«نظر» تنها ۲۰ سال داشت که اعضای کومله او را به شهادت رساندند/ قرار بود بعد از خدمت سربازی ازدواج کند که قسمت نشد

5:01 - 04 تير 1397
کد خبر: ۴۳۰۵۶۰
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
می‌گفت: «احتمال دارد که من شهید شوم.» در همان مرخصی آخر برایش به خواستگاری رفتیم و آن‌ها را نامزد کردیم. قرار بود بعد از خدمت سربازی ازدواج کند که قسمت نشد.

تنها ۲۰ سال داشت که اعضای کومله او را به شهادت رساندند/ قرار بود بعد از خدمت سربازی ازدواج کند که قسمت نشدبه گزارش گروه سیاسی به نقل از هابیلیان، شهید «نظر کمالی» در سال ۱۳۴۴ در خانواده‌ای ساده‌زیست در روستای جبالبارز از توابع شهرستان جیرفت متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها پنج برادر و یک خواهر بودند. نظر فرزند چهارم خانواده بود. او مقطع دبستان و راهنمایی را در روستا و دبیرستان را در شهر محمدآباد در رشته علوم انسانی گذراند. پس از پیروزی انقلاب و با شروع درگیری‌های داخلی، داوطلبانه به ارتش مراجعه کرد و به عنوان سرباز عازم کردستان شد.

سرانجام نظر کمالی ۲۰ تیر ۱۳۶۴ در شهر مریوان در درگیری با عناصر گروهک تروریستی کومله از ناحیه سر مجروح شد و به شهادت رسید.

در ادامه صحبت‌های «باقر کمالی» برادر شهید نظر کمالی را می‌خوانید:

آن زمان روستای ما ارباب و رعیتی بود. در زمین کشاورزی به سختی کار می‌کردیم و خان روستا حاصل دست‌رنج ما را استفاده می‌کرد؛ به همین خاطر از لحاظ مالی در شرایط سختی زندگی می‌کردیم؛ اما با این حال نظر درس را رها نکرد. او به درس خواندن علاقه زیادی داشت. برای ادامه تحصیل هر روز مسافت ۱۰ کیلومتری را تا شهر محمدآباد با پای پیاده طی می‌کرد و شب به خانه می‌رسید. او در کنار تحصیل برای کمک به معیشت خانواده کارگری نیز می‌کرد.

با اوج‌گیری حرکت‌های انقلابی، نظر برای شرکت در راهپیمایی‌های علیه رژیم طاغوت به محمدآباد می‌رفت. خاطرم هست، زمانی که آقای خامنه‌ای به جیرفت تبعید شده بودند، نظر چندین‌بار برای دیدن و شرکت در سخنرانی ایشان به جیرفت رفت. وقتی پدرم به او اعتراض می‌کرد، نظر در جواب می‌گفت: «قرار است امام‌خمینی (ره) بیاید. ما رعیت‌ها به حق خودمان خواهیم رسید. ظلم خان‌ها تمام می‌شود.» بعد از پیروزی انقلاب یکی از خان‌ها باز هم به مردم ظلم می‌کرد و نظر اولین نفری بود که جلو او ایستاد، بعد هم جوانان روستا از برادرم حمایت کردند.

برادرم سعی داشت مردم روستا را نسبت به تفکرات امام (ره) و انقلاب آگاه کند. او اهل مسجد بود و همیشه در انجام کار‌های هیئت پیش‌قدم بود. به نماز اول وقتش اهمیت می‌داد و سعی داشت ما را هم به اقامه نماز اول وقت تشویق کند. با شروع درگیری‌های داخلی نظر داوطلبانه به ارتش مراجعه کرد و به عنوان سرباز به جبهه کردستان رفت. یک ماه و نیم در مریوان خدمت کرد. یک‌بار هم قبل شهادتش مجروح شد. نظر به دلیل مسافت طولانی و شرایط مالی خانواده، کمتر به مرخصی می‌آمد و بیشتر از آنجا برای ما نامه می‌فرستاد. آخرین بار که به مرخصی آمد، از شرایط سخت کردستان می‌گفت و اینکه خطر زیادی آن‌ها را تهدید می‌کند. می‌گفت: «احتمال دارد که من شهید شوم.» در همان مرخصی آخر برایش به خواستگاری رفتیم و آن‌ها را نامزد کردیم. قرار بود بعد از خدمت سربازی ازدواج کند که قسمت نشد. زمان رفتن با همه خداحافظی کرد. مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد، انگار می‌دانست پسرش شهید می‌شود.

نحوه شهادت
در درگیری با عناصر گروهک تروریستی کومله در منطقه مریوان از ناحیه سر مجروح شد و در ۲۰ سالگی به شهادت رسید.

خبر شهادت
از ارتش به خانه ما آمدند و سراغ پدرم را گرفتند. پدرم در زمین کشاورزی بود. به پدرم گفتند: «نظر مجروح شده و در بیمارستان جیرفت است.» بعد که فامیل به خانه ما آمدند، متوجه شدیم برادرم به شهادت رسیده است. چند روز بعد جنازه را به جیرفت آوردند. مراسم تشییع با استقبال مردم در جیرفت انجام شد و او را در گلزار شهدای جبالبارز به خاک سپردیم.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *