رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

جنگ تجاری بهانه است/ راز هسته‌های مقاومت در منطقه/ رای مثبت امریکا به خودش

9:52 - 13 خرداد 1397
کد خبر: ۴۲۴۴۰۹
ریکای دوران ترامپ در رویارویی با چالش‌های پیش رو، راهبرد «جنگ ترکیبی» را بیش از سایر استراتژی‌ها در اولویت قرار داده و تلاش می‌کند که سیاست خارجی خود را بر مبنای استفاده چندوجهی از تهدیدات استوار سازد.

به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، سرمقاله امروز روزنامه حمایت با عنوان "جنگ تجاری بهانه است" منتشر شده، و در آن چنین آمده است:آمریکای دوران ترامپ در رویارویی با چالش‌های پیش رو، راهبرد «جنگ ترکیبی» را بیش از سایر استراتژی‌ها در اولویت قرار داده و تلاش می‌کند که سیاست خارجی خود را بر مبنای استفاده چندوجهی از تهدیدات استوار سازد. جنگ ترکیبی، به این مفهوم است که اگر تا پیش‌ازاین، به راهکارهای غلبه بر حریف از یک زاویه نگریسته می‌شد، در این راهبرد، مجموعه‌ای از فشارها و اهرم‌ها از اقتصاد و سیاست گرفته تا دیپلماسی و نظامی به‌منظور نیل به اهداف مدنظر بکار گرفته می‌شوند که جنگ تجاری آمریکا با اروپا بر سر افزایش تعرفه واردات آلومینیوم و فولاد، یکی از مصادیق جنگ‌های ترکیبی (هیبریدی) به شمار می‌رود.

جنگ تجاری بهانه است

جنگ ترکیبی آمریکا، کم کردن هزینه‌ها به خرج دولت‌های اروپایی را نیز افزون بر تغییر موازنه منطقه‌ای تعقیب می‌کند. واشنگتن در وضعیت اقتصادی نابسامانی به سر می‌برد؛ به‌نحوی‌که مجموع بدهی مردم، دولت و شرکت‌های این کشور به بیش از 70 هزار میلیارد دلار رسیده و سالانه حدود 3 هزار میلیارد دلار بر این بدهی افزوده می‌شود. مطابق با گزارش رسانه‌ها، نیمی از مردم آمریکا حتی یک سنت هم پس‌انداز ندارند و قریب به 50 میلیون آمریکایی زیرخط فقر قرار دارند که اگر کمک غذایی دریافت نکنند، گرسنه خواهند ماند. به همه این موارد، هزینه بسیار سنگین نظامی (سالانه حدود 700 میلیارد دلار) اعم از تولید، تجهیز و نوسازی تسلیحات، تأمین و پشتیبانی نیروهای نظامی و حضور در پیمان‌های نظامی – منطقه‌ای را هم باید اضافه کرد. از نظر ترامپ، بخش عمده کاهش هزینه‌های آمریکا مستلزم کاهش سهم کاخ سفید در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است و به همین علت، هفته‌نامه آمریکایی بلومبرگ وجه دیگر سیاست واشنگتن در نبرد تجاری اخیر را این‌گونه تشریح کرده است: «آمریکا زمانی از تعرفه‌های وضع‌شده علیه صادرکنندگان اروپایی کوتاه خواهد آمد که کشورهای اروپایی به قولی که در نشست سال 2014 ناتو در ولز داده‌اند عمل کنند. کشورهای اروپایی در آن نشست قول دادند که میزان هزینه‌های دفاعی‌شان را به 2 درصد تولید ناخالص داخلی خود افزایش دهند.» بااینکه اروپایی‌ها اعلام کرده‌اند جنگ تجاری آمریکا را تلافی خواهند کرد و مدل چینی را در این ماجرا بکار خواهند بست، اما تجربه نشان داده که جنگ زرگری آمریکا و اروپا به هر میزان که جدی باشد، همیشه ختم به خیر شده و طرفین با مذاکره، به مصالحه رسیده‌اند. مثلاً در جریان افشای اسناد شنود آژانس امنیت ملی آمریکا از مقامات ارشد اروپایی توسط «ادوارد اسنودن» که به مناقشه و تنش شدید در روابط بروکسل – واشنگتن منجر شد، اروپا درنهایت با مماشات از کنار این مسئله عبور کرد و روابط کشورهای دو سوی اقیانوس، بار دیگر به حالت عادی بازگشت. بنابراین، واشنگتن با یک تیر، حداقل دو نشان را هدف قرار داده که یکی برای جبران مافات بی‌سابقه در منطقه به‌واسطه حضور پررنگ و تأثیرگذار ایران اسلامی در نابود کردن تروریسم است و دیگری، به‌منظور کاهش هزینه‌ها، بهبود نمودار کسری تجاری با هدف ترمیم چهره داخلی ترامپ طراحی‌شده است. رئیس‌جمهور آمریکا در حال حاضر سه پرونده سنگین امنیتی، اخلاقی و اقتصادی دارد و هر روز با اعتراضات داخلی و تهدید به استیضاح روبه‌رو است؛ ازاین‌رو، افزایش تراز تجاری و ارتقاء اوضاع اسفبار اقتصادی را به‌عنوان سریع‌ترین راه برای فرار از این مخمصه برگزیده است. لذا باید منتظر ماند و دید که اروپا بار دیگر، چگونه ماهیت منفعت‌طلب و ضدایرانی خود را در همراهی با تحریم‌ها و نقض برجام نشان خواهد داد.

یادداشت امروز روزنامه کیهان نیز با عنوان «راز هسته‌های مقاومت در منطقه» منتشر شده و نوشته: «قدرت منطقه‌ای ایران» از جمله موضوعاتی است که بی‌اغراق هر روز درباره آن لااقل یک مقاله در سطح نشریات و سایر رسانه‌ها نوشته می‌شود و اغلب این مقالات نیز توسط مخالفان جمهوری اسلامی نوشته می‌شوند و از این رو در پشت طرح بحث قدرت منطقه‌ای ایران، دشمنی مرموزانه‌ای وجود دارد. البته این که ایران دارای اقتدار منطقه‌ای است، جای بحث ندارد. اما میان آنچه دشمن از آن یاد می‌کند با آنچه درباره ایران صدق می‌کند تفاوت بنیادین وجود دارد و اساساً دو چیز است.

جنگ تجاری بهانه است

نظریه یا دکترین «هسته‌های مقاومت جهان اسلام» بر مبنای دینی استوار بوده و تفسیر عینی «محمد رسول‌الله والذین معه ‌اشداء علی الکفار رحماء بینهم (29 سوره فتح) است. در واقع وقتی کشوری براساس یک تعهد دینی به آماده‌سازی ملت‌ها و دولت‌های دیگر برای دفاع از خود در برابر هجوم کفار اقدام می‌نماید وظیفه برادری دینی» خود را انجام داده است. در این میان آنچه اساسا مطرح نیست، سیطره یک کشور یا یک دولت به یک کشور یا دولت دیگر است. اما از آنجا که در دنیای مادیت چنین کمک بی‌چشمداشتی معنا و مفهوم ندارد، اقدام به توانمندسازی یک ملت و یک دولت در برابر تهدیدات بنیان‌کن‌ خارجی که با آن مواجه است، یک حیله سیاسی تعبیر شده و از آن به قدرت‌طلبی و مداخله‌جویی یک کشور و دولت تعبیر می‌شود. این در حالی است که اگر ما این را در فضای عینی منطقه نگاه کنیم چیزی به جز رفق و دوستی و اهتمام به حل مشکل برادر دینی نمی‌بینیم. در فضای لبنان، اسرائیل برای خود نیروی قابل ذکری نمی‌دید و از این رو لبنان را ابتدا از طریق سیطره دادن عناصر وابسته به خود- جریان کتائب- و بعد از طریق اشغال مستقیم نظامی به حیاط خلوت خود تبدیل کرده بود. کار انقلاب اسلامی در این بین این بود که به این ملت رشید کمک کند تا بتواند به یأس ناشی از قدرتمندنمایی رژیم اسرائیل غلبه کرده و برای آزادسازی کشور خود از سیطره اسرائیل و عوامل آن دست به کار شود. ایران به این کار مبادرت ورزید ولی هیچ‌گاه چشمداشتی به لبنان نداشت هر چند برای رسیدن لبنان به این مرحله که باعث هراس اسرائیل شود، شهدایی هم تقدیم کرد. امروز ایران حتی بر یک روستای لبنانی سیطره ندارد اما البته محبوب مردم این کشور است و قلوب آنان را تسخیر کرده است.

غرب تلاش می‌کند تا با ادبیات سلطه‌طلبانه خود درباره محبوبیت منطقه‌ای ایران به داوری بنشیند و در تبلیغات فراوان خود وجهی استعماری به نفوذ ایران بدهد آمریکا می‌خواهد بگوید ایران نیز مثل آمریکا دنبال هژمونی خود است و حال آنکه از نظرگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، یک چنین سیطره و هژمونی از هر کس باشد، ممنوع است.
در واقع غرب از قدرت مسلمانان می‌هراسد اما به جای آنکه به طور واضح بگوید قدرت اسلام، از قدرت ایران سخن می‌گوید تا مافی‌الضمیر خود را مخفی کند و البته گاه و بیگاه دم خروس او بیرون می‌زند چنان‌که در ماجرای حمایت قاطع غرب از فتنه سلمان رشدی و اهانت به پیامبر رحمت در مطبوعات اروپایی و قرآن‌سوزی کشیش جونز در آمریکا شاهد آن بودیم. غرب نمی‌تواند خود و اغراض خود را از چشمان تیزبین و پرتجربه ملت‌های منطقه بپوشاند از این رو علی‌رغم تبلیغات گسترده علیه ایران، محبوبیت جمهوری اسلامی در غرب آسیا همواره سیر صعودی داشته است.

روزنامه وطن امروز هم در یادداشت امروز خود با عنوان «دیپلماسی پنهان غربی‌ها» چنین نوشته است:«دیپلماسی رسمی»، «دیپلماسی پنهان» و «دیپلماسی عمومی» هر سه، بدون استثنا، از ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های خاص خود برخوردارند. یکی از دغدغه‌های بازیگران حوزه دیپلماسی، سنجش نسبت این سه حوزه با یکدیگر و «تحقق منافع ملی» یک کشور از دل این نسبت‌سنجی است. یکی از موضوعاتی که در این باره از اصالت برخوردار است، به «آنالیز داده‌های بازی طرف مقابل» بازمی‌گردد؛ اینکه طرف مقابل برای مخابره یک پیام خاص دیپلماتیک یا حتی غیردوستانه، کدام شکل از دیپلماسی را انتخاب می‌کند. در صورتی که مجرای «هدایت بازی طرف کنشگر» بخوبی مشخص نشود یا در محاسبه مختصات بازی آن خطایی شکل گیرد، شاهد «خلط نامتوازن حوزه‌های دیپلماسی» با یکدیگر خواهیم بود. این قاعده درباره «برجام» و تحولات مربوط به آن نیز صادق است.

جنگ تجاری بهانه است

معمای «برجام بدون آمریکا» زمانی پیچیده‌تر می‌شود که بازی تروئیکای اروپایی در حوزه «دیپلماسی پنهان با آمریکا» ناگهان به حوزه «دیپلماسی رسمی با ایران» تسری پیدا کند! نتیجه این بازی را طی 3 هفته اخیر بارها مشاهده کرده‌ایم؛ جایی که «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه در بحبوحه عصبانیت و خشم کشورمان و دیگر کشورهای دنیا از تصمیم یکجانبه آمریکا مبنی بر خروج از توافق هسته‌ای، موضوع «بسط برجام» و تبدیل آن به «توافقی گسترده‌تر» را مطرح می‌کند! بدیهی است این سخن، خروجی مذاکرات آشکار طرف اروپایی با ایران نیست، بلکه برخاسته از مذاکرات پنهان واشنگتن و تروئیکاست. به نظر می‌رسد جناب آقای دکتر روحانی، رئیس‌جمهور محترم علاقه‌ای نسبت به رصد بازی پشت پرده مشترک آمریکا و اروپا ندارد؛ اصرار دولت به «تفکیک بازی آمریکا و اروپا» و استمرار نگاه خوشبینانه حاکم بر دستگاه دیپلماسی مبنی بر «ادامه برجام با طرف اروپایی» نشان‌دهنده این حقیقت تلخ است. واقعیت امر این است که واشنگتن و تروئیکای اروپایی در آن سوی میدان و با سرعتی مثال‌زدنی(!) مشغول چینش پازل مشترک جدیدی درباره توافق هسته‌ای با ایران هستند. بدیهی است امانوئل مکرون، آنگلا مرکل و ترزا می هیچ‌گاه به صورت علنی سخنی درباره این توافق پنهان به میان نمی‌آورند، زیرا ابراز کامل و بی‌پرده این مسأله روی «بازی موازی» تروئیکای اروپایی در حوزه «دیپلماسی رسمی» با تهران تاثیر می‌گذارد. در حال حاضر لازم است به جای تمرکز بازدارنده بر «مذاکرات رسمی ایران و اروپا»، با جسارت و شجاعت «بازی مشترک خطرناک آمریکا ـ اروپا» در حوزه دیپلماسی پنهان را هدف قرار داد و اجزای آن را منهدم کرد.

در یادداشت امروز روزنامه شرق نیز با عنوان «۱۴ اصل ویلسون، یک اصل ترامپ» چنین آمده است:درست یک قرن پیش در سال ۱۹۱۸ رئیس‌جمهور وقت آمریکا، وودرو ویلسون در پاسخ به بزرگ‌ترین چالش امنیتی، سیاسی و اقتصادی که جهان تا آن هنگام به خود دیده بود (جنگ جهانی اول)، در یک اعلامیه مشهور ۱۴ اصل برای اصلاح و بهبود مدیریت روابط بین‌المللی پیشنهاد داد.

جنگ تجاری بهانه است
اما امروز رئیس‌جمهوری در کاخ سفید نشسته است که نه‌تن‌ها اعتقاد و التزامی به این اصول احساس نمی‌کند (مانند بسیاری دیگر از رؤسای جمهور پیشین) بلکه علنی، عملی و بدون تعارف در جهتی کاملا مخالف گام برمی‌دارد. از مبارزه با نظام جهانی تجارت و تعرفه و بازگشت به دوران درونگرایی اقتصادی گرفته تا تکیه‌کردن به قدرت محض نظامی برای حل منازعات جهانی و به راه‌انداختن مسابقه تسلیحاتی و پشت‌پازدن به نظام‌های کنترل تسلیحات، از نادیده‌گرفتن حق ملت‌ها از جمله فلسطین با هدیه‌دادن بیت‌المقدس به اسرائیلی‌ها گرفته تا تخطئه‌کردن لفظی و عملی سازمان ملل همه و همه مخالفتی آشکار است با آنچه ویلسون صد سال پیش به‌عنوان نسخه‌ای برای پایان‌دادن به بحران‌های جهانی پیشنهاد داده بود. تحلیلگران زیادی با رصد اتفاقات اخیر از پایان دوره بین‌الملل‌گرایی، پایان جهانی‌شدن و پایان اتکای به قدرت نرم در راهبرد‌های ایالات متحده صحبت می‌کنند، اما کمتر کسی به این نکته اشاره می‌کند که این به‌نوعی پایان آمریکا نیز خواهد بود. شاید اوباما آخرین رئیس‌جمهور از نسل رو به انقراض اینترناسیونالیست‌های لیبرال در آمریکا بود. جنبشی که اگرچه در برابر موج نئوکان‌ها مقاومت کرد، اما از پس پوپولیسم راست برنیامد. اگر مخالفت و تضاد با ایده‌های بنیان‌گذاران آمریکا به‌عنوان یک قدرت جهانی از سطح ضمنی گذشته و به حد علنی و آشکار رسیده است، آیا این پایان آمریکا به‌عنوان یک قدرت جهانی دست‌کم به شکلی که قرار بود باشد، نیست؟ به‌این‌ترتیب به نظر می‌رسد که قرن بیست‌ویکم، آمریکای جدیدی خواهد دید؛ اگرچه ترامپ هنوز اعلامیه‌ای درباره جهانی که دوست دارد، صادر نکرده است، اما او بی‌هیچ پرده‌پوشی منویاتش دراین‌باره را بار‌ها به زبان آورده است. دنیای جدیدی که آمریکا می‌خواهد دیگر ۱۴ اصل ندارد. دوران جدید مطلوب آمریکایی فقط یک اصل دارد؛ آمریکا باید به هر قیمتی قدرت برتر باقی بماند.
 
روزنامه اعتماد نیز در یادداشت امروز خود نوشت:در دوره جنگ سرد انشقاق در درون شورای امنیت بین دو بلوک شرق و غرب وجود داشت و پیش‌نویس قطعنامه‌هایی که از سمت امریکا یا شوروی ارایه می‌شد با مشکلات قدرت وتوی طرف مقابل مواجه می‌شد. اما از سال ١٩٩٠ تعداد پیش‌نویس قطعنامه‌هایی که به سمت وتو می‌رود محدود شد و کشور‌های عضو دایم سعی کردند از وتو استفاده نکنند. این موضوع در دوره اوباما به حداقل رسید از همین رو امریکایی‌ها کمترین میزان استفاده از حق وتو را در این دوره داشتند. اما از زمانی که دونالد ترامپ در مسند قدرت قرار گرفت ما اکنون در سه مرحله با انزوای امریکا مواجه هستیم.
جنگ تجاری بهانه است
جمهوری اسلامی ایران ضمن اینکه در ایجاد انزوای امریکا به دلیل وجود برجام موثر بوده است و به دلیل سیاست خارجی صحیحی که در طول پنج سال گذشته داشتیم به دلیل مدیریت صحیح دیپلماسی کشور، ایالات متحده در بسیاری از مسائل و به خصوص منطقه منزوی است و به غیر از رژیم اسراییل، امارات و عربستان سعودی کشوری در دنیا نیست که سیاست‌های ایالات متحده را به طور کامل تایید کند و این بخشی از زحمات دستگاه دیپلماسی کشور است. اما این نباید موجب غره شدن ما شود و در این موضوع تحرکات دیپلماتیک خود را محدود کنیم یا به آنچه در گذشته صورت گرفته بسنده کنیم. اکنون زمان آن فرا‌رسیده است که جمهوری اسلامی فعالیت بیشتری را در مسائل متعددی همچون فلسطین، یمن، سوریه و هسته‌ای انجام دهد و نباید دچار رکود شود بلکه رفت و آمد‌ها باید افزایش پیدا کند. باید وزیر امورخارجه، معاونین و سفرای ما همگی باب مذاکره را با سازمان همکاری اسلامی، سازمان ملل و سایر کشور‌ها فعال کنند و چه در سطح دوجانبه و چند‌جانبه دیپلماسی ما باید فعال شود و سیاست خارجی مارا برای جهانیان روشن کند و برای جهان تبیین شود که جمهوری اسلامی ایران در مساله غزه با نقض حقوق بشر دوستانه بین‌الملل مخالف است و در این زمینه تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد. باید ایران نشان دهد با کودک‌کشی و غیرنظامی‌کشی در یمن مخالف است. با گروه‌های افراطی و تروریست‌ها در سوریه مخالف است. با بی‌ثباتی در عراق مخالف است. این بسیار مهم است که ایران فعالیت خودش را انجام دهد. زیرا اکنون شاهد آن هستیم غیراز وزیر امور خارجه، سایرین فعالیت زیادی ندارند. معاونین رییس‌جمهور، رییس دفتر همگی باید فعال باشند و خطوط ارتباطی باید فعال شود در غیر این صورت این انزوایی که برای امریکا، اسراییل و عربستان به وجود آمده است از بین می‌رود. اکنون محمد بن سلمان در حال دوشیدن امریکا‌ست. ایشان اقدامات کوچک در داخل انجام می‌دهد، امتیازات بزرگ دریافت می‌کند. اینگونه نباید باشد که از انزوا و خطا‌های امریکا بهره‌برداری نکنیم و تنها از آن حظ معنوی ببریم و عنوان کنیم که به دهان امریکا زدیم. در دهان امریکا زدن باید به صحنه عمل برسد.
 
روزنامه خراسان همچنین در یادداشت امروز خود نوشت: یاد و زبان و قلم متبرک می‌شود به نام علی (ع)، هر آن جانی که از جام وجود علی (ع) قطره‌ای دریابد به بیکران دریایی می‌رسد و کشتی نجاتی که ناخدایی جز پیامبر خاتم ندارد و آن خاتم و اعظم پیامبران رسالتی برتر از رهایی بندگان از عبودیت طاغوت و رساندن دست ایمان آورندگان به دامن معبود یگانه ندارد پس یا علی گویان به ساحت علم و معرفت امیرمومنان تبرک و تقرب می‌جوییم که او «باب» و مدینه شهر علم نبوی است و کیست که نداند بی علم و معرفت، هیچ طریقتی به مقصد نمی‌رسد.
جنگ تجاری بهانه است
یا علی گویان دست به دامان علی (ع) می‌شویم همو که «عدالت» مجسم بود و اولین و مظلوم‌ترین کشته عدالت!
دست به دامان اول مظلوم عالم می‌شویم که خونش در محراب عبادت به دست به ظاهر مسلمان حافظ قرآن پیشانی پینه بسته از شدت سجده متنسک، متحجر و منافق خون ریز «امام کش»‌ی ریخته شد که جریان این منافقان در جنگ صفین میان «قرآن ناطق» و قرآن بر نیزه کرده معاویه و عمر و عاص دومی را برگزیدند و به حقیقت و قرآن ناطق پشت کردند و همین شد که خون برترین انسان جهان هستی بعد از رسول خاتم، خون امیرمومنان آن مرتضای سالکان و مقتدای مومنان و پیر و مراد عارفان و امید مشتاقان وصال در خانه خدا به دست یکی از منافقان جریان نفاق و جاهلان جریان همچنان موجود جاهلیت و دور افتادگان از طریق حق و حقیقت و غرق شدگان در منجلاب تکفیر و خون ریزی ریخته شد.
اما اگر خون پاک علی (ع) با آن چنان ظلم و جفایی بر زمین ریخته شد و خون فرزندش حسین (ع) به دست یزیدیان به ناحق بر زمین کربلا ریخت این خون‌ها همان جان جاری در پیکر اسلام شد که این مکتب حق الهی را تا دمیدن اسرافیل در صور و روز موعود و رستاخیز از شر همه دشمنان و منافقان و یزیدیان و تکفیری‌ها و داعشیان برهاند و اسلام عزیز و پرچم توحید با عزت بر تارک جهان هستی بدرخشد و در اهتزاز باشد و جاوید بماند.
 
یادداشت امروز روزنامه ایران نیز با عنوان «اسلامی که از «مالکوم ایکس» آموختم» منتشر شده و در آن نوشته است:هر سال ماه فوریه به مناسبت سالگرد ترور مالکوم، سیلی از تصاویر او با زیرنویس‌هایی مثل «خدا قهرمان ما را رحمت کند»، توسط آسیایی-امریکایی‌ها در فیس بوک به اشتراک گذاشته می‌شود. جوانان مسلمان از جنوب آسیا مالکوم را پیشوای خود می‌دانند. آن‌ها روایت مالکوم از برخورد فرهنگ‌ها و مقاومت را درونی کرده‌اند. این روایت از آن جایی برای آن‌ها جذاب است که هم به شکل اصیلی امریکایی است و هم آن‌که علیه آرزوی نسل‌های قدیمی‌تر جنوب آسیا که به دنبال ایجاد جامعه‌ای یکدست بودند، شورش می‌کند. مسلمانان متنوع‌ترین گروه نژادی در امریکا هستند. بر اساس آمار مرکز تحقیقاتی پیو، ۴۱ درصد از مسلمانان این کشور سفیدپوست هستند (پیو اعراب و ایرانی‌ها را سفیدپوست می‌داند). در حدود ۲۸ درصد از مسلمانان امریکایی از آسیا هستند که شامل مهاجران از جنوب آسیا و نسل‌های بعدی آن‌ها از کشور‌هایی مثل پاکستان، هند و بنگلادش است. ۲۰ درصد از مسلمانان امریکایی سیاهپوست هستند. گروهی که شامل امریکایی‌های آفریقایی تبار، مهاجران آفریقایی که اخیراً به این کشور مهاجرت کرده‌اند و نسل‌های بعدی آن‌ها از کشور‌هایی مثل سنگال، غنا و نیجریه است.
جنگ تجاری بهانه است
جای تعجب نیست که امریکایی‌های مسلمان مشکلات نژادی دارند، هر چه باشد، چه چیزی امریکایی‌تر از این است که یک عده سفیدپوست از بیانات سیاهان سود ببرند و در عین حال افرادی که به جامعه سیاهان تعلق دارند را نادیده بگیرند؟ سعود عبدالخبیر در کتاب مسلمانان هیجان‌انگیز:‌نژاد، مذهب و هیپ هاپ در ایالات متحده درباره هاله‌ای از هیجان صحبت می‌کند که می‌توان در میان مسلمانان سیاهپوست آن را شناسایی کرد. خبیر در این کتاب به فرهنگ هیپ هاپ اشاره می‌کند که متعلق به سیاهان است، اما اغلب جوانان مسلمان از فرهنگ‌های مختلف از آن لذت می‌برند؛ و این در حالی‌است که حاضر نیستند با خود سیاهانی که فقط چند مایل با آن‌ها فاصله دارند در ارتباط باشند.
جنوب آسیایی‌ها تنها افرادی نیستند که دست به خلق یک مالکوم جدید به عنوان یک قدیس زده‌اند. نخستین بار در دهه ۸۰ میلادی بود که میراث مالکوم احیا شد. در سال ۱۹۹۲، سالی که من در آن متولد شدم، اسپایک لی فیلمی با عنوان «ایکس» ساخت. در دهه ۹۰ میلادی رئیس جمهوری بیل کلینتون، که سیاست‌هایش درباره جرم و جنایت به شکل چشمگیری باعث افزایش تعداد زندانی‌ها در ایالات متحده شد، در حالی‌که تی‌شرت مالکوم ایکس را به تن داشت مشغول پیاده‌روی در خارج از کاخ سفید مشاهده شد. از همه این‌ها کنایه‌آمیزتر این است که دولت ایالات متحده، که ظاهراً از «اف بی‌آی» خواسته بود تهدید‌های علیه مالکوم را نادیده بگیرد و حتی خودش عامل تهدید‌های مرگ علیه مالکوم بود و به تمامی سازمان‌هایی که او تأسیس یا به نحوی با آن‌ها در ارتباط بود نفوذ کرده بود، در سال ۱۹۹۹ تمبر یادبود مالکوم را چاپ کرد.
دین اسلام رو به رشد است، اما بسیاری از دپارتمان‌های دانشگاهی در سراسر امریکا هنوز اسلام را دینی متعلق به شرق عجیب و غریب می‌بینند و نه بخشی از زندگی امریکایی. حتی مطالعات مردم نگارانه هم علاقه دارند بر مهاجران و مسلمانانی که در مساجد یافت می‌شوند، تمرکز کنند. این مطالعات اشکالی ندارد، اما تصویر واضحی از تنوع مسلمانان امریکا را به ما نشان نمی‌دهد.
جنگ تجاری بهانه است
امیر حسین، که یک استاد علوم دینی است، در کتاب مسلمانان و ساختن امریکا، مثال‌های بسیار زیادی از چهره‌های شاخص مسلمان از جامعه سیاهپوست امریکا مانند مالکوم ایکس می‌آورد. هدف این کتاب قطعاً تغییر نگاه‌ها به اسلام است که در جای خود هدف شریفی است. اما من در مقدمه این کتاب با جملاتی برخورد کردم که درکش برایم سخت بود. امیر حسین نوشته بود: «ما وجود داشتیم، پیش از آن‌که امریکایی وجود داشته باشد، ما به عنوان برده با کشتی به این سرزمین آورده شدیم.» منظور امیر حسین از «ما» کیست؟ حسین یک امریکایی پاکستانی تبار است که در کانادا بزرگ شده. اجداد او هرگز به اجبار و با کشتی‌های حمل برده به امریکا آورده نشده‌اند و زندگی روزمره و تجربه زیسته او هیچ شباهتی به زندگی یک سیاهپوست امریکایی ندارد. شک ندارم که کاربرد کلمه «ما» از سوی حسین با نیت خیر و با هدف روشن ساختن ابعاد تنوع گروه‌های قومی در امریکا صورت گرفته است. اما باید میان کنار هم ایستادن و آموختن از زندگی افرادی که برای آزادی مبارزه کرده‌اند تفاوت قائل شد.
مبارزه علیه اسلام هراسی نمی‌تواند به بهای نادیده گرفتن تبعیض‌هایی که در جامعه خود ما وجود دارد تمام شود. در شرایطی که نفرت از مسلمانان رو به افزایش است، مسلمانان با هر پیش زمینه‌ای باید از مالکوم ایکس و پیام او درباره دوست داشتن خویشتن و اراده جمعی بیاموزند. اما نکته دیگر این است که مسلمانان غیر سیاهپوست زمانی می‌توانند واقعاً مالکوم را درک کرده و به او احترام بگذارند که تبعیض‌هایی که علیه سیاهان مسلمان روا می‌دارند را کنار بگذارند؛ و باور کنند که هیجانی که در گفتار و رفتار مالکوم بود پاسخی به شرایط آن روز وی بود. آن شرایط، شرایط ما نیستند.
 
روزنامه صبح نو نیز در یادداشت امروز خود نوشت: به دو گونه می‌توان افزایش فشارهای غرب بر ایران را تفسیر کرد: نخست این‌که کشور را در معرض خطر می‌بینند و منتظرند آن را تکه‌تکه کنند و دوم این‌که ایران به نقطه بازگشت‌ناپذیر نزدیک شده و می‌خواهند اجازه چنین جهشی را به آن ندهند. فرض نخست مرتباً از سوی یک جریان سیاسی داخلی، براندازان فراری و رسانه‌های خارجی تعقیب می‌شود تا بتوانند فرضیه بحران دائمی را به اثبات برسانند. فرضیه نادرستی که در تمامی 40‌ساله اخیر، کم و زیاد تکرار شده و نکته تازه‌ای در آن نیست. (بنگرید به اتهام‌های 12‌گانه وزیرخارجه آمریکا که حرف جدیدی نداشت.) ولی فرض دوم به واقعیت نزدیک‌تر است و شتاب‌زدگی ترامپ، به‌هم‌ریختگی ارتجاع عرب به سرکردگی سعودی و ترس صهیونیست‌ها آن را مکرراً تأیید می‌کند، چه اینکه 30‌سال قبل که امام از میان ما رفت، آن‌ها همان حرف‌های امروزشان را تکرار می‌کردند که محقق نشد و بالعکس، بسیاری از وعده‌ها و برنامه‌های خمینی کبیر، جامه عمل پوشیده. این رفت و برگشت‌های تاریخی را باید مکرراً یادآوری کرد، گو این‌که پاره‌هایی از نخبگان ایرانی (که مشتمل بر افراد خاص و متفکر و عوام و سطحی‌اند) و در همه سطوح سیاست و فرهنگ و هنر هم حضور دارند و در فقدان حافظه تاریخی، می‌خواهند از زیر بار انقلابی‌گری شانه خالی کرده و همه پل‌های پشت سر را خراب کنند. این همان تفسیر اولیه افزایش فشارهای غرب است که برخی ناخواسته یا دانسته در آن مشارکت می‌کنند.
 
 
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *