کمیته؛ نگاهی به زندگی سردار فاتح «هور»

23:00 - 06 خرداد 1400
کد خبر: ۷۲۷۶۷۵
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

 - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.

کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگی‌نامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی می‌پردازد.  در سلسله برش‌هایی، به بازخوانی این کتاب می‌پردازد.
 
***
 

کمیته

دوستان و همرزمان شهید

مدتی بعد خون شهدا به ثمر رسید. انقلاب اسلامی ملت ایران پیروزی شد. دلمان شاد بود که مبارزاتمان به ثمر رسیده و حالا ميتوانیم در حکومتی اسلامی زندگی کنیم.

اما این دلخوشی زیاد طولانی نشد! منافقان سر بلند کردند. برای همین کمیتههايي تشکیل شد تا ریشه آنها را بخشکاند. علی به خاطر عشق و دلباختگی که به امام (ره) داشت، وارد کمیته انقلاب شد.

او در تشکیل کمیته حصیرآباد و اهواز نقش مؤثری داشت. کارش شد مبارزه با منافقین.

اوایل سال 1358 گروهی به نام «خلق عرب» در خوزستان راه‌اندازي شد. آن‌ها از عراق سلاح وارد مي‌کردند و مي‌گفتند باید خوزستان از ایران جدا شود!

حتی یادم هست که در کنار جاده‌های مرزی اسلحه روی زمین ریخته بود!برای اینکه مردم بردارند و با دولت مرکزی مبارزه کنند!

خلق عرب با کمک عراق و دیگر قدرتهایی که از تغییر حکومت ایران ناراضی بودند، در اهواز و چند شهر دیگر فعالیت مي‌کردند.

علی اهل مطالعه بود. مطالعات عمیق و آگاهی دینی بالايي داشت. او به تنهایی در جلسات بحث و مناظره خلق عرب و کروهک‌ها شرکت مي‌کرد و با بحثهای منطقی، ضعف استدلال آنان را اثبات مي‌کرد.

مدتی بعد دشت آزادگان (منطقه‌اي وسيع با مركزيت سوسنگرد) به خاطر وجود قومیت‌های مختلف، محل فعالیت منافقین و خلق عرب شد.

علی آموزش نظامی ندیده بود، اما اسلحه به دست گرفت و به صورت خودجوش حرکت کرد.

 

٭٭٭

 

در تابستان 1358 یک گروه از ضد انقلاب در روستایی نزدیک اهواز مستقر شدند .

علی در آن روز با دوازده نفر از بچه‌های کمیته به سمت مقر آن‌ها رفتند.

من همراه آنها بودم. برای اینکه متوجه ما نشوند و تلفات ندهیم، نیم ساعت در گرمای شدید سینه‌خیز رفتیم تا به مقرشان رسیدیم.

از دیوار بالا رفتیم. خیلی بی‌سر و صدا، طوری که اصلاً متوجه آمدن ما نشوند، حمله کردیم و غافلگیرشان کردیم!

نتوانستند مقاومتی کنند. بدون درگیری همگی دستگیر شدند. آنها را بردیم و به کمیته تحویل دادیم.

این اولین مأموریت نظامی با مسئولیت علی بود که با موفقیت انجام شد. آن روز علی هجده ساله نبوغ خود را در مدیریت نظامی نشان داد.

 

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *