مادر شهیدی که به احترام «سیدحسن» اسم فرزندش را «نصرالله» گذاشت

9:18 - 06 ارديبهشت 1396
کد خبر: ۳۰۲۶۰۱
اهالی فوعه و کفریا چند روزی است به محل اسکان موقت خود در «حسیاء» رسیده اند. مادری به شکرانه دیدن فرزندانش زمین را بوسه می‌زند، اما کمی آن سوتر مادری که کودکش را در انفجار تروریستی چند روز قبل از دست داده، بی تاب و گریان است.
سید حسن نصراللهبه گزارش گروه فضای مجازی به نقل از تسنیم، «شماره‌هایی بر روی دیوارها»، آدرس‌های منازل اختصاص یافته برای اسکان اهالی فوعه و کفریا است که وارد منطقه «حسیاء» در شرق حمص شده‌اند، کودکان، زنان و سالخوردگانی که اگر جهنم مرگ و موشک‌ها در طول دوره محاصره همراهشان نبود، منازلشان را ترک نمی‌کردند.

در آغوش گرفتن پس از طولانی بودن فراق، اشک‌های فراوانی که اهالی در اینجا هنگام دیدار با خانواده و دوستان از چشمانشان سرازیر شد، مادری که برای خداوند نذر کرده بود که اگر فرزندانش را پس از دو سال محاصره سالم ببیند، زمین زیر پای آنها را ببوسد.

این مادر، خداوند را شکر می‌کند که توانسته است فرزندانش را پس از دو سال و نیم صحیح و سالم ببیند، هر چند بر پیکرهای قطعه‌قطعه شهدا انفجار تروریستی غصه می‌خورد و ماتم می‌گیرد.

مادری داغدار و مصیبت‌دیده خدایش را با این عبارت‌ها صدا می‌زند: «خدا را شکر که توانستم شما عزیزانم را صحیح و سالم ببینم، نمی‌توانم حال خودم را وقتی اجساد تکه تکه شده را بر روی زمین دیدم،‌توصیف کنم.خدایا از تو مسئلت می‌جویم که به دل‌های داغدار صبر عطا فرمایی و رحمت خود را بر شهدا نازل فرمایی و حق ما را از ظالمان بگیری، از تو می‌خواهیم ای خدا که حق ما را از آنها بستانی»

این مادر می‌افزاید : «خدایا تو را در هر لحظه و هر دقیقه شکر می‌کنم،‌ ای خدا به دل‌های مادرانی که فرزندانشان را در انفجار از دست دادند، صبر عطا فرما! خدایا دخترم، میساء مادر دو شهید را صبور گردان،‌ واحسرتا بر آن جوانان دسته‌گلی که در این انفجار شهید شدند»

برخی از اهالی در این مرکز مکان مناسبی پیدا نکردند و به همین سبب در چادرهایی که از سوی دست‌اندرکاران تامین مسکن شایسته برای آنها تدارک دیده شده، اسکان می‌یابند تا اراده زندگی که اهالی فوعه و کفریا دارند، قوی‌تر از تمام دردها و رنج‌هایی باشد که با آن روبرو می‌شوند، شهدا را منبع عزت و افتخار می دانند و محاصره از نظر آنها امتحانی است که خداوند آن را مخصوص دوستانش قرار داده است.

مادری که فرزندش در راه دفاع از فوعه و کفریا به شهادت رسیده است، به تسنیم می‌گوید: من مادر شهید و خواهر دو شهید هستم، به شهادت آنها افتخار می‌کنم و احساس سربلندی می‌کنم، من از روستای خودم با سربلندی به خاطر شهادت آنها خارج شدم، زیرا آنها از ناموس و شرافتشان دفاع کردند، ما در شهرک‌های خود صبور و استوار تا آخرین لحظه مقاومت کردیم، زیرا خود را صاحبان سرزمین و حق می‌دانیم، ما به یاری خداوند رب العالمین پیروز هستیم.

وی افزود : در مسیر آمدن به  اینجا از وجود این غریبه‌های حشره‌صفت(تروریست‌ها) در سرزمین دوست‌داشتی و عزیزمان سوریه خیلی تاسف خوردم.

خبرنگار از وی پرسید که افراد مسلح چگونه با شما رفتار کردند؟ که این مادر دردمند پاسخ داد: با قساوت و سنگدلی با ما رفتار کردند، آرزو می‌کردیم که ای کاش چهره‌های آنها را نمی‌دیدیم، به یاری خداوند، سوریه گورستان آنها خواهد شد و از لوث آنها پاکسازی خواهد شد، چرا که سوریه برای ما ارزشمند است، در آغوش آن زیباترین لحظات زندگی خود را سپری کرده‌ایم و کودکانمان را در آن بزرگ کردیم، اجدادمان در خاک آن زندگی کردند، به همین سبب خون فرزندانمان از آن ارزشمندتر نیست.

این مادر شهید می‌گوید : هنگامی که در روستایم بودم، خداوند را در هر لحظه و هر دقیقه به خاطر این محاصره شکر می‌کردم، چرا که آن را نعمتی می‌دانم تا خداوند ما را آزمایش کند که چقدر صبور هستیم، من از اینجا به سید حسن نصرالله سلام و درود می‌فرستم، به او می‌گویم که برایش احترام قائلم و قدرش را می‌دانم، به همین سبب اسم فرزندم را «نصرالله»‌گذاشتم و خداوند او را یاری کرد و شهادت را برایش برگزید و من به خاطر شهادت وی سرم را بالا می‌گیرم و آن را تاجی بر سرم می‌دانم و به خاطر شهادتش در زندگی‌ام محزون و غمگین نیستم و امیدوارم که زندگی من هم با شهادت پایان یابد.

مادران دردمند و داغدار که فرزندانشان را در حمله تروریستی به اتوبوس‌ها از دست دادند، نتوانستند اشک‌هایشان را حبس کنند، آنها برای ما آنچه برسرشان آمد، روایت می‌کنند.

یکی از این مادران که پسرش را از دست داده به خبرنگار تسنیم می‌گوید : ما را در اتوبوس‌ها نگه داشتند در حالی که افراد مسلح اطراف ما بودند، آنها بین ما حرکت می‌کردند، ما در این حالت چگونه می‌توانستیم حرکت کنیم  از همه بدتر اینکه ما در اتوبوس‌ها در حالی که آنها بودند،می‌خوابیدیم، آنها می‌توانستند هر اقدامی را علیه ما انجام دهند.

این مادر ادامه می‌دهد: من تا کنون هیچ خبری از فرزندم ندارم،‌هنگامی که به منطقه «جبرین» رسیدیم، همه مردم شروع به جشن و شادی کردند، من داشتم می‌دویدم تا خبری از فرزندم پیدا کنم، چنان گریه کردم که هیچ انسانی گریه نمی‌کند، حتی وقتی پدرش را دیدم، او از من بیشتر گریه کرده بود، هنگامی که انفجار رخ داد، پدرش در کنار اتوبوس‌ها بود، او در مقابل خود پیکرهای متلاشی شده را می‌دید، هنگامی که از شوک خارج شد، قرآن کوچکی را بر روی زمین دید، و تمام وقت قرآن را در دست گرفته و فریاد می‌زد، ای «لیث»(نام فرزندش)

این مادر با حسرت و آه می‌گوید:‌ قسم می‌خورم که ما اجساد را یکی پس از یکی زیر و رو می‌کردیم، تصور کن که تو جسد کودکت را در مقابل خود ببینی، سر هر جسدی بگویی که خدایا ای کاش این فرزندم نباشد. از خداوند می‌خواهم که او را صحیح و سالم به من برساند، از همه مردم می‌خواهم برایم دعا کنند.

آنها از ناموسشان دفاع کردند، آنها صبر و فداکاری کردند، تا اینکه خون شهدایشان هر ذره از خاک سرزمینشان را آبیاری کرد تا امروز در حالی خارج شوند که هیچ چیز با آنها جز چمدان خاطرات و دردهایشان همراهشان نیست که این مکان گنجایش آن را ندارد.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *