عدالت یعنی کشک و فشنگ؟!+عکس

9:30 - 25 شهريور 1393
کد خبر: ۷۳۵۸
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
خبرگزاری میزان: ضعفهای اجرای کار به قدری است که باور نمی کنی سازنده «اکباتان» با «ریسمان باز» و «کوچه ملی» یکی باشد.از نمونه های برجسته این سُستی اجرا به سکانسی مربوط می شود که مرد هیکلی در مغازه طلافروشی جوانی را می بیند که یک دستش معیوب است و مقدار زیادی طلا می فروشد و پول زیادی به جیب می زند.

/مهدی کشاورز: «انتقاد جدی من به جشنواره بین المللی فیلم فجر پیرامون هیات انتخاب و داوری این جشنواره است. به نظر من این انتخاب ها به صورت کاملا دولتی، فرمایشی است و حرف این افراد در انتخاب های نهایی هیچ تاثیری ندارد.» این اعتراض مربوط می شود به مهرشاد کارخانی، کارگردان فیلم «اکباتان» که بعد از عدم پذیرش فیلمش در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر صدایش را در فضای مجازی و برخی نشریات بلند کرد.

ساعتش یخ زد، منجمد شدیم!
مهرشاد کارخانی با فیلم «ریسمان باز» به ریسمان سینمای ایران چنگ زد. نوای این چنگ البته به دل منتقدان هم نشست. حتی در جشن منتقدان نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم و کارگردانی هم شد. «کوچه ملی» فیلم دیگری است از این کارگردان پنجاه ساله. حس این فیلم بر دل نسل نوستالژی باز حسرت خورده از سریال بی وقفه تعطیلی سینماهای ایران نیز می نشیند و ترانه «کوچه ملی» رضا یزدانی را به ذهن مخاطب می نشاند. بخشی از این ترانه ارجاعی دارد به انسانهایی که در گوشه ای از تاریخ مانده اند:« حواسش تو سی سال پیش گمشده، دلش زخمی حرف مردم شده...... سر کوچه ملی یه مرده یه مرد که سی سال پیش ساعتش یخ زده!»
مهرشاد کارخانی با این دو فیلم نشان داده که از کلیشه و موضوعات تکراری فراری است و نمی خواهد ساعتش یخ بزند. اما وقتی او به محوطه اکباتان می رسد او را فیلمسازی می بینیم که به جای گام نهادن در مسیر یک گذار مهم به سوی سینمای جریان اصلی و ورود به لیست فیلمسازان قابل تعقیب، زیر سایه ساختمانهای کهنه اکباتان یخ زده است! فیلمش برچسب جغرافیای خاصی را دارد اما انگار اصلا جغرافیا ندارد! همه چیزش مصنوعی است. همه چیزش منجمد است!

تعلیق یا سرکاری؟
این فیلم بازیگرش حس ندارد. نه قصه می تواند این رخوت را آب کند و نه اجرا که باید گفت قصه قدری از اجرای کار جلوتر هم هست! انگار فیلمساز می خواهد بازی دستگرمی انجام دهد. در عالم هنر به این نوع دستگرمی می گوییم اتود زدن . اما کارگردان عقیده دارد این اتود باید توسط هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر دیده شود! انگار کلیت فیلم درخدمت رابطه یک مرد جوان با یک دختر جوان است و هدف این است که در پایان فیلم مخاطب متوجه شود که سر کار بوده و مجاب شود دوباره فیلم را جور دیگری نگاه کند. بر اساس آگاهی از رابطه این دو کارکتر با هم. در این بازدید، جوانمردی متعصبانه توام با بزهکاری یک مرد تازه از زندان برگشته را مرور می کنیم و باز هم هیچ حس تاثیرگذاری دست نمی دهد.

تو دیگه چرا سروش صحت؟
از سروش صحت به عنوان یک نویسنده درعالم سینما و تلویزیون توقع داشتیم که با کارگردان همفکری کند. او یکی از بازیگران این فیلم است. دیالوگی ندارد. رابطه برادری با یکی از دو شخصیت اصلی قصه دارد از دو مادر. در ماشین غول پیکر خود تفنگ دارد. معلوم نیست چه دردی دارد! اما هر روز دختری را می فرستند بانک که طلاهای پدرش را تبدیل به پول کند. او می خواهد وصیت پدرش را اجرا کند . یعنی همه اموالش را در قبر پدر دفن کند. آخر چرا؟ نه اینکه چرا پدر و پسر این ایده عجیب را دارند! چرا فیلمساز به مخاطب کمک نمی کند که با شخصیت این پسر آشنا شود. تا بفهمد چه دردش است؟ چرا هیچ ابایی از آدمکشی ندارد! یعنی باید در حد استعاره از او برداشت داشته باشیم؟ یعنی اگر همه پولهای آدم دفن شود جامعه اصلاح می شود و مردانگی به جوامع بشری بر می گردد؟ یا مرد جوان پولدار معاملات املاک چرا اینقدر رها شده است؟ اصلا نمی فهمیم که هدف او چیست؟ آیا به آن دختر علاقه دارد؟ آیا می خواهد از او سوء استفاده کند؟ مگر می شود همه عناصر قصه اینقدر شل و ول باشند؟

انگار روزگار سختی رو گذروندی!
ضعفهای اجرای کار به قدری است که باور نمی کنی سازنده «اکباتان» با «ریسمان باز» و «کوچه ملی» یکی باشد.از نمونه های برجسته این سستی اجرا به سکانسی مربوط می شود که مرد هیکلی در مغازه طلافروشی جوانی را می بیند که یک دستش معیوب است و مقدار زیادی طلا می فروشد و پول زیادی به جیب می زند. او را تعقیب می کند. در یک کافی شاپ به او نزدیک می شود و به او می گوی نیاز به کار دارد . مرد جوان بلافاصله اینچنین دیالوگ می گوید:« انگار روزگار سختی رو گذروندی!» اینگونه متن های دم دستی بدون هیچ کوششی برای برقراری یک ارتباط منطقی بین این دو آدم آفت اصلی این فیلم است. کارخانی حداقل می توانست از دیالوگهای پینگ پنگی برای رسیدن به موقعیتی استفاده کند که مرد هیکلی از زندان برگشته را درمسیری منطقی به خانه مرد جوان بکشاند. این نوع ارتباط آنی را فقط شاید بین یک مرد و زن در فیلمهای خارجی دیده باشیم. آن هم نه اینقدر یکهویی! این دو آدم می خواهند به روش خود عدالت را اجرا کنند و از همین نقطه نظر به هم نزدیک می شوند. برای رسیدن به این منظور باید از مسیر درست حرکت کرد. اما مسیر انتخابی کارگردان هرگز نمی تواند مخاطب را به دنیای او نزدیک کند. و مهمتر از همه مشخص نیست که عدالتی که برادر تفنگ به دست به اجرا می گذارد از چه نوعی است؟ چه کاربردی در هدف مفهومی فیلمساز دارد؟ یعنی حذف عدالت طلبان از نفس افتاده تنها چاره رسیدن به عدالت طرف ظالم است؟


مراسم گلریزان با کمک بوتیک داران پاساژ اکباتان!
کارخانی را در مسیر اکباتان تصور می کنم. برای ساخت این فیلم طبق اعتراف خودش پولی نداشته. پس از همان پاساژهای شهرک اکباتان شروع می کند. با بوتیک داران و املاک داران و بانکهای خصوصی صحبت می کند و بودجه فیلمش را به دویست و خرده ای میلیون تومان می رساند. یک شرکت لوسترسازی هم اسپانسر می شود و در برخی نماهای مربوط به نمایش این فیلم در سیستمهای پخش خانگی نصف حجم تصویر را به خود اختصاص می دهد! حتی گاه این مواد تبلیغی ، بک گراند تصویر هم نیست و کلوز آپ و مدیوم شات آنها را در آغاز فیلم به بهانه نمایش عریان شهر مستقل از آدمهایش می بینیم. پس مشخص است که فیلمساز با پز فیلمساز مستقل سعی داشته فیلمی بسازد و به نقد برخی جوانمردی های فراموش شده شهر و دیارش بپردازد.

شکست در ژانر اکباتانی
سمبل دم دستی ای چون جلد روزنامه ورزشی پس از درگذشت ناصرحجازی را به عنوان پرچم معنایی فیلم قرار می دهد. سری هم به بهروز وثوقی می زند و نمایی از فیلم او را بر صفحه تلویزیون خانه یکی از شخصیتهای فیلم انتخاب می کند. چند جمله هم در خصوص عدالت و مردانگی در قالب دیالوگها بیان می گردد. او با انتقاد از فضای فیلمهای سینمای ایران اینگونه لب به انتقاد می گشاید :« سینمای ایران این روزها دچار تیکه پرانی و لحظه گرایی شده است و خاصیتش به حد اس ام اس های جوک رسیده است.» ای کاش فیلم «اکباتان» حد اقل از همین لحظه گرایی ها داشت. در حالی که شاهد پدیده ای نو در ژانر فیلمهای اکباتانی هستیم که در حال رقابت با فیلمهای آپارتمانی هستند و لا اقل مخاطب را از حبس خانگی نجات می دهند و او را به اجتماعی چون یک شهرک مسکونی می رسانند فیلم اکباتانی «سیزده» ساخته هومن سیدی بر خلاف فیلم کارخانی جدااز لحظه گرایی های خوب به یک جمع بندی نسبتا مطلوب هم می رسد. سیدی بر خلاف فیلم « اکباتان» از همه پتانسیلهای لوکیشن برای ساخت فیلمش استفاده مطلوب می کند.فیلم او قصه دارد. کارکتر دارد و هرگز یک فیلم پرخرج نیست. تبلیغ بوتیکهای اکباتان را هم نمی کند و ضعفهای قصه را با اجرایی صحیح و جذاب و جسارتهای نو لاپوشانی می کند.


شاید تنها حسن کار مهرشاد کارخانی در این باشد که دو نقش کوتاه برای داود رشیدی و پوراندخت مهیمن در نظر گرفته تا این دو پیشکسوت عالم بازیگری لااقل از سوپرمارکتها پیگیر فعالیت جدید خود در عالم هنر باشند. هرچند حذف این دو بازیگر هیچ لطمه ای به مسیر قصه وارد نمی کند.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *