گروهک کومله چشم پاسدارها را درآورده و به بعثی‌ها می‌فروخت

8:30 - 28 مرداد 1397
کد خبر: ۴۴۴۳۷۰
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
کومله‌ها رحم ندارند. اگر پاسدار‌ها را اسیر کنند، به بدترین روش آن‌ها را می‌کشند، چشم پاسدار‌ها را در می‌آورند و هر چشم را ۲۰ هزار تومان به بعثی‌ها می‌فروشند.
گروهک کومله چشم پاسدارها را درآورده و به بعثی‌ها می‌فروختبه گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله را کلید زده‌اند.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین‌پناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!
کومله با بی‌رحمی قلب و کلیه جوان ۱۸ ساله را شکافت
شهادت ۲ کودک خردسال در سنندج بر اثر اصابت ترکش خمپاره اعضای کومله

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.

گروهک کومله چشم پاسدار‌ها را درآورده و به بعثی‌ها می‌فروخت
شهید اکبر خلیلی باب‌هویزی در تاریخ ۱ مهر ۱۳۳۶ در روستای باب‌هویز از توابع شهرستان زرند، در خانواده‌ای ساده‌زیست متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها سه خواهر و چهار برادر بودند. اکبر فرزند ششم خانواده بود. او تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدایی ادامه داد، سپس درس را رها کرد و عازم خدمت سربازی شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته درآمد و سرانجام در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۹ در درگیری با عوامل گروهک تروریستی کومله در مهاباد به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با برادر شهید اکبر خلیلی (عباس خلیلی):

«ما در روستای باب‌هویز زندگی می‌کردیم و پدر در روستای ده‌ایرج زمین کشاورزی داشت. اکبر هشت ساله بود که ما به ده‌ایرج رفتیم. او تا پایان مقطع ابتدایی در روستا درس خواند، سپس به دلیل مشکلات و نبود امکانات در روستا، درس را رها کرد و به کارگری مشغول شد. هجده ساله بود که عازم خدمت سربازی شد. قبل انقلاب خدمتش تمام شد و در سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد. مراسم ازدواج او خیلی ساده در روستا برگزار شد. پس از پیروزی انقلاب، اکبر به عضویت کمیته درآمد و مدتی در قم به عنوان نیروی حفاظتی امام‌خمینی (ره) خدمت کرد.

آن روز‌ها سیستان‌وبلوچستان و خوزستان و کردستان در آتش درگیری‌های داخلی می‌سوختند. اکبر چند ماموریت به چابهار رفت، سپس راهی کردستان شد. وقتی به مرخصی آمد، فرزند اولش ۱۵ روزه بود. رفت‌وآمد‌های اکبر به کردستان دو سال طول کشید. کردستان شرایط سختی داشت. یکبار ۱۲ ساعت توسط کومله گروگان گرفته شد. اکبر به آن‌ها گفته بود که من فقط یک سرباز هستم و در نهایت با وساطت فرماندهی او را آزاد کردند.

آخرین باری که به مرخصی آمد، مدام می‌گفت: «کومله‌ها رحم ندارند. اگر پاسدار‌ها را اسیر کنند، به بدترین روش آن‌ها را می‌کشند، چشم پاسدار‌ها را در می‌آورند و هر چشم را ۲۰ هزار تومان به بعثی‌ها می‌فروشند.» اوایل انقلاب به این تروریست‌ها کومله می‌گفتند و اکنون نامشان داعش است.

از اقوام خداحافظی کرد و به کردستان رفت. زمان خداحافظی گفت: «من برای امنیت و آسایش شما به جبهه می‌روم.»

بیست‌وپنج روز بعد، اکبر در درگیری با کومله زخمی شد. چندین ساعت همرزمانش از او بی‌خبر بودند تا اینکه متوجه شدند، اکبر به شهادت رسیده است. چند روز بعد از طریق سپاه خبر شهادتش به ما رسید. وقتی خبر شهادت را آوردند، همسرش باردار و دختر بزرگش دو ساله بود. او را در گلزار شهدای زرند به خاک سپردیم. اکبر جزو اولین شهدای شهرستان زرند بود.»
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *