امتناع از رفتن به مدرسه به خاطر کوله پشتی/ آرزوی مهدی در آستانه سال تحصیلی جدید برآورده شد

5:40 - 31 مرداد 1395
کد خبر: ۲۱۱۹۷۸
مدرسه را دوست دارد اما دلش نمی خواهد به مدرسه برود زیرا دوستانش به دلیل پاره بودن کوله پشتی اش، او را به سخره گرفته اند، مادر نیز پولی در بساط ندارد که بخواهد برای مهدی کیف مدرسه بخرد. او هر چه پول داشته برای خرید خانه 40 متری پس انداز کرده است.

به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری میزان، مهدی 4 ساله بود که پدرش را از دست داد. از همان زمان، مشکلات یکی پس از دیگری به سراغ خانواده آمد تا اینکه مادر دیگر توان نگهداری از مهدی را نداشت. با مشورت همسایه ها، به کمیته امداد امام خمینی (ره) مراجعه کرد و به عنوان زن سرپرست خانوار تحت پوشش خدمات این نهاد حمایتی قرار گرفت.

از آن زمان تاکنون، 4 سال می گذرد و مهدی امسال با آغاز سال تحصیلی راهی کلاس دوم ابتدایی می شود.

او می گوید، مدرسه را دوست دارد اما دلش نمی خواهد به مدرسه برود.

خانواده 2 نفره مهدی این روزها غرق در شادی است. مادر توانسته با پس اندازهایش و گرفتن وام، خانه ای 40 متری را در شهرستان اسلام آباد غرب خریداری کند تا هر ماه مجبور نباشد دست و دلش برای در دست گرفتن تقویم بلرزد. مادر دیگر نگران رسیدن آخر ماه نیست، نگران نیست که صاحب خانه پشت در خانه شان حاضر شود و کرایه اش را طلب کند.

برای رسیدگی به وضعیت مددجویان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) در استان کرمانشاه و شهرها و روستاهای این استان، خبرنگار با سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) همراه شد.

بازدید از خانه مهدی و مادرش در دستور کار سرکشی به مددجویان امداد در شهرستان اسلام آباد غرب قرار داشت.

خانه شان در یک شهرک واقع شده بود. شهرکی که خانه های آن، بی شباهت به مسکن های مهر نبود. در طبقه چهارم یک ساختمان 5 طبقه، مهدی و مادرش به تازگی سکونت پیدا کرده بودند.

هنوز گرد سیمان سفید را می شد از کاشی های آشپزخانه احساس کرد. دیوارها هم گچ شده بودند و خبری از رنگ نبود. انگار پیمانکار فقط یک سری خانه را ساخته بود تا پولی به جیب بزند. عده ای هم از سر ناچاری خانه هایش را خریداری کرده بودند. درست همانند مادر مهدی.

مادر تلاش کرده بود خانه کوچکشان را طوری بچیند که کوچکی آن به چشم نیاید. دور تا دور خانه را با پشتی هایی تزیین کرده بود که آنها را خودش دوخته بود و مشخص بود که برای دوختن آنها زحمت زیادی کشیده است.

مادر به محض ورود میهمانان، به بیان مشکلاتش پرداخت. انگار مدت ها بود منتظر میهمانی بود که از آن طلب کمک کند.

وی با اشاره به دلایل فوت همسرش می گوید: همسرم 4 سال پیش بر اثر ایست قلبی فوت کرد. زمانی که او را با کمک همسایه ها به بیمارستان رساندم، تمام کرده بود. از آن زمان بود که مشکلات من و مهدی آغاز شد. همسرم کارگر ساختمانی بود و به این خاطر که به صورت پروژه ای کار می کرد، هیچ گاه نتوانسته بود پولی را پس انداز کند.

وی می افزاید: زمانی که مراسم هفتم همسرم را برگزار کردیم تازه متوجه شدم که تنها شده ام. تنها دارایی ما 700 هزار تومانی بود که آن زمان به عنوان ودیعه مسکن داده بودیم و من هیچ پول دیگری نداشتم.

امتناع از رفتن به مدرسه به خاطر کوله پشتی/ آرزوی مهدی در آستانه سال تحصیلی جدید برآورده شد

مادر مهدی با اشاره به کمک های دریافتی از کمیته امداد امام خمینی (ره) می گوید: پس از معرفی خودم به عنوان زن سرپرست خانوار به کمیته امداد امام خمینی (ره) کرمانشاه، مشمول دریافت مستمری ماهیانه امداد شدم. بعد از آن، هر ماه مبلغی هر چند اندک به حساب من واریز می شود که در کنار یارانه، تنها منبع درآمد من و مهدی به حساب می آید.

وی از تلاش هایش برای خرید خانه می گوید و می افزاید: تلاش زیادی کردم که این خانه را بخرم و اکنون یک هفته است که اسباب و اثاثیه مان را به خانه جدیدمان آورده ایم. یک وام 15 میلیون تومانی گرفته ام که ماهیانه 230 هزار تومان بابت آن می پردازم و در کنار آن یک وام قرض الحسنه 5 میلیون تومانی دیگر هم گرفته ام. مابقی پول خرید خانه را به صورت کمک بلاعوض از کمیته امداد امام خمینی (ره) گرفته ام و بخش اندکی را نیز از طریق پس اندازی که داشتم پرداخت کرده ام.

پس از صحبت های مادر، با تایید رئیس کمیته امداد مقرر می شود وام 5 میلیون تومانی خانواده تسویه شود. در کنار آن، به مدت یک سال، اقساط 230 هزار تومانی خانواده بابت دریافت وام 15 میلیونی از سوی کمیته امداد پرداخت شود تا مادر بتواند با حرفه آموزی، در شغلی مشغول به کار شود. همچنین مقرر می شود مهدی و مادرش به سفر زیارتی مشهد مقدس مشرف شوند.

با دادن قول سفر به مشهد به خانواده، برقی تیز در نگاه مهدی می نشیند. او می گوید: تابستان سال گذشته دوستانم به همراه خانواده هایشان با یک کاروان راهی مشهد مقدس شدند اما من و مادرم به دلیل مشکلات مالی نتوانستیم راهی این سفر شویم.

مهدی 8 ساله، بسیار پخته تر از یک کودک سخن می گوید. این طور به نظر می رسد که مشکلات خانواده او را آب دیده کرده و یاد گرفته که باید برای مادرش یک مرد باشد.

زمان خداحافظی از مهدی و مادرش، از او سوال می کنم که خواسته ات چیست و اگر قرار باشد هدیه ای درخواست کنی چه چیزی را انتخاب می کنی؟ بی وقفه جواب می دهد کوله پشتی مدرسه. از او سوال می کنم کوله پشتی را بیشتر از اسباب بازی دوست داری؟ می گوید: سال گذشته با کیف قدیمی پسر همسایه به مدرسه می رفتم. کیفش پاره بود و بچه ها به من می خندیدند. می خواهم یک کیف نو داشته باشم تا بتوانم بهتر درس بخوانم. به مادرم گفته ام که امسال دیگر به مدرسه نمی روم چون تحمل خنده های هم کلاسی هایم را ندارم.

در پایان مقرر می شود به مناسبت آغاز سال تحصیلی، علاوه بر خرید یک کوله پشتی برای مهدی، تمام وسایل مورد نیاز مدرسه او نیز خریداری شود.

انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *