ماشال
مراسم تشییع و خاکسپاری براتعلی، همزمان با مراسم شهیدی دیگر برگزار می شد.
کد خبر: ۴۷۷۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۶

از هر طرف خیل جمعیت می آمد و از میان هر جمعیتی فریاد گریه و ناله به آسمان بلند بود.
کد خبر: ۴۷۷۹۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۵

براتعلی در کنار مادرش، با آرامشی وصف نشدنی ذکر شهادتین را گفت و چشم‌هایش را روی هم گذاشت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۷۷۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴

می‌خواست اگر خطری داشت آن را برطرف کند تا برای نیرو‌های اعزامی مشکلی ایجاد نشود و اگر خطری نداشت، به عنوان غنیمت جنگی به عقب برگرداند.
کد خبر: ۴۷۷۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۳

براتعلی از همان دوران کودکی به اسم ماشاالله ( ماشال ) مشهور شد و او را به این نام می‌شناختند.
کد خبر: ۴۷۷۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۲

من که بهت گفتم کارهای ترخیصم رو انجام بده، اونجا طاقت نمی یارم! حالا شما با همین تاکسی برو بیمارستان. هم لباس‌های من رو بیار، هم باهاشون تصفیه حساب کن!
کد خبر: ۴۷۶۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۱

می‌دانست که اگر حسن سبیل از او شکست بخورد، پیش بچه‌ها از ابهت و جایگاهش کاسته می شود و بچه‌ها مثل قدیم از او حرف شنوی نمی‌کنند.
کد خبر: ۴۷۶۰۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۳۰

در راه رفتن به سنگر تدارکات قابلمه از دستش می افتد ته دره؛ دره‌ای که میدان مین هم بود. عملا در آن وضعیت سخت و اسفناک، وقتی قابلمه نبود،‌ غذایی هم نبود؛ حداقل برای چند روز.
کد خبر: ۴۷۶۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۹

من مسئول شما هستم. اگر خطری می خواد تهدیدمون کنه، اول من باید سپر خطر بشم.
کد خبر: ۴۷۶۰۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۸

براتعلی بدون آن که از مسیرش منحرف شود، در یک لحظه هر دویشان را گرفت و سرهایشان را به هم کوبید!
کد خبر: ۴۷۶۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۶

داخل یکی از سنگرها چند تا جنازه‌ عراقی افتاده بود. پوتین یکیشان خیلی قشنگ بود.
کد خبر: ۴۷۶۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵

کف دستش عقربی نیمه جان دست و پا می زد. وحشت این که نیش عقرب از پا در بیاوردش همه‌مان را لرزاند.
کد خبر: ۴۷۵۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

هیچی نشده، فقط یه ترکش کوچیک از خمپاره قسمت ما شده! که الان الحمدلله خوب خوب هستم. شما هم دیگه نمی‌خواد نگران باشی.
کد خبر: ۴۷۴۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱

حاج آقا؛ من مخلصتم؛ فردا دارم عازم می‌شم جبهه، فقط می‌خواستم از ته دل حلالم کنی و ازم راضی باشی.
کد خبر: ۴۷۴۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰

تنها شرط من این است که بعد از شهادتم یکی از برادرها باید با خانم من ازدواج کند و مسئولیتش را برعهده بگیرد.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۹

ببین خواهر عزیزم، من دیر یا زود شهید می‌شم. نمی‌خوام مادر و یه دختر دیگه به خاطر من به سختی بیفتند.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۸

بعد از چندی شربت شهادت را سر کشید. نوش جانش! دست پروده‌ی براتعلی شهید نشود، پس چه کسی شهید بشود؟
کد خبر: ۴۷۳۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۷

وقتی حسابی قانع و شیرفهمم کرد، لبخندی زد و گفت: نوبت بعدی که از منطقه برگشتم اگه اینجا دیدمت، خودم می‌کشمت!
کد خبر: ۴۷۳۱۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۶

براتعلی درست می‌گفت. واقعا جای فقیری بود. کلماتش را جای درستی خرج کرد.
کد خبر: ۴۷۳۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۵

به دیواری تکیه زده بود و به تصویر رفیق شهیدش نگاه می کرد. چیزی هم زیر لب زمزمه می کرد. دقیق که شدم، شنیدم می‌گفت: میرزا محمد، به خدا قسم انتقام خون به ناحق ریخته‌شده‌ات را می‌گیرم.
کد خبر: ۴۷۲۸۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴