چرا تهران خیابان هنر ندارد؟!
: تقاضا برای اینکه زندگی در ابعاد مختلف در تهران جریان پیدا کند و سطح شهر صرفاً محل عبور و مرور و ترافیک نباشد، بشدت در حال تقویت است و مدیریت شهری باید از آن استقبال کند و در فکر پاسخگویی مناسب به این مطالبه و درخواست باشد
به گزارش ، روزنامه ایران در شماره امروز دوشنبه خود گزارشی به قلم " نرگس عاشوری " منتشر کرده است که در آن به موضوع محله های قدیمی تهران و ضرورت توجه بیشتر به آن پرداخته شده است.
«آنکه فرهنگ نورزد به چه ارزد؟» نقل قولی مشهور که لابد شامل حال مکان و شهرهایی هم میشود که صاحب روح و هویت هستند؛ شهرهایی که جان یافتگی علی الدوامشان وامدار طبیعت و گره خوردن محکمتر با خاطره و حافظه ساکنانش است و شهرسازان و معمارانش میدانند در دگرگونیهای مداوم، مستمسکی محکمتر از ساروج فرهنگ و احیای عناصر آن ندارند تا شهرشان از چنان شخصیتی برخوردار شود که بتوان آن را شهری باهویت خواند.
لالهزار؛ شناسنامه تهران است
شناسنامه، کارت شناسایی، ورقه هویت؛ واژههایی مشترک و شاید شایستهترین تعابیری باشند که در پیجویی از یک مکان میشنوید؛ «لالهزار». محلهای از تهران که با خاطره و حافظه ساکنانش پیوندی مستمر دارد. خیابانی که سالها مأمن فرهنگ و ادب بود و مرکز ثقل فعالیتهای هنری و البته در هنگامهای هم زمینه اصلی تحولات اجتماعی ایران.
همان جایی که کوچه پس کوچههایش و سالنهای نمایش و سینمایش مهد رشد و بالندگی نسلی شد که نمایش و موسیقی را به اوج خود رساندند از کلنل علی نقی خان وزیری گرفته تا عبدالحسین نوشین و مهین دیهیم. خیابانی که خیاطخانهها و فروشگاههای معتبر و کافههایش محل ملاقات مردم بود و روزنامهها، کافهها و صحنه تئاترهایش هم در خودش گفتوگو داشت و هم باعث کشیده شدن بحث و گفتوگو به جامعه میشد.
«لالهزار مرکز فرهنگی تهران بود. هر کسی از ته خیابان شاپور یا خیابان جی با 10 شاهی یا یک تومان سوار اتوبوس میشد میآمد لالهزار برای گردش. مرکز تماشا و خرید بود. بهترین اجناس لوکس در خیابان لالهزار بود. » اینها روایت یکی از آخرین گواهان زنده تاریخ لالهزار فرهنگی است.
داریوش اسدزاده که این روزها عمده فعالیت خود را بر نگارش کتابی با محوریت تاریخ تهران و خاطرات لالهزار متمرکز کرده است در ادامه صحبتهای خود با اشاره به آخرین وضعیت کتاب تازهاش، از دوران اوج لالهزار فرهنگی یاد کرده و میگوید: دو نمایشنامه از این کتاب باقیمانده که بزودی آماده خواهد شد.
در «از لالهزار تا شانزهلیزه» فقط به تاریخچه بنیانگذاری لالهزار نپرداختهام بلکه سوابق تئاترها به همراه متن نمایشنامه و خاطرات کار شده است؛ همه با بروشور و مدرک. از سال 1300 به بعد هم حدود 150 عکس که مورد ممیزی نداشتند را برای چاپ انتخاب کردهام. ما راجع به تئاتر خیلی حرفها داشتیم که همه نمیدانند. اگر میخواستید راجع به تئاتر تحقیق کنید یک کتاب بود که مصطفی اسکویی نوشته و سر تا پا دروغ بود و کامل هم نبود، یا راجع به خودش بود یا تئاتر نوشین. در سالهای 1315-1312 یک عده افراد با ذوق و اروپا رفته هر ماه یک نمایشنامه میگذاشتند و تعدادی از روشنفکران به تماشای آن میآمدند و در نهایت درآمدش هم خرج امور خیریه میشد.
اینها کارشان تا سالهای 1315 و 16 همین بود. کسی که در این مملکت تئاتر دائمی برگزار کرد سید علیخان نصر بود. این تئاتر دائمی به نام تماشاخانه تهران معروف بود و بعد از مرگ نصر به تئاتر نصر معروف میشود.
او میافزاید: از بهترین و برجستهترین آثار آن سالها «لمبک آبفروش» به کارگردانی رفیع حالتی بود، چند نمایشنامه از ابراهیم ناهید و نمایشنامههایی از محمدحجازی جزو نمایشهای پرفروش آن دوران بود. ما در قدیم نویسندههای خوبی داشتیم که نمایشنامه مینوشتند. الان اکثر نمایشنامهها ترجمه شده است در حالی که ترجمه کار ما نیست، برای غربیهاست؛ ژستشان، بیانشان، حالات و حرکاتشان مال آنهاست برای ما نیست. همه چیزمان همین طور شده است. الان سیاهبازها ادا درمیآورند. قدیمیها همه بداههگو بودند. خداوند استعداد بودند.
درسیاه بازی ها بیان گرمی بود
الان یک عده میآیند خودشان را سیاه میکنند میشود سیاهبازی. یک سیاه باید یکسری خصوصیات داشته باشد؛ همه اینها بداههگو و حاضر جواب بودند. خوشمزگی میکردند، صدای خوبی داشتند و در عین حال نرمش و بیان گرمی داشتند. در واقع همه خصوصیات یک بازیگر حقیقی را داشتند، در عین بیسوادی استاد بودند، مردم را 7 ساعت میخنداندند بدون اینکه صدای خندهشان قطع شود. اینها 50 سال مردم را خنداندند و آخرش با سختی و عسرت زندگی را بدرود گفتند.
لاله زار سزاوار چنین سرنوشتی نیست
حالا نور و صدای سالنهای نمایش خاموش شده است و از لالهزار قدیم و میعادگاه عشاق سینما و تئاتر تنها خاطرهای کمرنگ برجا مانده و یاد روزهای خوش گذشته در میان ازدحام سیمها و کابلهای مغازههای وسایل الکترونیکی گم شده است.
عزتالله انتظامی از وضعیت ملودرام لاله زار مکدر است و معتقد است تاریخچه لالهزار هرچند پرنشیب و فراز بوده اما با همه احوالاتش سزاوار چنین سرنوشتی نیست. او به «ایران» میگوید: دیدن حال و هوای این روزهای لالهزار که سرتاسرش را مغازه کابلفروشی و الکتریکی اشغال کرده، دلم را به درد میآورد و کلی تمرکز میخواهد تا تصویر اصلی و خاطراتش زنده شود. محلهایی که روزگاری محله فرهنگ بود و تئاترهای قدیمی در آن رشد کرد. یک دورهای با همت نوشین به اوج رسید و یک دوره هم افول کرد و مرکز رقص و آواز شد. افت و خیزهای زیادی داشت اما به هر حال محل فرهنگ بود. محمود عزیزی که در سالهای اول دهه شصت و بازگشایی دوباره تئاتر نصر، مدیریت این تئاتر را به عهده داشت درباره علت افول دوره فرهنگی لالهزار و مترادف شدن لالهزار و آثار لالهزاری با ابتذالگرایی میگوید: بعد از کودتای 28 مرداد 1332 هنرمندان ممنوع از کار شدند و برخی به نمایشنامههای رادیویی روی آوردند و یکسری هم به دنبال فعالیتهای دیگر رفتند.
برای راهاندازی و حفظ این مکانهای نمایشی مسئولان ناچار شدند به سراغ ابزار کاری بروند که بتواند جلوهگری کند، مخاطب را به سالنها بکشاند و مخارجشان را تأمین کند. در واقع اترکسیون و آواز و کارهایی که جزو نمایش است ولی ارتباطی با تئاتر نداشت وارد فرهنگ نمایش لالهزار شد و به این ترتیب نوع دیگری از نمایش شکل گرفت که در ادامه عنوان نمایش لالهزاری به خود گرفت. در واقع عامل اصلی بخشی از این افول و تغییرات وقایع و تحولات سیاسی بود.
عزیزی در ادامه صحبتهایش با اشاره به وضعیت سالنهای نمایش لالهزار بعد از دوران انقلاب میگوید: متأسفانه در اوایل انقلاب برنامهای برای تئاتر وجود نداشت و لالهزار این مسئولیت را عهدهدار شد و تغییرات اساسی در شکل اجرای نمایش و انتخاب متن صورت گرفت. چند سالن نمایش به صورت دائم در راسته لالهزار فعال بود و روزانه 5 اجرای نمایش داشت که مملو از جمعیت بود از جمله افق طلایی، تئاتر دهقان، تئاتر نصر، سینما سعدی و تئاتر البرز که بعدها به همت خدا بیامرز هادی اسلامی به این مجموعه اضافه شد.
من مسئول تئاتر نصر بودم و از این طریق شکلی از تئاتر سنتی را با بازیگری سعدی افشار حفظ کردیم و از همین تئاتر نصر برای نخستین بار این شکل نمایش آیینی سنتی ما وارد بزرگترین جشنوارههای تئاتری اروپا شد مانند جشنواره پاییزی پاریس، شهر لیون و بعدها اسپانیا و مادرید. اینها افتخارات دورهای از فعالیت تئاتر در لالهزار بعد از انقلاب است و چنین اتفاقی قبل از انقلاب رخ نداده بود که ما بتوانیم تئاتر سنتیمان را به خارج از کشور ببریم.
آن روزها تهران 300 هزار نفر جمعیت داشت
داریوش اسدزاده اما مسبب دیگر استمرار این افول را گستردگی شهر و افزونی ساکنانش عنوان و خاطرنشان میکند: آن روزها تهران طبق سرشماری سال 1318 حدود 300 هزار نفر جمعیت داشت که در سال 1340 شد یک میلیون و خوردهای و تا سال 1355 که در نهایت جمعیت تهران به حدود چهار میلیون رسید. آن زمان محدوده تهران ارگ تهران بود و سنگلج و بازار و سبزهمیدان. کم کم شهر به سمت شمال وسعت پیدا کرد و رسید به لالهزار و استانبول. شاید یکی از دلایل افول لالهزار همین موضوع بود، این منطقه یواش یواش کهنه شد و مردم متجدد به مناطق شمالی تهران روی آوردند. تهران قدیم با وجود وسعت کمش خیلی زیباتر بود. همه چیزهای غربی را گرفتیم و خصیصههای خوبمان را از دست دادیم. وقتی خیابانهای قدیمی را نگاه میکنم حسرت میخورم که چرا اینطور شد. نه اینکه فقط کوچهها و خیابانها عوض شده باشد، مردم هم عوض شدهاند. آدم دردش میآید وقتی مقایسه میکند. الان شدیم یک مملکت غربی؛ سنت و اخلاق خودمان را
فراموش کردهایم.
جایگاه فرهنگی لاله زار را برگردانیم
شهر بزرگ شده و فضای مدرن و ساخت و سازهای این شهر در گسستی بنیادین با تاریخ و فرهنگ شهر و ساکنانش قرار گرفته، شهر بزرگ شده و لالهزار که روزگاری نماد نوگرایی و هنر ایران بود و آن را «شانزهلیزه تهران» میخواندند اکنون خیابانکی شده است در وسط شهر و دلتنگ عناصر تاریخی و هویت بخشی است که یکی یکی از دست میدهد. سید محمد بهشتی رئیس پژوهشگاه میراثفرهنگی از اینکه مرمت و بازسازی این فضای نوستالژیک و هویتبخش تهران در برنامهریزی شهری جایگاهی ندارد انتقاد کرده و میگوید: فارغ از اینکه شهرداری طرح و برنامهای برای ایجاد راسته فرهنگی هنری در تهران دارد یا نه، لالهزار با توجه به سابقه تاریخی و ارزشهای فرهنگیاش بیگمان باید مشمول مرمت شهری و احیا قرار گیرد و حیثیت فرهنگیاش بازگردانده شود. هر جایی ارزشهای مخصوص به خودش را دارد و لالهزار به عنوان یک ثروت فرهنگی و تاریخی باید مشمول مدیریت قرار گیرد. او در بخش دیگری از صحبتهایش میافزاید: این منطقه باید نقش امروزی پیدا کرده و ارزشهای تاریخی و فرهنگیاش از قوه به فعل درآید که در این صورت یکی از ثمرات آن از جنبه گردشگری است که میتواند اهمیت پیدا کند و همینطور نتایج دیگری که مرتبط با آن است.
همان طرحی که در زمانههای مختلف زمزمههایی مبنی بر اجرایی شدن آن شنیده میشود و لالهزار همچنان چشم براه تحقق وعدهها است. محمود عزیزی میگوید: در دورهای با ورود شهردار اصفهانی به تهران پیشنهادهایی مطرح شد و کروکیهای مناطق بسیار ارزنده و بناهای کمنظیر راسته لالهزار از جمله تئاتر نصر و گراند هتل را آماده کردیم و قرار بود شرایطی فراهم شود تا بتوانیم بناهای بینظیری که روز به روز در حال تخریب بود بازسازی کنیم؛ به دفعات نامههایی به میراث فرهنگی و دیگر مسئولان نوشتیم که بینتیجه ماند. قرار بود ساختوسازهایی شود و کتابخانهها، قهوهخانههای سنتی و اماکنی که معرف وجه فرهنگی تهران و شناسنامه این شهر بود بنا شود که متأسفانه به نتیجه نرسید چرا که به قولی قدرت و زور شهردار محترم به لامپفروشها و کابل فروشیها نرسید. همچنین پروژهای تحت عنوان موزه تئاتر در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید که قرار بود در دولت قبل مکان تئاتر نصر به این منظور اختصاص یابد که این امر تا به امروز عملی نشده است و حتی چند وقت پیش با آقای مسجد جامعی که از علاقهمندان این مباحث است هم صحبتهایی داشتیم اما متأسفانه همچنان اقداماتی در این زمینه صورت نگرفته است.
موزه تئاتر برنامههای مفصلی دارد که به دفعات در مطبوعات راجع به آن صحبت کردیم. این موزه شبیه موزه سینما نیست که با چند پوستر و فیلم کارش راه بیفتد بلکه مبتنی بر اشکال مختلف نمایش آیینی سنتی زنده است و میتواند دانشجویان خارجی را به این مکان سوق دهد و مورد استفاده محققان و هر دوستدار نمایشهای آیینی سنتی باشد.
محله ها استعداد احیای فضای گذشته رادارند
بیتوجهی مسئولان شهری به نفسهای به شماره افتاده لالهزار با نقدهای فراوانی مواجه است و اظهار نظر کارشناسان در مجموع بر این نکته متمرکز است که این مکان که روزگاری قلب تپنده فرهنگ و هنر ایران بود باید مشمول احیا قرار گیرد و حیثیت فرهنگیاش بازگردانده شود. علاوه بر این با گستردگی و توجه ویژه به فضاهای شهری مدرن، ملزم شدن به باروری هستههای فرهنگی و ایجاد راسته فرهنگی و هنری با کارکردی شبیه اوج دوران لالهزار در طراحی و برنامهریزی شهری از نکتههایی است که کارشناسان بر آن تأکید دارند. محمود عزیزی معتقد است لالهزار امکان و استعداد احیای فضای گذشته را دارد و همچنان به عنوان بهترین گزینه برای ایجاد راسته فرهنگی و هنری تهران مطرح است. او عنوان میکند: اگر این مکان به راسته فرهنگی تبدیل شود به لحاظ درآمدزایی هم میتواند منبع خوبی برای شهر تهران باشد و باعث راهاندازی جریان اقتصادی مهمی شود. طبق کروکی که ما ترسیم کردیم این راسته از شمسالعماره آغاز میشود و شامل بخشهایی از خیابان سرهنگ سخایی، فردوسی و لالهزار میشود.
اگر این امر تحقق یابد هم برای گردشگر ایرانی جذابیتهای عدیدهای دارد و هم شناسنامهای است از شهر تهران برای گردشگران خارجی. تمام امکانات هست، زیرساختهایش موجود است، فقط برنامهریزی میخواهد. همت عالی میخواهد. حساسیتهای آقای مسجد جامعی نسبت به محلههای قدیمی تهران و مکانهای متبرکه، بقعهها و مساجد مایه دلگرمی ماست. ایشان برای همه این مکانها طرح داشتند و برای جایگاه معتبر هر کدام از این اماکن مطلب نوشتند. حیف است که با وجود حساسیتها، بینش و دلسوزی چنین شخصیتی نسبت به شهری که همگان در آن زندگی میکنند و نمایندگان اقصینقاط این فلات بزرگ در آن و در خانه ملتاش مستقر هستند چنین شناسنامهای را براحتی از دست بدهیم.
این بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینما در ادامه صحبتهایش با اشاره به گزینههایی که پیش از این برای ایجاد چنین فضایی مطرح شده است میافزاید: زمانی که آقای خاتمی وزیر ارشاد بود صحبتهایی شده بود که از تالار وحدت تا تئاتر شهر راسته فرهنگی شود و آن زمان هم میشد با خرید چند خانه این اتفاق رخ دهد که متأسفانه عملی نشد. ما نمیتوانیم یک جایی را بسازیم و وانمود کنیم شبیه فضایی شده است که پیش از این نمونه موفقش را تجربه کرده بودیم. به اعتقاد من اگر مکان دیگری برای استقرار فروشندگان وسایل برقی تدارک دیده شود هم به ترافیک شهر کمک میکند و هم باعث تخفیف آلودگی شهر خواهد شد.
ضمن اینکه یک فضا و فرصت جدیدی ایجاد میشود برای شهری که اغلب جوانانش دنبال کار هستند و در واقع کارآفرینیهای زیاد صورت میگیرد. عملی شدن این برنامهها وفاق نمایندگان شهر تهران و مسئولان دولتی را میخواهد تا با این اقدام یک اتفاق تاریخی را به نفع خودشان در تاریخ معاصر ما ثبت کنند. منتها این غفلتها روز به روز بیشتر میشود و همانطور که شاهد هستیم همه فقط حسرتش را میخورند. بناها از بین میرود، محلهها نابود میشود و اینها جای تأسف دارد. به هر حال به عنوان کسانی که در این مقطع زندگی میکنیم پاسخگوی آیندگان هستیم و چون واقف هستیم اگر کاری انجام ندهیم گناهکاریم.
اهمیت یک انتخاب سنجیده
هوشنگ گلمکانی روزنامهنگار و منتقد پیشکسوت سینما پاسخگویی به نیاز مادی و معنوی به راسته فرهنگی در شهر تهران را از ضروریات عنوان میکند؛ اما تدبیر درست و انتخاب مکان مناسب برای این امر را پراهمیتتر میداند. او میگوید: باید انتخاب سنجیده باشد. به اعتقاد من برای لالهزار با این شکل و شمایل نمیتوان کاری کرد حتی اگر فرض را هم بر این بگذاریم که برای انتقال همه مغازههای سیم و کابل فروشی مکانی در نظر گرفته شود، ساختمانهای قدیمی ترمیم شوند و حتی تغییرات معماری را در حد امکان به شکل سابق در بیاورند به دلیل تحولات جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهر نمیتوانیم پیشبینی کنیم که چه اتفاقی میافتد، مردم جامعه ما خیلی غیرمنتظره هستند.
نمیتوان حدس زد که بر فرض اگر سر و ته خیابان لالهزار بسته شود و کل آن پیادهرو شود و دوباره با همان اسمهای سابق و البته با هزینههای چند صد میلیاردی سالنهای نمایش و سینما احیا شود، چه بازخوردی خواهد داشت. مدیریت باهوش و پولداری لازم است تا بتواند چنین پروژه بزرگی را به عنوان یک مرکز فرهنگی هنری احیاء کند. نمیدانم چطور این اتفاق میافتد.
لاله زار موزه زنده است
شادمهر راستین فیلمنامه نویس، معمار و مدرس دانشگاه با تأکید بر مرمت و احیاء لالهزار به عنوان یک مکان توریستی بازسازی شده معتقد است این فضا بیشتر جنبه نمایشگاه و موزه زنده را دارد که اتفاقاً خیلی هم جذاب است اما تأثیرگذار در جریان فرهنگی کشور نخواهد بود. او میگوید: اگر لالهزار را هم احیا کنیم به عنوان مثال دیگر روزنامه کیهان و اطلاعات آن زمان بر نمیگردد.
فقط مکانی توریستی میشود که رستورانهای خوبی دارد و سالنهای نمایش نوستالژیک. لالهزار تبلور دوره خودش است. افت و خیزهایی هم داشت و اوج دورانش دهه 20 تا اوایل دهه 30 بود. دوران افول هم داشت و اوایل دهه 50 یکی از مناطق بد تهران شد و دیگر نه تنها مکان توریستی درون شهری نبود بلکه از خاطرات هم پاک شد و آنقدر محله ارزان و بدی شد که تبدیل شد به انبار.
بنابراین اینکه بخواهیم دوباره به دهه 20 و 30 برگردیم یعنی حدود 50 و 60 سال به عقب برگردیم امکانپذیر نیست. باید ببینیم چه ویژگیهایی در لالهزار بود که توانست فضایی برای تبلور تحولات اجتماعی در ایران شود. با یک بررسی کلی متوجه میشویم بارقههایی از این ویژگی در خیابان انقلاب، کریمخان یا مثلاً میدان ونک اتفاق افتاده اما ادامه پیدا نکرده است.
راستین در توضیح بیشتر میافزاید: چند اتفاق طراحی شهری میتواند کمک کند برای شناسایی این مؤلفهها. مهمترین آن این است که ما مجموعهای از سالنهای نمایش، دفاتر روزنامه، سالنهای سینما، هتلها و رستورانها را یکجا نداشتیم و اگر هم داشتیم عرض خیابان زیاد بوده است. عرض خیابان لالهزار که عرض مناسبی است باعث میشود پیادهروها به یکدیگر نزدیک شوند و ارتباط شهری برقرار شود. در دهه 50 دورهای قرار بود خیابان ولیعصر همین مرکزیت فرهنگی تهران باشد اما حالا بیشتر مرکز فروش شده است و مسائل فرهنگی عقبنشینی کرده است.
بعدها با ساختن پردیسها و چند سالن در کنار بوتیکها چنین توقعی انتظار میرفت اما باز بحث فرهنگی ضعیف شد چرا که در مراکز تجاری مانند پردیس ملت یا پردیس کوروش پیشبینی رفتار فرهنگی دیگری مانند کتاب و گالری و دفاتر روزنامه نشده است.
مهمتر از همه اینکه در آنجا فضایی برای گشت وگذار شهری وجود ندارد در حالی که در لالهزار دهه 20 مردم دوست داشتند ببینند و دیده شوند. یکی از ویژگیهای لالهزار این بود که برای رفت و آمد ماشین تعبیه نشده بود. ولی الان هر خیابانی را طراحی کنیم یا هر پردیسی بسازیم مبنا ماشین است.
همه اینها باعث شده است ما به لحاظ کاربردی به لالهزار نرسیم ولی به لحاظ رفتار شهری میتوانیم امیدوار باشیم که این اتفاقها در برخی فضای شهری انجام شود و شکل بگیرد. میشود با کمی اغماض ادعا کرد که کارکرد لالهزار در خانه هنرمندان شکل گرفته است و به شکلی خانه هنرمندان مدل لالهزار ی است که در هم چیده شده است اما اشکال آن این است که در معرض عموم قرار نگرفته است.
این نویسنده در ادامه از خیابان لالهزار و کریمخان به عنوان بهترین گزینهها برای ایجاد راسته فرهنگی و هنری در تهران نام برده و میافزاید: خیابان انقلاب و خیابان کریمخان با یک طراحی و ساماندهی شهری میتواند لالهزار ی دوباره با همان کارکرد باشد اما قطعاً باید تردد وسایل نقلیه محدود شود، مناسبات اجتماعی در آن بیشتر شود. و مهمتر از همه اینکه ارتباط مراکز آموزش دانشگاهی گسترش پیدا کند به عنوان مثال حد فاصل دانشسرا و دانشگاه تهران است که خیابان انقلاب را میسازد و وجود دانشگاه تهران است که باعث شکلگیری خیابان انقلاب شده است پس باید این فضاها را به وجود بیاوریم و در ضمن آن به فضای تفریحی هم جای رشد دهیم.
تیمچه فرهنگی در شهرک راهآهن
احمد مسجد جامعی عضو شورای شهر تهران نیز بر نیاز لالهزار به داشتن یک طرح جامع تأکید میکند اما او نیز بر این باور است که لالهزار نمیتواند گزینه مناسبی برای عرصه فرهنگ و هنر باشد. وی در این باره توضیح میدهد: وضعیت فعلی تهران با زمان گذشته فرق کرده است. آن روزها تهران خلوت بود. الان این حجم تراکم ترافیک به کسی اجازه نمیدهد که به این مراکز بحرانی مراجعه کند. فضای فعلی لالهزار جایی برای رفتوآمد آدمها ندارد چه برسد به این که بخواهند با وسیله نقلیه شخصیشان در چنین مکانی تردد کنند.
اگر حداقل آن اطراف پارکینگهای طبقاتی بود میشد اقداماتی کرد اما تصور میکنم با شرایط موجود انجام شدنی نیست؛ به نظر میرسد با این هوای آلوده تهران دیگر کسی رغبتی برای مراجعه به این مکان برای چنین منظوری نداشته باشد.
رئیس سابق شورای شهر تهران در ادامه پیشنهادی متفاوت برای ایجاد راسته فرهنگی هنری در شهر تهران مطرح میکند. او در این باره میگوید: الان مرکز شهر مرکز اقتصاد و کاسبی شده است. باید جایی باشد که دسترسی مردم راحت باشد. به نظرم غرب تهران فضای مناسبی برای این منظور باشد؛ املاک موقوفه زیاد است و جای مانور زیادی هم دارد. گزینه پیشنهادی من شهرک راهآهن و دریاچه کنار آن است که گنجایش ساخت 10 سالن را هم دارد.
اما مسجد جامعی که گویا دل پرخونی از وضعیت شهرسازی تهران و مشکلات معیشتی ساکنانش دارد در بخش پایانی صحبتهایش با گلایه از وضعیت موجود خاطرنشان میکند: اینکه الان هنر ما مظلوم واقع شده کاملاً درست است اما خیلی مسائل مهمتر از اینها هست. مردم مشکلات مالی دارند و در همین جنوب تهران حتی از گرسنگی رنجور هستند. همین مبالغ را صرف گودنشینان و حلبیآبادها کنند که محتاج نان شبشان هستند.
الان در این سازمان عدالتی وجود ندارد؛ به یک نفر تراکم 13 طبقه میدهند و به یک نفر دیگر یک طبقه. در حقیقت این مبالغ هنگفت بیتالمال که وارد شهرداری میشود را میتوان در جاهای مختلفی هزینه کرد که هم خدمتی برای فرهنگ و هنر باشد و هم عدالت و مساوات برای مردم تهران رعایت شده باشد.
پل صدر و تونل نواب نماد تهران است تا خانه هنرمندان!
سید محمد بهشتی هم درباره نیاز پایتختنشینان به راستههای فرهنگی و هنری به نکاتی اشاره کرده و بر این موضوع تأکید دارد که لالهزار میتواند پاسخگوی بخشی از این تقاضا باشد اما نمیتوان به آن اکتفا کرد. او یادآور میشود: در طرح جامع توسعه فضاهای فرهنگی که به تصویب کمیسیون ماده پنج شهرداری تهران هم رسید محورهای مختلف برای رسیدن به هدف مورد نظر شما یعنی احیا یا ایجاد تپش فرهنگی و هنری در شهر تهران مطرح شده است که به عنوان مثال فاصله بین تالار وحدت تا دانشگاه تهران و تئاتر شهر میتواند یک مسیر آن باشد.
لالهزار به دلیل جایگاه تاریخی و فرهنگیاش حتماً باید احیا شود که به طور قطع میتواند پاسخگوی بخشی از این نیاز شهر نیز باشد اما به تنهایی کافی نیست و برای شهر تهران باید ظرفیتهای دیگری هم به وجود بیاید که تمام این موارد در چارچوب جامع توسعه فضای فرهنگی مطالعه شده و محورهای آن نیز معرفی شده است.
آیا با پیدایش راسته فرهنگ و هنر در تهران میتوان به استقبال پایتختنشینان از این عرصه همچون روزهای داغ لالهزار خوشبین بود؛ فضایی که در آن گفتوگو شکل بگیرد و از بطن آن فکر و عمل بیرون آید؟! این سؤالی است که پاسخش در یک درخواست و تقاضا مستتر است. «تهران الان خودش را با ساختمان و برج و اتوبان به دیگران معرفی میکند و نه با کافهها و رستورانها و سینما» شادمهر راستین با اعلام این مطلب میافزاید: اهمیت لالهزار نه تنها برای شهروندان آن زمان بلکه برای مهاجران طبیعی از روستا به شهر هم بوده است یعنی وقتی میخواستند تبلور شهری را ببینند میرفتند لالهزار و با آدابش آشنا میشدند.
در سریال روزگار قریب میبینیم که آدمها در سینما، در رستورانها و در مزونهای خیاطی همدیگر را پیدا میکردند؛ یعنی نه تنها یک فضای شهری بلکه الگویی هم بود برای مهاجرانی که به تهران میآمدند و تقاضای فرهنگ شهری را داشتند.
تهران الان خودش را با ساختمان و برج و اتوبان به دیگران معرفی میکند و نه با کافهها و رستورانها و سینما. در نتیجه تا زمانی که خود تهرانیها گفتوگو نکنند و جایی برای گفتوگو نداشته باشند شما لالهزار هم بسازید به عنوان ساخت وساز معرفی میشود نه محل ثقل تحولات فرهنگی که در آن گفتوگو شکل میگیرد و از بطن آن فکر و عمل بیرون میآید، الان پل صدر و تونل نواب بیشتر نماد تهران است
مدیریت شهری باید پاسخگوی درخواست مردم باشد
اما سید محمد بهشتی بر این باور است که چنین تقاضا و نیازی از سوی ساکنان شهر بشدت در حال ظهور است و مسئولان شهری باید در اندیشه پاسخگویی مناسب به این نیاز باشند. او خاطرنشان میکند: از جمله تحولات فرهنگی و اجتماعی که در شهر تهران اتفاق افتاده تمایلات شدید مدنی در جامعه و رونق زندگی در شهر است که به مرور زمان شدت بیشتری پیدا میکند، به عبارتی میتوان گفت تقاضا برای اینکه زندگی در بخشهای مختلف در شهر جریان پیدا کند و این تقاضا که سطح شهر صرفاً محل عبور و مرور ترافیک نباشد بشدت در حال ظهور است که مدیریت شهری باید از آن استقبال کند و در فکر پاسخگویی مناسب به این طلب و درخواست باشد.