.
 
راهی برای پیروزی در افغانستان وجود ندارد؛ هرگز وجود نداشته است!

در دوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸، باراک اوباما از جنگ عراق با عنوان جنگ بد و از جنگ افغانستان با عنوان جنگ خوب یاد کرده و قول داد رویه گذشته را متوقف کرده و در این موضوع بیشتر کار کند. او در نخستین ماه‌های ریاست جمهوری خود ۱۰ جلسه با شورای امنیت ملی برگزار کرد تا در مورد استراتژی جنگ افغانستان تصمیم گیری کند.

منتقدان او را به تزلزل و عدم تصمیم گیری متهم کردند، اما مهم‌تر از ناتوانی شخص اوباما، عدم هماهنگی بوروکراتیک بود. در یک جلسه، یک مقام رسمی پیشنهاد کرد که آمریکا به جای حکومت مرکزی کابل، از مقامات استانی موثر حمایت کند. اوباما پرسید کدام استان‌ها قابلیت استفاده ار حمایت‌های ما را دارند. هیچکس پاسخی نداشت. پس تشکیل جلسه دیگر به بررسی مشاوران در این زمینه موکول شد.

عمده بحث این جلسات میان افرادی رخ می‌داد که استدلال می‌کردند که ما باید صرفا به آموزش و تدارک و تجهیز نظامی ارتش افغانستان بپردازیم سپس با همکاری نیرو‌های نظامی آمریکا علیه تروریست‌های القاعده در مرز پاکستان وارد جنگ شویم. گروه دوم معتقد بودند ما باید کمپین قوی ضد شورش ایجاد کنیم. این کمپین به حضور گسترده‌تر نیرو‌های آمریکایی و کمک‌های مالی و مشاوره‌ای بیشتر به کرزای در جهت حکمرانی موثرتر نیاز خواهد داشت. این ایده درصدد جلب حمایت ذهنی و قلبی مردم افغانستان از طریق تامین امنیت و خدمات بود. این حمایت در نهایت طالبان را نابود خواهد کرد.

تمامی مشاوران نظامی اوباما حامی استراتژی کمپین ضد شورش بودند که نیاز به ۴۰ هزار نیروی دیگر نظامی آمریکایی در افغانستان داشت. جو بایدن معاون رئیس جمهور و رابرت گیتس وزیر دفاع، از عمده حامیان رویکرد اول بودند که تنها به ۱۰ هزار نیرو احتیاج داشت. البته گیتس بعد‌ها با تغییر موضع از طرفداران کمپین ضد شورش شد.

با این حال در نشست نهایی در دسامبر ۲۰۰۹ که تنها با حضور گیتس و افسران ارشد برگزار می‌شد، اوباما پرسید که آیا مطمئن هستید که با این استراتژی و اعزام نیرو‌های اضافی، ما قادر به در اختیار گرفتن کنترل بیش از نیمی از افغانستان در ۱۸ ماه خواهیم بود؟ اگر مطمئن نیستید، من از رویکرد بایدن استفاده کنم. اگر مطمئن هستید به یاد داشته باشید که همه کاری که شما باید انجام دهید در طول ۱۸ ماه باید خاتمه یابد. در پایان این زمان من این استراتژی را متوقف می‌کنم و نیرو‌های عملیاتی را می‌فرستم. حاضرین همگی اعلام کردند که مطمئن هستند اگرچه در واقع اغلب مطمئن نبودند.
 
راهی برای پیروزی در افغانستان وجود ندارد؛ هرگز وجود نداشته است!
 
به لحاظ تاریخی رویکرد ضد شورش برای دستیابی به اهداف به سال‌ها زمان نیاز دارد، اما مشاوران اوباما تصور می‌کردند که در ۱۸ ماه به این اهداف دست خواهند یافت تا اوباما را متقاعد کنند نیرو‌های بیشتری به آنان بدهد.

دقیقا پس از ۱۸ ماه، اوباما اعلام کرد که به رویکرد ضد شورش پایان داده و نیرو‌های عملیاتی را به افغانستان اعزام می‌کند. او در سخنرانی عمومی اعلام کرد این اقدام را به دلیل موفقیت استراتژی انجام می‌دهد؛ زیرا به زعم وی آن‌ها موفق شده بودند بن لادن را در پاکستان به قتل برسانند. در حالی که کمپین ضد شورش نقشی در عملیات دستگیری و کشتن بن لادن نداشت. اما مشاورانش که از واقعیت امر اطلاع داشتند، با شگفتی دیدند که او زیر قول خود زده و از اعزام نیرو‌های بیشتر به افغانستان اجتناب کرد.

اوباما اساسا به طرح جو بایدن بازگشت. او کمی قبل از ترک پست ریاست جمهوری تصمیم گرفت ۸۰۰۰ نیرو را به عنوان نیروی ضد تروریسم در منطقه، در افغانستان باقی بگذارد. این نیرو‌ها حتی ایده کمک به افغانستان برای تبدیل شدن به کشور با ثبات و با رونق را نیز بهانه حضور خود اعلام نمی‌کردند.

منتقدان می‌گویند اوباما با اعلان عمومی استراتژی خود مبنی بر بیرون کشیدن نیرو‌های عملیاتی اشتباهی بزرگ مرتکب شد؛ زیرا این امر سبب شد طالبان دریابند که آمریکا چه زمانی از افغانستان خارج خواهند شد. پس انتظار کشیدند تا پس از خروج ما اقدامات خود را آغاز کنند. منتقدان به لحاظ تئوریک اتفاق نظر داشتند. اما در واقع طالبان در  آن ۱۸ ماه، مبارزات بسیار جدی‌ای داشتند و نشانه‌ای از عقب نشینی در اقداماتشان مشاهده نشد.

در مقابل، دونالد ترامپ در آگوست ۲۰۱۷ اعلام کرد که چند هزار نیروی اضافی را به افغانستان فرستاده و هیچ جدول زمانی برای خروج آن‌ها در نظر نگرفته است. آن‌ها ممکن است برای همیشه آنجا بمانند. این سیاست نیز بر رفتار طالبان اثر نگذاشته است.

احتمالا هیچ یک از استراتژی‌های نظامی آمریکا چه ضد شورش چه ضد تروریسم و دیگر استراتژی‌ها شانس زیادی برای موفقیت نخواهند داشت و این امر پس از یک دهه به وضوح مشخص شده است. آدام مایکل مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به کمیته خدمات مسلح مجلس سنا گفت که مانع اصلی "به وضوح فقدان مشروعیت حکومت مرکزی بود. " سناتور لیندسی گراهام پرسید:"ما می‌توانیم یک میلیون سرباز ارسال کنیم و مشروعیت دولت را بازگردانیم؟ " مولن پاسخ داد: "بله. کاملا درست است. "

فساد در افغانستان دردرازمدت نهادینه شده است. دریافت رشوه برای انتصاب به مقامات استانی و دولتی و کمک‌های بی قاعده آمریکا که ارزشی بیش از تولید ناخالص ملی افغانستان دارد، مشکل را تشدید می‌کند. در بعضی موارد، حاکمان ناکارآمد با دادن رشوه به طالبان مانع حمله آن‌ها به استان تحت حاکمیت خود شده‎اند. این به معنای کمک غیرمستقیم آمریکا به طالبان است.

مولن و ژنرال دیوید پترائوس زمانی که فرمانده نیرو‌های آمریکا در افغانستان بود، بار‌ها اشاره کردند که جنگ تنها با نیرو‌های نظامی به پیروزی دست نخواهد یافت بلکه توافقی سیاسی نیاز است. آن‌ها که بر یکپارچه کردن موفقیت‌های نیرو‌های آمریکایی، افغانستانی و ناتو تاکید داشتند، هرگز به این مشکل توجه نکردند که اساسا موفقیت بزرگی به دست نیامده بود حتی در برگزاری مذاکرات صلح.
 
 
ماندن واشنگتن در باتلاق افغانستان؛ آمریکا در افغانستان شکست خورد


مشکل اصلی این بود که افسران و مقامات آمریکایی که مسئول سیاستگذاری در افغانستان بودند چیز زیادی درباره افغانستان نمی‌دانستند. در یک مورد آن‌ها مذاکرات صلح را با فردی که ادعا می‌کرد سرکرده طالبان است، آغاز کردند. در حالی که این فرد اصلا از اعضای طالبان نبود. آن‌ها حملات هوایی با هواپیما‌های بدون سرنشین را در حالی علیه نیرو‌های طالبان آغاز کردند که تفاوت طالبان و تروریست‌های خارجی را تشخیص نمی‌دادند.

در طول دوران اجرای استراتژی کمپین ضد شورش، آن‌ها سعی کردند به دولت افغانستان در ارائه خدمات اولیه به مردم کمک کنند. اما دیوید کیلکولن، کارشناس مبارزه با تروریسم و مشاور دولت آمریکا که به فرماندهان آمریکایی در افغانستان مشاوره می‌داد، گفت: بهتر بود آنان عدالت را در کشور برقرار می‌کردند. طالبان در مناطق تحت کنترل خود، دادگاه مخصوص به خود، ایست‌های بازرسی بزرگراهی و مراکز سربازگیری به راه انداخته بودند. کیلکولن گفت: همه این اقدامات از دید مردم بومی به عنوان اقداماتی عادلانه و در راستای مبارزه با فساد دیده می‌شد و آن را موفق‌تر از دولت افغانستان می‌دیدند.
 
 
ماندن واشنگتن در باتلاق افغانستان؛ آمریکا در افغانستان شکست خورد
 
 

با به قدرت رسیدن ترامپ، او که تمایل داشت باقیمانده ۸۰۰۰ نیروی آمریکایی را از افغانستان خارج کند، ۵ هزار نفر دیگر به نیرو‌های مستقر در افغانستان افزود. البته این آمار دقیق نیست. ژنرال اچ. آر مک مستر مشاور امنیت ملی با نشان دادن عکس‌هایی از زنان افغانستانی در دهه ۱۹۷۰ تلاش می‌کرد وی را متقاعد کند که شرایط در افغانستان مجددا عادی شده است. جیمز ماتیس، وزیر دفاع نیز به او درباره استراتژی جدید گفت که سبب شکست دشمن، برقراری قوانین و استحکام و ترکیب قدرت دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی برای نیل به پیروزی خواهد شد. اما در حقیقت این چیز جدیدی نبود، چون باز هم تنها محدود به اصطلاحاتی بود که تعریف مشخصی برای راهکار‌های منجر به پیروزی در خود نداشت. با گذشت یک سال از به قدرت رسیدن ترامپ هیچ چیز در افغانستان تغییر نکرده است جز خرابکاری‌های مداوم ارتش افغانستان و افزایش تلفات آن.

خوب چه کار کنیم؟ اکثر تحلیلگران با هر دیدگاهی که داشته باشند، موافق هستند که این فاجعه شامل جنگ داخلی، هرج و مرج، بازگشت یک رژیم تروریستی، تقویت داعش در منطقه دارای قدرت هسته‌ای و بی ثباتی عظیم در حال حاضر است.

تنها راه خروج از این بن بست، مذاکره است. به نظر نمی‌رسد که طالبان تا زمانی که پیروزی‌هایی در عرصه نبرد به دست می‌آورند، تمایلی به مذاکره داشته باشند. اما ممکن است به مذاکرات صلح در صورتی که امتیازات جذاب باشند، توجه کنند. تنها امتیاز جالب توجه برای طالبان نیز خروج اگرچه مشروط نیرو‌های آمریکایی از افغانستان خواهد بود.

آمریکا در مقابل پیشنهاد آموزش نیرو‌های نظامی افغانستانی از سوی چین و روسیه مخالفت کرده و حاضر به سهیم شدن این قلمرو با هیچ کشوری نیست. این اقدامی کوته بینانه است. ایران، روسیه، چین و پاکستان دلایل خاص خود را برای مخالفت با حاکمیت تروریست‌ها در افغانستان دارند. علیرغم همه مشکلات فیمابین باید کنفرانسی بین المللی از سوی سازمان ملل یا سایر کشور‌های بی طرف در مورد وضعیت نهایی افغانستان برگزار شود و در آن کلیه جناح‌ها و اقوام افغانستانی شامل پشتون، تاجیک و هزاره و ... و نیز طالبان که برخلاف القاعده و داعش از نیرو‌های بومی تشکیل شده، شرکت داشته باشند.
 
جدول زمانی برای خروج نیرو‌های خارجی و حل و فصل سیاسی داخلی باید تنظیم شود. ما سال‌ها تلاش کردیم و نتوانستیم این سرزمین را یکپارچه کنیم. اجازه بدهید دیگری این اقدام را انجام دهد.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *