وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین (ع) قرار بگیره مشکل حل می‌شه

2:05 - 24 ارديبهشت 1397
کد خبر: ۴۱۷۹۴۱
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچه‌های محل نیز به همین صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می داد و می گفت: وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین (ع) قرار بگیره مشکل حل می شه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.

وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین (ع) قرار بگیره مشکل حل می شهبه گزارش گروه سیاسی ، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب است. بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

راویان: امیر منجر و جواد شیرازی

ابراهیم در دوران دبیرستان به همراه دوستانش هیئت جوانان وحدت اسلامی را برپا کرد. او منشاء خیر برای بسیاری از دوستان شد. بارها به دوستانش توصیه می کرد که برای حفظ روحیه دینی و مذهبی از تشکیل هیئت در محله‌ها غافل نشوند. آن هم هیئتی که سخنرانی محور اصلی آن باشد.

یکی ازدوستانش نقل می کرد که: سالها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم. روزی در این فکر بودم که با چه وسیله‌ای ارتباط بچه‌ها را با مسجد و فعالیت‌های فرهنگی حفظ کنیم؟ همان شب ابراهیم را در خواب دیدم. تمامی بچه‌های مسجد را جمع کرده و می گفت «از طریق تشکیل هیئت هفتگی  بچه ها را حفظ کنید». بعد در مورد نحوه کار توضیح داد و...

ما هم این کار را انجام دادیم. ابتدا فکر نمی کردیم موفق شویم. ولی با گذشت سالها، هنوز از طریق هیئت هفتگی با بچه‌ها ارتباط داریم.

مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچه‌های محل نیز به همین صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می داد و می گفت: وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حسین (ع) قرار بگیره مشکل حل می شه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.

ابراهیم از همان دوران دبیرستان شروع به مداحی کرد. بقیه را هم به خواندن و مداحی کردن ترغیب می کرد. هر هفته در هیئت جوانان وحدت اسلامی به همراه شهید عبدالله مسگر حضور داشت و مداحی می کرد.

این مجموعه چیزی فراتر از یک هیئت بود. در رشد مسائل اعتقادی و حتی سیاسی بچه‌ها بسیار تأثیرگذار بود. دعوت از علمایی نظیر علامه محمد تقی جعفری و حاج آقا نجفی و استفاده از شخصیت‌های سیاسی، مذهبی جهت صحبت، از فعالیت‌های این هیئت بود. لذا مأموران ساواک روی این هیئت دقت نظر خاصی داشتند و چند بار جلوی تشکیل این جلسات را گرفتند.

ابراهیم، مداحی را از همین هیئت و همچنین هنگامی که ورزش باستانی انجام می داد آغاز کرد. در دوران انقلاب و بعد از آن به اوج خود رسید. اما نکته مهمی هم که رعایت می کرد این بود که می گفت: برای دل خودم می خوانم. سعی می کنم بیشتر خودم استفاده کنم و نیت غیر خدایی را در مداحی وارد نکنم.

روی موتور نشسته بود. به زیبایی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت زهرا (س) نمود. خیلی جالب و سوزناک بود. از ابراهیم خواستم که در هیئت همان اشعار را به همان سبک بخواند، اما زیر بار نرفت! می گفت: اینجا مداح دارند، من هم که اصلا صدای خوبی ندارم، بی خیال شو... اما می دانستم هر وقت کاری بوی غیر خدا بدهد، یا باعث مطرح شدنش شود ترک می کند. در مداحی عادات جالبی داشت. به بلندگو، اکو و ... مقید نبود. بارها می شد که بدون بلند گو می خواند.
در سینه زنی خیلی محکم سینه می زد، می گفت: اهل بیت همه وجودشان را برای اسلام دادند. ما همین سینه زنی را باید خوب انجام دهیم.

در عروسی‌ها و در عزاها هر جا می دید وظیفه‌اش خواندن است می‌خواند. اما اگر می‌فهمید به غیر از او مداح دیگری هست، نمی‌خواند و بیشتر به دنبال استفاده بود. ابراهیم مصداق حدیث نورانی امام رضا(ع) بود که می فرماید: هر کس برای مصائب ما گریه کند و دیگران را بگریاند، هر چند یک نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود. هر که در مصیبت ما چشمانش اشک آلود شود و بگرید، خداوند او را با ما محشور خواهد کرد.

در عزاداری‌ها حال خوشی داشت. خیلی‌ها با وجود ابراهیم و عزاداری او شور و حال خاصی پیدا می‌کردند. ابراهیم هر جایی که بود آنجا را کربلا می کرد! گریه‌ها و ناله‌های ابراهیم شور عجیبی ایجاد می‌کرد. نمونه آن در اربعین سال 1361 در هیئت عاشقان حسین (ع) بود. بچه‌های هیئتی هرگز آن روز را فراموش نمی‌کنند. ابراهیم ذکر حضرت زینب (س) را می‌گفت.

او شور عجیبی به مجلس داده بود. بعد هم ازحال رفت و غش کرد! آن روز حالتی در بچه‌ها پیدا شد که دیگر ندیدیم. مطمئن هستم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهیم، مجلس اینگونه متحول شده بود.

ابراهیم در مورد مداحی حرف‌های جالبی می‌زد. می گفت: مداح باید آبروی اهل بیت را در خواندنش حفظ کند، هر حرفی نزند، اگر در مجلسی شرایط مهیا نبود روضه نخواند و .... ابراهیم هیچ وقت خودش را مداح حساب نمی کرد. ولی هر جا که می‌خواند شور و حال عجیبی را ایجاد می‌کرد.

ذکر شهدا را هیچ وقت فراموش نمی‌کرد. چند بیت شعر آماده کرده بود که اسم شهدا علی الخصوص اصغر وصالی و علی قربانی را می آورد و در بیشتر مجالس می‌خواند. شب تاسوعا بود. در مسجد، عزاداری باشکوهی برگزار شد. ابراهیم در ابتدا خیلی خوب سینه می زد. اما بعد، دیگر او را ندیدم! در تاریکی مجلس، در گوشه‌ای ایستاده و آرام سینه می زد. سینه زنی بچه‌ها خیلی طولانی شد. ساعت دوازده شب بود که مجلس به پایان رسید. موقع شام همه دور ابراهیم حلقه زدند. گفتم: عجب عزاداری با حالی بود، بچه‌ها خیلی خوب سینه زدند. ابراهیم نگاه معناداری به من و بچه ها کرد وگفت: عشقتان را برای خودتان نگه دارید!  وقتی چهره‌های متعجب ما را دید ادامه داد: این مردم آمده‌‌اند تا درمجلس قمر بنی هاشم (ع) خودشان را برای یکسال بیمه کنند. وقتی عزاداری شما طولانی می شود، ‌این‌ها خسته می‌شوند. شما بعد از مقداری عزاداری شام مردم را بدهید. بعد هرچقدر می‌خواهید سینه بزنید و عشق بازی کنید، نگذارید مردم در مجلس اهل بیت احساس خستگی کنند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *