رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

کومله بعد از اتمام درگیری، از پشت به برادرم شلیک کرد

8:30 - 08 شهريور 1397
کد خبر: ۴۴۸۳۹۰
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
گلوله از پشت به قلب عبدالمهدی اصابت کرده بود و بر اثر پرت شدن از کوه، بدنش به شدت آسیب دیده بود.

کومله بعد از اتمام درگیری، از پشت به برادرم شلیک کردبه گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله را کلید زده‌اند.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین‌پناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!
کومله با بی‌رحمی قلب و کلیه جوان ۱۸ ساله را شکافت
شهادت ۲ کودک خردسال در سنندج بر اثر اصابت ترکش خمپاره اعضای کومله

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.

کومله بعد از اتمام درگیری، از پشت به برادرم شلیک کرد
شهید «عبدالمهدی تیکدری‌نژاد» ۶ دی ۱۳۳۷ در روستای تیکدر از توابع شهرستان کرمان در خانواده‎ای مذهبی و ساده‌زیست متولد شد. پدرش بنا و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها هفت خواهر و چهار برادر بودند و عبدالمهدی فرزند ششم خانواده بود. او تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد و با شروع انقلاب درس را رها کرد و به فعالیت‎های انقلابی پرداخت. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت آن درآمد و با شروع درگیری‌های داخلی در کردستان داوطلبانه عازم آنجا شد.

سرانجام عبدالمهدی تیکدری‌نژاد ۲۴ فروردین ۱۳۶۰ در درگیری با گروهک تروریستی کومله از ناحیه قفسه سینه مجروح و به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی هابیلیان با خواهر شهید عبدالمهدی تیکدری‌نژاد (عصمت تیکدری‌نژاد):

«ما در روستای تیکدر زندگی می‌کردیم. عبدالمهدی مقطع دبستان را در روستا گذراند و تا سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. درس خواندن را دوست داشت و معلم‌هایش از او راضی بودند. در روستا امکانات کافی برای ادامه تحصیل نبود؛ به همین دلیل عبدالمهدی به شهر کرمان رفت و در آنجا با چند نفر از دوستانش خانه اجاره کردند. مقطع راهنمایی تا سوم دبیرستان را در کرمان گذراند. آخر هفته‌ها به خانه می‌آمد و در کار بنایی به پدرش و در قالیبافی به من کمک می‌کرد.

آن زمان ما برای پخت نان از هیزم استفاده می‌کردیم و خاطرم است، عبدالمهدی برای جمع‌آوری هیزم به کوه می‌رفت و غروب با کوله هیزم به خانه می‌آمد.

با شروع انقلاب درس را رها کرد و به فعالیت‎های انقلابی مشغول شد. ایام محرم و بین دسته‌های عزاداری مردمی، عکس و اعلامیه امام (ره) را پخش می‌کرد. برای شرکت در راهپیمایی‌ها به کرمان می‌رفت. ساواک دنبالش بود. چندین بار او را تعقیب کرده بودند؛ اما نتوانستند او را دستگیر کنند. در جریان آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان توسط ساواک مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

پدرم به عبدالمهدی اعتراض می‌کرد. به او می‌گفت: «شما جوان‌ها با دست خالی چطور می‌خواهید جلوی شاه بایستید؟ خودتان را به کشتن می‌دهید.» عبدالمهدی هم جواب می‌داد: «نگران نباشید! امام‌خمینی (ره) پشتیبان ما است.»

زمانی که امام (ره) به وطن بازگشت، برادرم برای دیدنشان به تهران رفت. وقتی ایشان فرمان تشکیل سپاه پاسداران را دادند، عبدالمهدی به عضویت آنجا درآمد. قرار بود شش ماه آموزش ببیند. سه ماه از دوره آموزشی‌اش گذشته بود که گفت: «من هر چه باید یاد می‌گرفتم را آموختم. دیگر جایز نیست بیت‌المال صرف من شود.»

با شروع درگیری‌ها در کردستان، داوطلبانه به بانه رفت. اولین شهید تیکدر، عباس وصال از دوستان برادرم بود. زمان خاکسپاری‌اش، عبدالمهدی به پدر شهید گفت: «به زودی من را در کنار عباس به خاک می‌سپارید.» دقیقا هفت ماه بعد او را در کنار عباس وصال به خاک سپردیم.

آخرین دیدار
شب قبل از رفتنش به کردستان، همه فامیل برای خداحافظی به خانه ما آمده بودند. وقتی عبدالمهدی از آن‌ها خداحافظی کرد، همه گریه می‌کردند. انگار همه می‌دانستیم دیگر او را نخواهیم دید.

فردای آن روز برادرم بعد از نماز صبح از مادر و ما خداحافظی کرد. لحظه آخر به مادرم سفارش کرده بود که اگر شهید شدم گریه نکنید تا دشمن‌شاد نشویم.

شرح حادثه
در درگیری با کومله به شهادت رسید. ابتدا برادرم در آن درگیری با این گروهک تروریستی، چند نفر از اعضای آن‌ها را به هلاکت رسانده بود و اسلحه آن‌ها را غنیمت گرفته بود. پس از درگیری وقتی گلوله به برادرم اصابت کرد، او الله‌اکبر گفت و از بالای کوه به پایین پرت شد. دوستانش به سختی جنازه او را به عقب برگرداندند تا به‌دست جلادان کومله نیفتد. گلوله از پشت به قلب عبدالمهدی اصابت کرده بود و بر اثر پرت شدن از کوه، بدنش به شدت آسیب دیده بود.

چهار ماه از رفتنش به کردستان می‌گذشت. همه منتظر بودیم به مرخصی بیاید که یک نفر از سپاه به خانه ما آمد و عکس برادرم را خواست. بعد هم متوجه شدیم عبدالمهدی به شهادت رسیده است.

تشییع
جنازه را سه روز بعد به کرمان آوردند. آن روز هم‌زمان با جنازه عبدالمهدی ۲۶ جنازه دیگر در معراج شهدای کرمان بود. مراسم تشییع با استقبال با شکوه مردم در کرمان و تیکدر برگزار شد. عبدالمهدی را در روستا کنار دوستش شهید عباس وصال به خاک سپردیم.»



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *