آیا "اشرف غنی" قافیه را باخته است؟!

7:00 - 01 شهريور 1394
کد خبر: ۶۹۲۹۹
خبرگزاری میزان : روزنامه ماندگار در شماره امروز خود می نویسد: به نظر می‌رسد که حالِ رییس‌جمهور خوب نیست. این‌که او به یک‌باره غیب می‌شود و سر از بیمارستان‌های آلمان درمی‌آورد یا این‌که در این اواخر با عصا و چهارپایه ظاهر می‌شود، بماند؛ بحث بر سرِ این است که «وضعیت سیاسیِ او در چه حال است؟»
آیا غنی قافیه را باخته است؟! تحلیلی از ماندگار

به گزارش به نقل از خبرگزاری شفقنا، رییس‌جمهوری که تا چندی پیش می‌کوشید اولین و آخرین پیام‌برِ صلحِ افغانستان باشد، به نظر می‌رسد که با وجود تحولات اخیر، حالا دیگر چندان دل و دماغِ خوشی ندارد. او که تمام تخم‌مرغ‌هایش را در یک سبد گذاشت و آن را با تمامِ خلوص به نااهلی چون پاکستان داد، حالا فهمیده «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت». البته حق هم دارد که چندان خوب نباشد. از شواهد و ظواهرِ امر پیداست که رییس‌جمهوری که پیش از این در هر عرصه‌یی، ده‌ها برنامه و طرح داشت، حالا دیگر ابتکارِ عمل را از دست داده است.

افشای خبر مرگ ملاعمر، درست پیش از برگزاری دور دومِ مذاکرات هیأت رییس‌جمهور غنی با نماینده‌گان طالبان، برای هرکسی خوشحال‌کننده بود، برای رییس‌جمهور غنی چندان خوشایند نبود. رییس‌جمهور غنی که تازه طرح دوستی با ملاعمر را ریخته بود و در نطق بعد از نماز عید فطر هم از او به گرمی سپاس‌گزاری کرد، از همان لحظات آغازینِ اعلان خبر مرگ ملاعمر با بداقبالی روبه‌رو شد. جدا از انتقاداتِ بسیاری که از بی‌خبری او شد، مرگ ملاعمر پای میز نوپایِ مذاکرات را هم لنگ کرد. ملا اختر آمد و به‌خاطر خودشیرینی در میان جنگجویان طالب، به همۀ تلاش‌های رییس‌جمهور غنی پشتِ پا زد. هنوز رییس‌جمهور باورش نشده بود و در بستر بیماری و مهجوریِ خود در آلمان به‌سر می‌برد، که انفجارهای تکان‌دهندۀ اخیر در کابل، به او ثابت کرد که نباید در میز قمار با اسلام‌آباد با همۀ کارت‌هایش بازی می‌کرد.
پس از این حمله بود که رییس‌جمهور غنی در نشست خبری تندی، از نارفیقیِ اسلام‌آباد گله کرد و هشدار به قطع روابط با پاکستان داد؛ در نتیجه او آخرین تیری که در تفنگ داشت را هم به تاریکی شلیک کرد و با تهدید جانب مقابل به «هیچ»، خود را خالی کرد. سفر پشت‌بندِ هیأت عالی‌رتبه به اسلام‌آباد هم ثابت کرد که غنی حالا دارد با جیب خالی بازی می‌کند. این سفر از دید بسیاری‌ها بیهوده و عجولانه تحلیل شد و در عمل هم چیزی جز مشتی وعده، در پی نداشت. در نتیجه باید اعتراف کرد که رییس‌جمهوری که همۀ تخم‌مرغ‌هایش را در سبد پاکستان گذاشت و همه کارت‌هایش را رو کرد و همۀ تیرهایش را شلیک؛ حالا دیگر حرفی برای گفتن ندارد. این درمانده‌گی و استیصالِ رییس‌جمهور غنی در مراسم ویژۀ تجلیل از روز استرداد استقلال کشور به‌خوبی نمایان بود؛ تمام سخنانِ او به چند کلمه تعریف و تمجید از نیروهای امنیتی و چند شعار علیه تروریسم خلاصه می‌شد. او نه از طرحی نو سخن گفت و نه از راه‌حلی ممکن.
اما در همین حال، برخی از رفقا و رقبای رییس‎جمهور اوضاع و احوالِ بهتری یافته‌اند؛ داکتر عبدالله که از همان نخست هم در هر محفلی سازِ مخالفت با پاکستان می‌زد، حالا در موضعِ حق قرار گرفته و تا می‌تواند حقانیتِ خود را به رخ می‌کشد. جنرال دوستم هم که پیش‌تر از این‌ها جنگ در میان مردم خود علیه شورشیان را نسبت به ارگ‌نشینی ترجیح داده بود، حالا بیش از پیش به قهرمانی طالب‌ستیز و رهبری راه‌بلد بدل شده است. استاد محقق و دیگران هم هرکدام از آن‌جا که پیش از این حاضر نبودند بر روی امین بودن و امن بودنِ پاکستان در رفاقت، سرمایه‌گذاری کنند، حالا وضع به‌مراتب بهتری از رییس‌جمهور قمارباخته دارند. رییس‌جمهوری حالا یا باید همچنان بر راهی که در این ده ماه رفته، استمرار ورزد و در نتیجه تجربۀ سلفِ خود یعنی حامد کرزی در قبال پاکستان را تکرار کند و یا هم این‌که راهِ خود را به کوچۀ شرکایی چون عبدالله یا دوستم کج کند؛ هرچند که در این راه‌ها او مرد نخست نخواهد بود.
رییس‌جمهور غنی نه تنها در سیاست خارجی خود در قبال پاکستان تا کنون یک بازنده بوده، بلکه او در قبال رقبای سیاسی داخلیِ خود هم حالا از قافله عقب مانده است. این واقعیت را می‌شود به‌صراحت در سخنان کسانی چون ضیاء‌الحق امرخیل که در این روزها در چهرۀ فاشیستی دلسوز بیش از هر کسی خودنمایی می‌کند، به تماشا نشست. امرخیلی که خود با مهندسی انتخابات پُرتقلب، اشرف‌غنی را بر کرسی ریاست‌جمهوری نشاند، حالا بیش از هر کسِ دیگری از بی‌مهری رییس‌جمهوری نسبت به قوم خود می‌نالد. این گواه آن است که حالا دیگر رییس‌جمهور غنی نه تنها در معادلات منطقه‌یی قافیه را باخته، بلکه در عرصۀ داخلی هم قافیه را به رقبای سیاسی‌اش باخته و نه راهکاری برای ملتش دارد و نه هم دل‌خوشی‌یی برای ملیتش.
با ناکامی پروژۀ صلح با طالبان و رفاقت با پاکستان، به نظر می‌رسد که رییس‌جمهور غنی حالا دیگر گزینه‌های چندانی ندارد. او یا باید با پیوستن به صف مخالفان پاکستان، به گونۀ ضمنی اشتباهش را بپذیرد و با تواضع کامل پشت سرِ رفقای حکومتی و البته رقبای سیاسی خود قرار گیرد و یا هم با بی‌پروایی بر سر موضع نادرستِ دیروزش بایستد که کاملاً غیرمنطقی و غیرعقلانی است. جدا از این، او اگر حتا بپذیرد که به جبهۀ مخالفان اسلام‌آباد بپیوندد، بازهم گزینه‌های چندانی پیشِ رو نخواهد داشت تا آن‌طور که او می‌خواهد در زمان کم به دستاوردهای بزرگ برسد. مسلماً رویارویی با پاکستانی که فناوری هسته‌یی و هفتمین ارتش قدرتمند جهان را دارد و در وزنِ کسانی مانند هند مشت می‌زند و با پشتوانۀ شرکای استراتژیکی چون چین و انگلیس و امریکا، با ما شاخ و شانه می‌کشد، راه دراز و پرپیچ‌وخمی‌ست که توان و حوصلۀ بسیار می‌خواهد.
طرح‌هایی چون اقدام از طریق سازمان‌های بین‌المللی و شرکای استراتژیک، تحریم کالاهای پاکستانی، راه‌اندازی یک جنگِ رو در رو یا استخباراتی، عمل بالمثل و یا هر اقدام ممکن دیگری، همه و همه طرح‌های خام با اما و اگرهای بسیار است که عجالتاً به نتایج مطلوب منتهی نمی‌شوند. در پیش گرفتنِ هر برنامه‌عملِ جدیدی باید بر اساس یک مطالعۀ همه‌جانبه و استراتژی جامعِ درازمدت و انعطاف‌پذیر باشد. به این ترتیب، عجولانه برخورد کردن و همۀ تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد گذاشتن، تجربه‌های ناکامی‌ست که باید از آن عبرت گرفت.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *