نخستین شعر فارسی در مرثیه شهیدان کربلا چه زمانی سروده شد؟+ فیلم

21:02 - 19 شهريور 1397
کد خبر: ۴۵۱۲۳۸
صداقت گفت: کسایی مروزی از جمله شاعرانی است که دیوان کامل او به‌رغم تلاش های ستودنی و مثال زدنی اساتید ادب فارسی هنوز به دست نیامده و چه بسا به لطف و فضل الهی این قطعه گمشده پیکره شعر و ادب فارسی درآینده جلوه نمایی کند.

نامدار صداقت مدرس دانشکده علوم قرآنی تهران در گفت و گو با خبرنگار گروه فرهنگی گفت: واقعه جانسوز کربلا و شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام از جمله موضوعاتی است که تاثیری عمیق بر شعرو ادب فارسی برجای گذاشت .

برخلاف پنداری نادرست که تاریخ مرثیه سرایی عاشورایی در ایران را به سده های اخیر و به ویژه دوران صفویه نسبت می دهد، باید دانست که این سنت ، تاریخی به قدمت شعر فارسی دارد.

نخستین شعر فارسی در مرثیه شهیدان کربلا چه زمانی سروده شد؟+ فیلم

نخستین مرثیه مذهبی زبان فارسی توسط ابوالحسن مجد الدین کسایی مروزیی سروده شده است . کسایی 12 سال پس از وفات ابوالحسن علی بن محمد سمری چهارمین نایب امام عصر (عج) و در ابتدای دوران غیبت کبری در سال 341 قمری متولد شد . کسایی در دوره سامانیان می زیست و از شعرای طبقه اول و معاصر حکیم ابوالقاسم فردوسی بوده است . به همین دلیل می توان کسایی را فرزند روزگار تولد زبان فارسی دری دانست .

کسایی مروزی از جمله شاعرانی است که دیوان کامل او به‌رغم تلاش های ستودنی و مثال زدنی اساتید ادب فارسی هنوز به دست نیامده و چه بسا به لطف و فضل الهی این قطعه گمشده پیکره شعر و ادب فارسی درآینده جلوه نمایی کند.

به هر حال شواهد نشان می دهد که کسایی مروزی دیوانی بزرگ و سرشار از اشعار دینی شیعی در مناقب اهل بیت و مذمت دشمنان خاندان داشته که بخش عمده ای از آن در گذر حوادث روزگار یا در سایه اهمال و بی خبری مفقود شده است . صاحب کتاب ارزشمند النقض جناب عبدالجلیل قزوینی رازی پیرامون دیوان اشعار کسایی نوشته است : َ ... و در کسایی خود خلافی نیست که همه دیوان او مدایح و مناقب مصطفی و آل مصطفی است. علیه و علیهم السلام و عوفی در همین ارتباط گفته اکثر اشعار او در زهد و وعظ است و در مناقب اهل بیت نبوت حاصل پژوهشی ارزنده نشان می دهد از میان 292 بیت باقی مانده از کسایی مروزی هشتاد بیت در موضوع‌های دینی سروده شده. مروری بر اشعار کسایی نشان می دهد زبان شعر را برای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بکار می گرفته و پاسخ دشمنان آن خاندان را با قدرت می داده است.

به عنوان نمونه اشعار وی نقل می شود:

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟
جز شیر خداوند جهان حیدر کرار
این دین هدی را به مثل دایره ای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
و در قصیده دیگری سروده است :
ای نواصب گرندانی فضل سر ذوالجلال
آیت قربی نگه کن <ان اصحاب الیمین
قل تعالوا ندع برخوان ، ور ندانی گوش کن
لعنت یزدان ببین از نبتهل تا کاذبین
...ای به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر
تکیه کرده بر گمان ، برگشته از عین الیقین
...هرکسی کو دل به نقص مرتضی معیوب کرد
نیست آن کس بر دل پیغمبر مکی مکین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت
سیر شد منبر ز نام و خوی تگسین و تگین
منبری کآلوده شد از پای مروان ویزید
حق صادق کی شناسد وان زین العابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین ؟
کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین
ای کسایی هیچ مندیش از نواصب وز عدو
تا چنین گویی مناقب دل چرا داری حزین؟

این قبیل اشعار کسایی در عین حال در فهم فضای اجتماعی و مذهبی دوران او و مناقشات آن روزگاز بسیار راهگشاست ، و اشعار دیگر شاعران شیعه آن مقطع تاریخی مانند بندار رازی نیز به توسعه این منظر خواهد انجامید .

محمد امین ریاحی که برای نخستین بار پس از دستیابی به این قصیده مسمط به انتشار آن همت گمارد در مورد منبع این شعر نوشته است:

سوگنامه کربلا از جنگ کهنی نقل می شود که به عنوان تتمه خلاصه الاشعار تقی کاشی ( متضمن اشعار گویندگانی که مولف ترجمه حال آنان را به دست نیاورده ) در کتابخانه بانکی پور در پتنه هندوستان نگهداری می شود . و می دانیم که تقی الدین کاشی نسخ دیوانهای بسیاری از شاعران و مجموعه های کهنی را در دست داشته و مجموعه عظیم تذکره و منتخبات خود را در فاصله سالهای 1061 – 975 فراهم آورده و منقولاتش اعتبار تام دارد.

[video src='https://www.mizan.news/wp-content/uploads/2022/01/1783306_386.mp4']

از ویژگی های این سوگنامه می توان به نکات زیر اشاره کرد :

• نخستین سوگنامه شهیدان کربلا بخشی از یک بهاریه است که حکایت از همزمانی بهار و عاشورا دارد بنابر این و با توجه به تاریخ ولادت کسایی می توان زمان سرایش آن را بین سالهای 380 تا 382 دانست که نوروز و ایام شهادت سالار شهیدان با هم تقارن داشته اند و بنابراین می توان نتیجه گرفت شاعر در ابتدای دهه چهارم زندگی خود این مرثیه را سروده است .

• شاعر به جای عناوین مرثیه یا سوگنامه از تعبیر مقتل برای شعر خود استفاده کرده است.

• مضامین مصیبت که به 21 بیت از بخش دوم این شعر حال و هوای مقتل می دهند عبارتند از اشاره به سر بریده ، تشنگی، بر خاک افتادن ،تنهایی ، غربت ، لشکر عظیم دشمن ، غلبه ظاهری دشمن ، حرص دشمن به خون ریزی ،شهادت طفل شیرخوار وغم و اشک و اسارت مخدرات حرم .و از این رو می توان به دلیل استفاده از عبارت مقتل به جای مرثیه پی برد.

• در مقتل کسایی علاوه بر نامهای مبارک حضرت رسالت و شاه ولایت صلوات الله علیهما به نام های حضرت امام حسین علیه السلام طفل شیر خواره سلام الله علیه ، حضرت زینب کبری ، جناب شهربانو و حضرت زهرا که سلام و درود بی پایان الهی بر آنان باد اشاره کرد.

• از جمله چهره های منفی واقعه کربلا در این شعر از یزید ، شمر و سنان لعنهم الله تعالی ذکرنام شده است.

• شاعر در بیت پایانی این شیوه سرودن شعر را روش و مسلک خود برشمرده و سروده:

تازنده ای چنین کن و دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا

و این بیت قرینه ای است بر کیفیت اشعاری که از جناب کسایی مروزی مفقود شده است.

• سوگنامه کربلا از جمله اشعاری است که به زبان عامیانه آن روز و در وزنی مناسب با مجالس ذکر مصیبت سروده شده است.

باری، پیرامون زندگی و زمانه و اشعار کسایی مروزی منابعی برای مطالعه در پی نوشت گردآوری شده که مطالعه آن به علاقه مندان پیشنهاد می شود.

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل
آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا
کهسار چون زمرّد نقطه زده ز بُسَّد
کز نعت او مُشَعبد حیران شده ست و شیدا
آبِ کبود بوده چون آینه زدوده
صندل شده ست سوده کرده به می مُطرّا
رنگ نبید و هامون پیروزه گشت و گلگون
نخل و خدنگ و زیتون چون قبّه های خضرا
دشت است یا سِتبرق باغ است یا خُوَرنق
یک با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما
ابر آمد از بیابان چون طیلسان رُهبان
برق از میانش تابان چون بُسّدین چلیپا
آهو همی گُرازد ، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا
آمد کلنگ فرخ همرنگ چرخ دورخ
همچون سپاه خَلُّخ صف برکشیده سرما
بر شاخ سرو بلبل با صد هزار غلغل
دُرّاج باز بر گل چون عُروه پیش عَفرا
قمری به یاسمن بر ساری به نسترن بر
نارو به نارون بر برداشتند غوغا
باغ از حریر حُلّه بر گل زده مظله
مانند سبز کِلّه بر تکیه گاه دارا
گلزار با تأسف خندید بی تکلّف
چون پیش تخت یوسف رخسارهٔ زلیخا
گل باز کرده دیده باران برو چکیده
چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا
گلشن چو روی لیلی یا چون بهشت مولی
چون طلعت تجلّی بر کوه طور سینا
سرخ و سیه شقایق هم ضدّ و هم موافق
چون مؤمن و منافق پنهان و آشکارا
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا
وان ارغوان به کَشّی با صدهزار خوشّی
بیجادهٔ بدخشی برتاخته به مینا
یاقوت وار لاله بربرگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص دُرّ دریا
شاه اسپرغم رسته چون جعد برشکسته
وز جای برگسسته کرده نشاط بالا
وان نرگس مصور چون لؤلؤ منور
زر اندر و مدوّر چون ماه بر ثریا
عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته
کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حورا
ای سبزهٔ خجسته از دست برف جسته
آراسته نشسته چون صورت مُهنّا
دانم که پرنگاری سیراب و آبداری
چون نقش نو بهاری آزاده طبع و برنا
گر تخت خسروانی ور نقش چینیانی
ور جوی مولیانی پیرایهٔ بخارا
هم نگذرم سوی تو هم ننگرم سوی تو
دل ناورم سوی تو اینک چک تبرّا
کاین مشکبوی عالم وین نوبهار خرم
بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله کنجی گرفته مأوا
دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولّا
آن نازش محمد پیغمبر مؤبَّد
آن سید ممجّد شمع و چراغ دنیا
آن میر سربریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
تنها و دلشکسته بر خویشتن گرسته
از خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا
از شهر خویش رانده وز ملک بر فشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ِ ملک مولی
مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بی رحم و بی محابا
بیشرم شمر کافر ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا
تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده
بی آب کرده دیده تازه شده معادا
آن کور بسته مطرد بی طوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما
صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خونْش کوشا
پاکیزه آل یاسین گمراه و زار و مسکین
وان کینه های پیشین آن روز گشته پیدا
آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحک !
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا
آن زینب غریوان اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظّاره گشته عمدا
مؤمن چنین تمنی هرگز کند ؟ نگو ، نی !
چونین نکرد مانی ، نه هیچ گبر و ترسا
آن بیوفا و غافل غره شده به باطل
ابلیس وار و جاهل کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا
تخم جهان بی بر این است و زین فزون تر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی

بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی
گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما
مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد سمّ خر مسیحا
تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *