خاطرات «قاضی عزیزمحمدی» از لیست ترور ساواک تا پیروزی انقلاب
: خاطرات قاضی مشهور پرونده های قتل از پیروزی انقلاب اسلامی پیچ و خمهای زیادی دارد زمانی که ساواک و ماموران شاه نامش را در لیست ترور نوشتند تا وقتی که خواستند محل کارش را محاصره کنند و به آتش بکشند.
نورالله عزیز محمدی چهره خوش نام رسیدگی به پرونده های قتل در ایران خاطراتش را به عنوان رییس دادگاه شهرستان بافت کرمان زمانی که بر مسند قضاوت تکیه زد تا براساس عدالت حکم دهد آغاز کرده است.
در صف اول تظاهرات ایستادم
وی در گفتوگو با خبرنگار حقوقی میزان درمورد خاطراتش از پیروزی انقلاب اسلامی میگوید در پاییز و زمستان سال ۵۷ درهمه شهرها و روستاهای کشورمان زمزمه انقلاب شدت گرفته بود اما مردم این شهر هنوز در جریان انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) نبودند. با همراهی مسئول دفترم دسته جاتی علیه رژیم ستمشاهی راه اندازی کردیم و در صف اول تظاهرات ایستادم.
در میان مردم محبوبیت زیادی داشتم وقتی من را به عنوان رییس دادگاه در صف تظاهرات دیدند متعجب ماندند و احساس کردند که اتفاقی افتاده است به همین خاطر به تعداد شرکت کنندگان اضافه شد. روزی دوبار با ترس و وحشت علیه حکومت غاصب شاه شعارهایی سر میدادیم اما گاهی اوقات هم طرفداران شاه حرکتی از خود نشان میدادند و علیه ما تظاهرات میکردند.
ماموران شاه میخواستند دادگاه را به آتش بکشند
آن روز تصمیم داشتیم که از جلوی ژاندارمری تظاهرات را آغاز کنیم که به من اطلاع دادند ماموران قصد تیراندازی دارند بلافاصله مسیرمان را تغییر دادیم. چند روز بعد خبر آوردند که ماموران با چوب، چماق و قمه میخواهند ادارات را تخریب کنند و قرار است که دادگاه را هم به آتش بکشند و ساواک دستور دستگیریام را صادر کرده بود. آن موقع فقط از طریق تلفن هندلی میتوانستیم به مرکز متصل شویم که آن شب موفق به برقراری ارتباط نشدم.
فرار شبانه از بافت
به واسطه یکی از دوستانم به همسرم اطلاع دادم که مزدوران چنین قصدی دارند و باید وسایل را برای فرار جمع آوری کنیم.
شب از نیمه گذشته بود که به خانه رسیدم. همسرم از ترس پشت درخانه نشسته بود که با یک تویاتای آبی رنگ به همراه دختراولم از بافت به سمت سیرجان حرکت کردیم. آن جاده خاکی را هیچ وقت فراموش نمیکنم. کامیونی مسیرم را بسته بود و با گرد و غباری که ایجاد میکرد چشمانم به سختی میدید وچیزی جز خاک و طوفان دیده نمیشد.
زیارت شبانه امام رضا(ع) با عینک دودی
با گذشت ساعتها بالاخره به مقصد رسیدیم و در خانه آقای یونسی از کارمندان دادگستری سیرجان مخفی شدیم. بعد از یک هفته شبانه به تهران منتقل شدیم و سپس به سمت مشهد فرار کردیم. ۲۵ روز در هتل تهران مشهد بودیم، روزها در هتل میماندیم و شبها با کلاه و عینک دودی به زیارت میرفتیم تا ماموران ما را شناسایی نکنند.
شهادت زنان در زیر چرخ نفربرها و زنجیر تانکها
تظاهرات همچنان ادامه داشت، ماموران ستمشاهی در این روزها به هیچکس رحم نمیکردند و علاوه برتیراندازی به سمت مردم با شدت به سمت آنان حرکت کردند که در جریان این امر تعدادی از مردم و از جمله خانمهای شرکتکننده در راهپیمایی زیر چرخ و زنجیرهای آهنین تانکها و نفربرها به شهادت رسیدند.
بازگشت به مسند قضا پس از پیروزی انقلاب
روز ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ شعار «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» فریادی بود که از عمق جان هر ایرانی بر میخاست. گویا نفس مردم در سینه حبس شده بود و منتظر هوای خوش بهار بودند و سرانجام بهار آمد و صبح آزادی از شام سیاه ستم طلوع کرد. هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که از من خواستند که به شهرستان بافت برگردم.
خوشبختانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بعد از مدت کوتاهی تحولات قضایی خوبی اتفاق افتاد و دادگاه کیفری یک و دو تشکیل شد و قضاوت وداوری براساس نظام نوین اسلامی صورت گرفت.
رکورددارقضاوت پرونده های جنایی ایران ۱۸ سال در استان کرمان دادیار، رییس دادگاه بخش مستقل شهربابک، شهربافت کرمان و همچنین رییس دادگاه بخش رفسنجان بود. در سال ۶۸ ریاست دادگستری شهرستان تاکستان را به عهده گرفت و اکنون به عنوان رییس شعبه ۷۱ کیفری استان تهران از قضات با تجربه در حوزه جرایم جنایی به خصوص پروندههای قتل است رسیدگی به بیش از ۴ هزار پرونده قتل را در کارنامه کاری خود دارد.
گفت و گو از ندا طلایی