نقد کلام دکتر اعوانی درباره عقل و عرفا/ جایگاه عقل نزد عرفا / چرا عرفا عقل را مذمت کرده اند؟

16:54 - 11 شهريور 1393
کد خبر: ۵۰۵۷
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
خبرگزاری میزان:جناب آقای دکتر اعوانی، مطلبی به عرفا نسبت داده اند که مخدوش، نادرست و خلاف واقع است. ایشان طبق نقل خبرگزاری فارس گفته اند: عرفا، عقل را مضر می‌دانند! و بدان لطمه می زنند!

:جناب آقای دکتر اعوانی، مطلبی به عرفا نسبت داده اند که مخدوش، نادرست و خلاف واقع است. ایشان طبق نقل خبرگزاری فارس گفته اند: عرفا، عقل را مضر می‌دانند! و بدان لطمه می زنند!


جناب آقای دکتر اعوانی -بنابر نقل فارس- گفته اند: «خود مسئله عشق به عنوان مبدأ وجود عالم مطرح است این مفاهیم را ملاصدرا نیز از ابن سینا دریافت کرده اما جمع بین عقل و عشق بسیار دشوار است. عرفا عقل را می‌کوبند و بدان لطمه می‌زنند، غزالی به آن ضرر زده است و می‌گوید افلاطون، ابن سینا و دیگر فلاسفه کافر بودند و این استدلالی احمقانه است، چرا که منطق برای استدلال است و قرآن چقدر عقل را تمجید کرده است.»


نقد و پاسخ حجت الاسلام وحید واحد جوان مدرس حوزه و دانشگاه که د راختیار قرار گرفته است را در ادامه می خوانید:


جملات ایشان نادرست است. توضیح مطلب این است که:


اگر منظور ایشان، گفتار و عبارات جهله و عوام صوفیه باشد، باید بگوییم متأسفانه آنها همین گونه‌اند که گفته می‌شود. ولی باید این را خاطر نشان ساخت که آنها از نطاق بحث ما خارجند چرا که آنها خود طایفه‌ای هستند گمراه و دیگران را نیز به گمراهی می‌کشانند.... و بدین خاطر است که محقّقین از عرفاء و شامخین از اولیاء و محققان صوفیه از آنان و آنچه مرتکب می‌شوند تبّری جسته و در ردّ جماعة الصوفیّة، تألیف مولی صدرا خود شاهد صدقی است بر این مدّعا.

اما اگر مراد، محققان از صوفیه و عرفای شامخ باشد برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید دانست که اینچنین نیست که عرفای اسلامی در آثار خود به صورت مطلق، عقل، استدلال، تدبر و تفکر را مذمت کرده‌اند. در نظر آنان، فکر و اندیشه، به خودی خود مذموم نیست بلکه مطلوب است.

کسی که با کتابهای مهم عرفان و تصوف اسلامی آشنا باشد به راحتی می‌تواند بفهمد که نویسندگان آنها در صدد بوده‌اند تا مطالب کشفی و شهودی خود را با زبان فلسفه و برهان به دیگران انتقال دهند و برای اثبات مدعای خود و همچنین رد نظریه مخالف، با استدلال و برهان عقلی وارد میدان شده‌اند.

به عنوان نمونه می‌توان به کتابهای «مصباح الانس» نوشته محمد بن حمزه فناری و «تمهید القواعد» نوشته علی بن محمد ابن ترکه، اشاره کرد. این دو کتاب از مهمترین کتابهای درسی عرفان نظری می‌باشند.

نمونه سوم که بارزترین آنهاست کتاب «حکمت متعالیه» همان «اسفار اربعه» نوشته صدرالمتالهین شیرازی است که غالبا در صدد برهانی کردن مطالب عرفا بوده و در این راستا به موفقیتهای بزرگی نیز دست یافته است.
علامه حسن زاده آملی در کتاب «هزار و یک نکته» می‌نویسد: اساس «حکمت متعالیه»، «فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» است و «تمهید القواعد» و «مصباح الانس» از فروع آن دو اند و کتاب عظیم الشان «اسفار» شرحی محققانه بر آنهاست. ( نکته 231 )

از سوی دیگر، عرفای معاصر مانند آقا محمد رضا قمشه‌ای، علامه سید علی آقا قاضی، امام خمینی، علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی نیز با اینکه اهل سیر و سلوک و تصفیه باطن بوده‌اند، بر عقل و استدلال و تفکر تاکید داشته‌اند.

این را هم باید توجه داشت که بر مبنای عرفان اسلامی و به لحاظ تکوینی، همه موجودات، آیت و نشانه خدا هستند و هیچ مخلوقی - از جمله «عقل» - بیهوده و عبث آفریده نشده است. پس همین عقل، در دیدگاه عرفان، آیت و نشانه خداست و از زیبایی‌های جهان آفرینش می‌باشد.

به تعبیر دیگر، این مساله که همه ارکان عالم بر اساس خیر و جمال و حسن آفریده شده از اصول بینش عرفان اسلامی می‌باشد و یکی از این مخلوقات، عقل انسان است و پر واضح است کسی که همه عالم را به لحاظ تکوینی، نشانه خدا می‌داند هیچگاه عقل را - فی نفسه - بد، نخواهد دید. ( برای مطالعه بیشتر مراجه کنید: مقدمه‏ قیصرى بر فصوص الحکم، فصل اول و دوم، نقد النقود، سید حیدر آملی، ص 668 ، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ملا صدرا، ج‏2، ص 292)

شیخ اجلّ سعدی می‌گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
و ناگفته معلوم است که عقل نیز، جزوی از این عالم است.

شبستری در گلشن راز می‌گوید:
به نزد آنکه جانش در تجلی است/ همه عالم کتاب حق تعالی است ( بیت 200 )
بدان کایزد تعالی خالق اوست/ ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست ( بیت 867 )
هر آنچیزی که در عالم عیان است/ چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون چشم و خال و خط و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست ( بیت 716 و 717 )
اگر یک ذره را بر گیری از جای/ خلل یابد همه عالم سراپای ( بیت 158 )

پس عقل نیز در جای خود نیکو و زیباست. بنابراین، در نگاه عرفان، هر چیزی - سر جای خود – خیر، خوب، زیبا و حق‌نماست و عقل نیز از این قاعده مستثنی نیست.

علاوه بر این، در اشعار عرفای بزرگ از عقل و اندیشه تعریف و تمجید شده است.

به عنوان مثال، مولوی می‌گوید:
ای علی که جمله عقل و دیده ای/ شمه ای واگو از آنچه دیده ای ( مثنوی، دفتر اول بیت 3745 )
کفر و فرعونی هر گبر پلید/ جمله از نقصان عقل آمد پدید (دفتر دوم، بیت 1540 )
ای برادر تو همان اندیشه ای/ ما بقی تو استخوان و ریشه ای ( دفتر دوم، بیت 277 )
گفت پیغمبر که احمق هر که هست/ او عدوی ماست و غول ره زن است
هر که او عاقل بود او جان ماست/ روح او و ریح او ریحان ماست
عقل دشنامم دهد من راضیم/ زانکه فیضی دارد از فیاضیم
نبود آن دشنام او بی فایده/ نبود آن مهمانی اش بی مایده ( دفتر چهارم، صفحه 640 )


با توجه به این مقدمه روشن می‌شود که نکوهش عرفا از عقل به خاطر علل دیگری بوده است که دست کم به چند مورد آن اشاره می‌شود:


1. آنجایی که در مورد عقل، ادعای انحصار طریقت شود و استدلال و برهان، یگانه ابزار دستیابی به حقیقت قلمداد گردد.


توضیح اینکه، انسان برای دستیابی به حقایق عالم، ابزارهای متفاوتی در اختیار دارد، به عنوان مثال، انسان با حواس پنج گانه خود، محسوسات را ادراک می‌کند و با عقل خود به معقولات راه می‌یابد.

اگر کسی حس گرا شد و تنها به داده‌های حواس پنجگانه ظاهری اکتفا کرد و ادعای انحصار معرفت را در معرفت حسی مادی داشته باشد دچار اشتباه بزرگ گشته و از نظر عقلا محکوم می‌شود و کسی نمی‌گوید که عقلا حواس پنج گانه را نکوهش کرده‌اند بلکه می‌گویند عقلا ادعای انحصار معرفت در حواس پنج گانه ظاهری را محکوم کرده‌اند.
همچنین است اگر کسی ادعای انحصار معرفت و شناخت را در حوزه عقل مطرح کند و بگوید تنها عقل برای دریافت همه حقایق کافی است و به ابزار دیگری نیاز نداریم، چنین کسی نزد عارفان اسلامی محکوم است.

انسان به غیر از عقل، منابع دیگری برای شناخت حقایق دارد که از جمله آنها دو منبع وحی و شهود است و انسان با این دو منبع معرفتی به مطالبی دست می‌یابد که عقل به آن مطالب راه ندارد. لذا کسی که تنها به عقل خود تکیه کرده مورد مذمت عرفا واقع شده است چرا که عقل در این حالت ممکن است به انکار آنچه فرا عقلی است دست بزند که مرتکب نوعی مغالطه - دلالت ندیدن و نیافتن و تعقل نکردن بر نبودن یعنی چون عقل من آن را درک نمی کند پس نیست - شده است.

مولوی می‌گوید:
سؤر رسطالیس و سؤر بو على/ کى شفا گفته نبى مقبلى‏
علم دین فقه است و تفسیر و حدیث/ هر که خواند غیر این گردد خبیث‏
پاى استدلالیان چوبین بود/ پاى چوبین سخت بى‌‏تمکین بود (مثنوی دفتر اول بیت 2131)

«استدلالیان» در زبان مولانا کسانی هستند که با تکیه بر مقدمات حسی می‌کوشند حقایق مربوط به عالم غیب و ماوراء طبیعت را کشف و اثبات کنند، یعنی برخی از فیلسوفان مشایی. مقصود او مذمت کسانی است که با تکیه بر عقل خود، در برابر انبیا و اولیاء احساس بی نیازی می‌کنند و خود را از تعلیمات آنان بی‌نیاز می‌پندارند. این بی نیاز دیدن خود، البته مذموم است.

مولانا در جای دیگر می‌گوید:
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست/ عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها ( دیوان غزلیات شمس، غزل 132 )

و در جای دیگر می گوید:
ای کمان و تیرها برساخته/ صید نزدیک و تو دور انداخته
فلسفی خود را ز اندیشه بکشت/ گو بدو کو را سوی گنج است پشت
گو بدو چندانک افزون می دود/ از مراد دل جداتر می شود
جاهدوا فینا بگفت آن شهریار/ جاهدوا عنا نگفت ای بی قرار ( مثنوی دفتر اول، ابیات 2354 – 2358 )

علامه شعرانی در این‌باره می‌نویسد: عرفا با این اشعار مى‏‌خواسته‏‌اند بگویند: مردم، عقل خود را معارض با الهام ندانید و متابعت از کسانى کنید که داراى قوّه قدسیه بوده‏اند و از سرچشمه بى‏آلایش توحید آب خورده‏اند؛ گفتند: متابعت عشق بکنید:
پیمبر عشق و دین عشق و خدا عشق/ ز تحت الأرض تا فوق السما عشق‏ ( هزار و یک کلمه، ‏4/ 246 ، کلمه 354)


2. عقلی که در برابر خیال مقهور شده است و یا اسیر هوا و هوس شده است.
چنین عقلی از مهمترین موانع سیر و سلوک است. (برای مطالعه مراجعه کنید: مراحل اخلاق در قرآن ، آیت الله جوادی آملی، ص 69)

امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» ( نهج / حکمت 211 ) چه بسیار عقل که اسیر فرمانروایی هوس است.

این عقلی که اسیر هوا و هوس شده است و یا دچار خیالات منفی گشته هیچگاه نمی‌تواند مسائل را به خوبی ادراک کرده و آنها را به شکل صحیح تحلیل کند لذا همین عقل مورد مذمت اهل عرفان قرار گرفته است.

به عنوان مثال مولوی گفته است:
غرق گشته عقلهای چون جبال/ در بحار وهم و گرداب خیال ( مثنوی دفتر پنجم بیت 2654 )

لذا به تعبیر علامه حسن زاده آملی هیچ حکیمى نگفته است که حکم عقل مشوب به وهم حجت است بلکه آن را مردود دانسته است و همه حکما اعتراف دارند که وهم معارض عقل است و رهزن او مى گردد لذا به تجرید عقل و تصفیه فکر توصیه اکید و شدید فرموده‌اند. ( قران و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ص 83 )


3. توقف در مرحله عقل و دانایی و نرفتن به مرحله شهود و دارایی
یعنی هنگامی که شخص بتواند به مرحله دیدن ( کشف و شهود ) و دارایی ( مرحله تحقق ) برسد اما به مرحله دانایی و تعقل اکتفا کند و خود را در محدوده علم حصولی نگه دارد در حالی که می تواند خود را رشد داده و به مراتب بالای انسانی برسد. این حالت نیز مورد مذمت عرفا قرار گرفته است.

مولانا می گوید:
جز به مصنوعی ندیدی صانعی/ بر قیاس اقترانی قانعی
می فزاید در وسایط فلسفی/ از دلایل باز بر عکسش صفی

گر دخان او را دلیل آتش است/ بی دخان ما را در آن آتش خوش است. ( مثنوی ابیات دفتر پنجم؛ ابیات 568 تا 571 )

در جای دیگر می گوید:
خود هنر دان دیدن آتش عیان/ نه گپ «دلّ علی النار دخان» ( مثنوی دفتر ششم صفحه 1033 )

یعنی هنر این است که آتش جهنم را واقعا در این دنیا بتوانی ببینی و شهود کنی، این حالت را در خود هنر بدان، نه اینکه صرفا با دیدن دود بر وجود آتش استدلال کنی و بگویی دود بر وجود آتش، دلالت می‌کند.

تقابل عقل و عشق معمولا در اینجا مطرح می‌شود:
به تعبیر مولوی :
دور بادا عاقلان از عاشقان/ دور بادا بوی گلخن از صبا
گر در آید عاقلی گو راه نیست/ ور در آید عاشقی گو مرحبا
عقل تا تدبیر و اندیشه کند/ رفته باشد عشق تا هفتم سما ( غزلیات شمس، غزل 182 )

در جای دیگر می گوید:
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد/ عشق دیده زان سوی بازار او بازارها ( کلیات دیوان شمس ص 56 شماره 132 )

حافظ نیز گفته است:
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است/ کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد.

آیت الله جوادی آملی در مقدمه خود بر کتاب تحریر تمهید القواعد ابن ترکه می‌نویسد:
«نکته مهمی که در کلمات سید حیدر آملی و مانند آن یافت می‌شود آن است که بزرگان کلام و فلسفه در پایان عمر خود اظهار ندامت نموده‌اند که چرا در محدوده علم حصولی توقف کرده و به قلمرو علم حضوری بار نیافتند و چرا از کنگره عقل به برج بلند شهود پرواز ننمودند نه آنکه چرا از هرم عقل به زیر نیامدند و در بستر نقل و جمود در ظاهر لفظ و پرهیز از تفکر آزاد و اجتناب از سیر در بطون کتاب و سنت معصومین (ع) نخوابیدند، مثلا اگر شیخ بهایی که عمری را به تدریس علوم عقلی پرداخته سر انجام چنین می سراید: تا کی ز شفا، شفا طلبی/ از کاسه زهر دوا طلبی
مقصود ندامت بر اکتفا به علوم رسمی و حرمان از شهود عرفانی است نه طرد عقل و تن دادن به تقلید در معارف یا تعطیل عقل» ( مقدمه تحریر تمهید القواعد، ص 64 )

همچنین علامه حسن زاده آملی درباره علت مذمت عرفا از علم و عقل و منطق می‌نویسد: «نظر عمده اینان دعوت اهل منطق به عرفان عملى است چنانکه همین نکوهش را به کسانى که فقط به عرفان نظرى اکتفا کرده‌اند دارند و البته دارایى غیر از دانایى است و دارایى خیلى هنر است. از دارایى تعبیر به عشق و ذوق مى کنند که چشیدن و یافتن و رسیدن است. عبارت پردازى و سجه و قافیه سازى صنعت است و ذوق و شهود مایه عزت و سبب سعادت است ... در کتب اخلاق در مذمت واعظان و عالمانى که صنعت و کسوت خود را تور شکار دنیا و کشکول گدایى خود قرار داده‌اند بسیار سخن گفته‌اند و بلکه آیات و روایات در این موضوع بسیار است.» ( قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ص 77 )


4. تذکر به مسائلی که عقل توان ادراک آنها را ندارد.
بسیاری از امور هستند که فکر و عقل نظرى انسانها در معرفت و شناخت آنها، کوتاه است اما همین انسان می‌تواند از طریق معرفت شهودى به آن امور پی ببرد. لذا عارفان درباره مسائل شهودی مى فرمایند: تحصیل چنین علومی، بوسیله فکر نظرى میسور نیست.

به عنوان مثال قیصری در شرح فصوص الحکم می‌نویسد: و ذلک لأن المقام مقام المشاهدة و هو فوق طور العقل، و العقل بفکره و نظره لا یصل إلیه. ( این مقام، مقام مشاهده است که بالاتر از عقل است و عقل با فکر و اندیشه به آن مقام نمی تواند برسد ) ( شرح فصوص قیصرى، ص 520 )

صدرالمتالهین در اسفار می نویسد: حقیقة الوجود هى عین الهویة الشخصیة لا یمکن تصورها و لا یمکن العلم بها الا بنحو الشهود الحضورى ( فهمیدن حقیقت وجود تنها با شهود امکان پذیر است ) ( الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏6، ص 85 )

علامه حسن زاده در این باره می نویسد: «برخی این عبارتها را دیده‌اند و از ظاهر آنان پنداشته‌اند که عرفا، مطلق حکمت نظرى را مردود مى‌دانند و برهان منطق را منتج علم یقینى نمى‌شناسند در حالی که این پندارى ناصواب است.» ( قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ص 86 ) بلکه مراد عارفان از مطرح کردن این مسائل، یادآوری این مطلب است که مسائل شهودی را باید با کشف و شهود دید و نمی‌توان با عقل به حقیقت آن امور راه یافت.

بنابراین با جمع بندی مطالب مطرح شده به این نتیجه می‌رسیم که مطابق مبنای عرفان اسلامی، عقل و استدلال - به خودی خود - خوب بوده و از نشانه‌های خداوند متعال می‌باشد و سیره، کتب و گفتار عرفای واقعی این بینش را تایید و تاکید می‌کند و علت نکوهش عرفا از عقل در گفتار و آثار، مسائل و علل دیگری می باشد که دست کم به چهار علت اشاره شد.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *