داستان زن فراری 17 ساله به همراه نوزادش/ اسیدپاشی مرگبار در زاهدان/ اعترافات قاتل کودک 10 ساله مشهدی

20:00 - 08 ارديبهشت 1397
کد خبر: ۴۱۵۶۲۷
در بسته اخبار حوادث امشب مطالب متنوعی از جمله داستان زن فراری 17 ساله به همراه نوزادش، اسیدپاشی مرگبار در زاهدان و اعترافات قاتل کودک 10 ساله مشهدی می خوانیم.

داستان زن فراری 17 ساله به همراه نوزادش/ اسیدپاشی مرگبار در زاهدان/ اعترافات قاتل کودک 10 ساله مشهدیبه گزارش گروه فضای مجازی ،  در بسته اخبار حوادث امشب مطالب متنوعی از جمله داستان زن فراری 17 ساله به همراه نوزادش، اسیدپاشی مرگبار در زاهدان و اعترافات قاتل کودک 10 ساله مشهدی می خوانیم.

 

اسید‌پاشی دلخراش در زاهدان/ فرد اسید‌پاش به‌خانه نوعروسی رفت که‌قبلا خواستگار اوبود

دادستان عمومی و انقلاب مرکز سیستان و بلوچستان گفت: متهم حادثه اسیدپاشی منجر به فوت یک مرد جوان در زاهدان با اقدامات و هدایت های قضایی دستگیر شد.

حجت الاسلام علی موحدی راد روز شنبه با تشریح جزئیات این پرونده اظهار داشت: اسیدپاشی به یک مرد جوان در خواب موجب مرگ وی شد.

وی بیان کرد: 2 شب پیش گزارشی مبنی بر اسیدپاشی به یک زن و شوهر جوان در یکی از محلات زاهدان به نیروی انتظامی ارائه شد.

وی افزود: در این حادثه که حوالی ساعت سه بامداد رخ داد فردی با ورود به منزل این زوج تازه ازدواج کرده، اقدام به اسیدپاشی کرده است.

وی ادامه داد: بر اساس تحقیقات اولیه نیمه شب زن جوان برای استفاده از سرویس بهداشتی به صحن حیاط رفته پس از آن فرد اسید پاش وارد منزل شده و این جنایت را انجام داده است البته تحقیقات فنی و پلیسی همچنان ادامه دارد.

دادستان عمومی و انقلاب زاهدان گفت: در این حادثه مرد جوان هدف اصلی اسیدپاشی قرار گرفت و تنها چند لکه اسید روی پاهای زن ریخته شده است.

موحدی راد ادامه داد: مرد جوان بر اثر شدت سوختگی صورت و بدن شب گذشته در بیمارستان فوت کرد.

وی اظهار داشت: پس از بررسی‌ های تخصصی مشخص شد فرد اسیدپاش قبلا خواستگار زن مقتول بوده و قبل از ازدواج نیز زن جوان را تهدید به انجام چنین کاری کرده است.

وی تصریح کرد: فرد اسیدپاش دستگیر شده و پرونده در حال پیگیری و بررسی است.

 

مرد جوان: رابطه‌ام را با زن صیغه‌ای‌ام قطع کردم و با دخترعمویم ازدواج کردم، حالا می‌گوید ایدز داشته

رکنا نوشت: برای آزمایش‌های استخدامی به آزمایشگاه رفته بودم. سهیلا هم برای آزمایش خون آمده بود و می‌گفت دریافت یک پروانه‌کسب مغازه چه الم‌شنگه‌ای دارد.

آن‌روز او را با ماشین تا نزدیکی خانه‌شان رساندم. لبخندهای شیطانی‌اش دلم را لرزاند و اسیر هوا‌ وهوس شدم.

سهیلا می‌گفت مطلقه است و از من می‌خواست از نظر عاطفی بیشتر هوایش را داشته باشم. او را به عقد موقت خودم درآوردم. به‌طورپنهانی در ارتباط بودیم.

من در یک شرکت دولتی استخدام شدم و مجبور بودم به‌خاطر شرایط شغلی‌ام از مشهد بروم.سهیلا هر دو پایش را توی یک کفش کرده بود و می‌گفت باید او را همراه خود ببرم.اصلا شرایطم را درک نمی‌کرد. من از او خداحافظی کردم و راهی شهر غربت شدم. مدتی گذشت، با دخترعمویم ازدواج کردم.احساس تنهایی و غربت آزارم می‌داد و به‌همین‌خاطر بعد از سه ماه، زندگی مشترک خود را آغاز کردم.سهیلا که می‌دانست کجا کار می‌کنم، شماره محل کارم را پیدا کرده بود و دم ‌به‌ثانیه زنگ می‌زد.از ترس آبرویم با او تماس گرفتم، می‌گفت قصد خودکشی دارد و در نامه‌ای می‌نویسد که من عامل این بدبختی‌اش هستم. مزاحمت‌های آزاردهنده‌اش دوباره شروع شد و این اواخر می‌گفت که ایدز دارد و... .

دچار وحشت شده بودم که مبادا من هم آلوده‌ شده باشم. دیوانه‌ام کرده بود، بالاخره حرفش را زد و حالا ١٠میلیون تومان پول می‌خواهد تا دست از سرم بردارد. حالا همسرم نیز متوجه موضوع شده است.

 

عامل قتل فجیع نوجوان ۱۰ ساله مشهدی: کرایه‌ام را نداد، فحاشی هم کرد، بنابراین او را کشتم

روزنامه خراسان با قاتل کودک ۱۰ساله مشهدی مصاحبه‌ای انجام داده است.

این گفت‌وگوی کوتاه را می‌خوانید:

نامت چیست و چند سال داری؟

سجاد «ر» هستم و خرداد 1370 به دنیا آمدم.

تا کلاس چندم درس خوانده ای؟

سال 1392 و در رشته حقوق از دانشگاه پیام نور دانش آموخته شدم و مدرک کارشناسی دارم.

در مشهد زندگی می کنی؟

بله البته قبلا در شاهرود بودیم و در سال 1388 در دانشگاه شاهرود پذیرفته شدم اما از 6 سال قبل به مشهد آمدیم.

فرزند چندم خانواده هستی؟

دو خواهر بزرگ تر از خودم دارم که ازدواج کرده اند و من آخرین فرزند خانواده ام.

پدرت چه شغلی دارد؟

بازنشسته است

پراید مال خودت بود؟

نه مال پدرم است اما آن را در اختیار من گذاشته بود تا با آن کار کنم.

مسافرکشی می کردی؟

بله در شرکت اینترنتی حمل و نقل... کار می کردم چون مشکل مالی داشتم.

چرا آن کودک را کشتی؟

او مسافرم بود ولی کرایه اش را نداد من هم عصبانی شدم و او را به جاده شهرک صنعتی بردم لباس هایش را بیرون آوردم دست و پاهایش را بستم و او را داخل صندوق عقب انداختم.

با چه وسیله ای او را کشتی؟

در یک جاده خاکی او را از صندوق عقب بیرون آوردم و با سنگ و چاقو به قتل رساندم!

در آن لحظه چه احساسی داشتی؟

او التماس می کرد ولی خودش مقصر بود. چون به من فحش داد.

روی داشبورد پراید تصویر مارمولک کشیده ای چرا؟

آن تصویر و حروفی که به لاتین مارمولک نوشته شده از قبل بود.

حالا چه احساسی داری؟

پشیمانم

وقتی او را کشتی دلت به حالش نسوخت؟

باید کرایه ام را می داد چون آدرس را بلد نبود و من در شهر دور زدم یا پدر و مادرش به او کارت بانکی می دادند که کارت هم نداشت.

چگونه او را سوار کردی؟

من آن طرف خیابان توقف کردم او به سویم آمد و گفت آژانس هستی؟ من هم گفتم بله بیا بالا...

مجردی؟

بله

چرا لباس هایش را بیرون آوردی؟

می خواستم گرو نگه دارم تا پدر و مادرش پول مرا بدهند!

 

دزدی و کلاهبرداری زن مطلقه خوش‌تیپ/ او پول رهن خانه را گرفت و گریخت

روزنامه خراسان نوشت: زن میان سال که مدعی بود دختری جوان با دستبرد به پول های پس اندازش به مکان نامعلومی گریخته است به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد مراجعه کرد.

وی  گفت: حدود یک سال قبل وقتی آخرین مشتری، سالن آرایشگاهم را ترک کرد، من هم مشغول مرتب کردن لوازم آرایش و پیرایش شدم پس از آن هم جارو را برداشتم تا کف آرایشگاه را تمیز کنم. درحالی که در افکار خودم غرق بودم ناگهان صدای سلام دختری جوان رشته افکارم را برید او دختری زیبا و مودب بود و درحالی که خیلی محترمانه سخن می گفت به دنبال شغلی برای کسب درآمد می گشت.

می گفت پدر و مادرم در شهرستان زندگی می کنند و اوضاع مالی خوبی ندارند من هم چند ماه قبل از شوهرم طلاق گرفتم و اکنون به دنبال کاری می گردم تا هزینه های زندگی ام را تامین کنم. آن دختر جوان درحالی که از من تقاضا می کرد او را در آرایشگاه استخدام کنم مدعی بود تا حدودی امور مربوط به آرایش و پیرایش را فرا گرفته است. من هم که جذب سخن گفتن او شده بودم و از سوی دیگر حس دلسوزی و عاطفی ام گل کرده بود، خیلی زود و بدون هیچ گونه تحقیقی «غزاله» را استخدام کردم و او در آرایشگاه مشغول به کار شد. با این وجود وقتی بیان کرد جایی برای خواب ندارد و از من خواست اجازه دهم شب را در سالن آرایشگاه سپری کند، بیشتر دلم به حالش سوخت، این بود که از همان شب اول غزاله را به خانه خودم بردم تا در کنار من و دختر 25 ساله ام زندگی کند. چرا که من هم از حدود 10 سال قبل از شوهرم طلاق گرفته بودم و با دخترم زندگی می کردم.

آن شب غزاله از سختی های زندگی و بدبختی هایش برایم سخن گفت. من هم که حرف های او را با تمام وجودم درک می کردم، تصمیم گرفتم از هر طریق ممکن به او کمک کنم تا زندگی خوبی داشته باشد. خلاصه روزها به همین ترتیب سپری می شد و او با کار در آرایشگاه پول هایش را پس انداز می کرد، من هم از او راضی بودم چرا که دختری خوش زبان و جذاب بود. مدتی بعد زمانی که دیگر همه زندگی من در اختیار او قرار داشت، یکی از بستگانم که مردی بازنشسته و تنها بود، تصمیم به ازدواج مجدد گرفت، من هم بلافاصله غزاله را به او معرفی کردم و هر دو نفر آن ها پس از گفت  وگوهای مقدماتی در منزل من ، قبول کردند که با یکدیگر ازدواج کنند.

خیلی زود مراسم عقدکنان آن ها برگزار شد و من برای خوشحال کردن غزاله قولنامه 10 میلیون تومانی رهن منزل آن ها را در حالی به نام غزاله نوشتم که مبلغ رهن را خودم پرداخته بودم و از این کارم بسیار احساس لذت می کردم که بانی یک کار خیر شده ام. اما هنوز شش ماه از این ماجرا سپری نشده بود که روزی فامیل مان با من تماس گرفت و با نگرانی گفت: غزاله با گرفتن پول رهن از بنگاه، وسایلش را نیز برداشته و به مکان نامعلومی رفته است. از آن روز به بعد هرچه با شماره تلفن او تماس گرفته ایم خاموش بود. وقتی به طور ناگهانی سراغ پول های پس اندازم رفتم، متوجه شدم که پانصد هزار تومان از پول هایم نیست .

شایان ذکر است به دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه مشهد) تلاش پلیس برای شناسایی و دستگیری غزاله آغاز شده است.

 

قتل زن جوان خیاط به‌خاطر طلاهایش/ ۲ برادر که همکار او بودند به جنایت اعتراف کردند

روزنامه ایران نوشت: ساعت 11:35 دقیقه شامگاه 4 اردیبهشت کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت از سوی مأموران کلانتری 175 باقرشهر در جریان کشف جسد زنی داخل سطل زباله قرار گرفتند.

به‌دنبال اعلام این خبر تیم تحقیق راهی محل حادثه در منطقه باقرشهر، خیابان یادگار امام شده و دریافتند مأموران شهرداری هنگام تخلیه سطل زباله با جسد زنی ناشناس مواجه شده و موضوع را به پلیس خبر داده‌اند.

جسد داخل گونی نارنجی رنگی قرار داشت و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود.

در جست و جوی میدانی هیچ مدرک شناسایی که هویت مقتول را نشان دهد به‌دست نیامد. درحالی که بررسی‌ها ادامه داشت ساعت 30 دقیقه بامداد چهارشنبه 5 اردیبهشت مرد میانسالی به کلانتری رفت و ناپدید شدن همسرش را گزارش کرد.

طبق اظهارات مرد میانسال، همسرش شب گذشته محل کارش را که کارگاه خیاطی بود ترک کرده و بعد از آن ناپدید شده بود.

از آنجایی که ناپدید شدن فرزانه با زمان و محل کشف جسد مطابقت داشت احتمال می‌رفت جسد کشف شده متعلق به زن خیاط باشد. بدین ترتیب از مرد میانسال خواسته شد تا جسد را شناسایی کند. بدین ترتیب مشخص شد جسد متعلق به فرزانه است.

در تحقیقات میدانی و پلیسی از همکاران مقتول مشخص شد او ساعت 6:30 دقیقه عصر 4 اردیبهشت از کارگاه خارج شده است.

پلیس در بازبینی دوربین‌های مداربسته اطراف سطل زباله تصویر دو مرد جوان را که در حال انتقال گونی نارنجی رنگی بودند شناسایی کرد.

درحالی که تیم تحقیق تصویر متهمان را در دست داشت، کارآگاهان به سراغ کارگاه خیاطی فرزانه رفتند و مشخص شد آنها دو برادر به نام‌های ایوب و امیر، از کارگران همان کارگاه هستند. همچنین در تحقیقات مشخص شد که ایوب و امیر ساعت 12 ظهر 4 اردیبهشت از کارگاه مرخصی گرفته‌اند اما فردای روز قتل به کارگاه برگشته‌اند.

با سرنخ‌های به‌دست آمده دو برادر دستگیر شدند اما در تحقیقات اولیه منکر جنایت شدند. ولی وقتی متهمان با مدارک پلیسی مواجه شدند به ناچار لب به اعتراف گشودند.

ایوب گفت: «من به همراه برادرم امیر، با انگیزه سرقت طلاهای مقتول وی را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساندیم. امیر ابتدا با یک میله به سر مقتول چند ضربه زد و سپس من با ضربات متعدد چاقو او را به قتل رساندم.»

امیر نیز گفت: «هنگامی که مقتول با برادرم درگیر شد، من هم که بسیار ترسیده بودم با یک میله چند ضربه به سر وی زدم. بعد از آن طلاهای مقتول را داخل یک دستمال گذاشته و آنها را بالای کابینت خانه قرار دادم.»

در ادامه و با توجه به اعتراف متهمان، در بازرسی از خانه آنها یک النگو و دو عدد انگشتر مقتول و چاقویی که با آن زن جوان به قتل رسیده بود را کشف کردند.

سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، گفت: متهمان با صدور قرار بازداشت موقت و جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دارند.

 

این زن کلاهبردار را شناسایی کنید

باشگاه خبرنگاران جوان نوشت:‌ رئیس پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ از شناسایی و دستگیری زن و شوهری خبر داد که پس از سرقت کارت‌های عابربانک افراد اقدام به برداشت وجوهات داخل حساب‌ها می‌کردند.

رئیس پایگاه هشتم پلیس آگاهی در خصوص نحوه آغاز رسیدگی به این پرونده گفت : مأمورین کلانتری ۱۰۸ نواب در حین گشت زنی در خیابان امام خمینی (ره) موفق به شناسایی مجرمین سابقه دار این منطقه به نام ابوالفضل (۴۶ ساله) شدند که به محض مشاهده مأمورین قصد داشت خودش را از رؤیت مأمورین خارج کرده و همزمان اموالی را به داخل سطل زباله انداخت. در ادامه، مأمورین به این شخص نزدیک شده و در همان بررسی اولیه موفق به کشف چندین عابربانک متعلق به افراد مختلف شدند که ابوالفضل به محض مشاهده مأمورین آنها را به داخل سطل زباله انداخته بود.

سرهنگ حمدالله علیزاده، با توجه به سوابق متعدد ابوالفضل در ارتکاب جرایم مختلف (متهم به تازگی و پس از اخذ مرخصی از زندان آزاد شده) و همچنین کشف تعداد قابل توجهی کارت های عابر بانک متعلق به افراد مختلف، پرونده مقدماتی با موضوع سرقت تشکیل و پرونده به همراه متهم دستگیر شده در اختیار پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.

با آغاز رسیدگی به این پرونده، کارآگاهان با شناسایی صاحبان کارتهای عابربانک کشف شده از متهم اطلاع پیدا کردند که تمامی این کارتها در مقابل دستگاههای عابربانک و به شیوه بدل اندازی سرقت شده و متهم با اطلاع داشتن از رمز ورود به حساب افراد اقدام به برداشت وجوهات داخل حساب ها کرده است.

متهم که چاره ای جز اعتراف و بیان حقیقت نداشت به کارآگاهان گفت: به همراه همسر خود در مقابل دستگاه های عابر بانک اقدام به شناسایی افرادی می کردیم که قصد انجام عملیات بانکی داشتند؛ ابتدا همسرم در یک لحظه اقدام به برداشتن رمز عابربانک ها می کرد و در ادامه من به بهانه کمک کردن به این افراد نزدیک می شدم و در پوشش کمک کردن جهت انجام عملیات بانکی در یک لحظه اقدام به جابجا کردن کارت آنها با کارتی مشابه می‌کردم و [نهایتا با رمز کارت که همسرم آنرا سرقت کرده بود] بلافاصله اقدام به برداشت تمام پول داخل حساب ها می‌کردیم.

با توجه به اعتراف صریح متهم مبنی بر اینکه رمز عابربانک ها توسط همسرش در اختیار وی قرار گرفته، کارآگاهان پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ اقدام به دستگیری "زهرا" (۴۵ ساله) کردند؛ "زهرا" در اعترافاتش در خصوص برداشت مبلغ ۶ میلیون تومان از حساب یکی از مالباختگان گفت: " در خیابان قصرالدشت مقابل عابربانک ایستاده بودم که فردی عابربانکش را جا گذاشت! آن را برداشتم تا به او بدهم ولی این شخص را پیدا نکردم!! وسوسه شدم و در ادامه با کمک همسرم اقدام به خالی کردن پول داخل حساب کردیم" . متهمه در ادامه تحقیقات صراحتا عنوان داشت: "زمانیکه صاحبان کارتها قصد انجام عملیات بانکی در مقابل دستگاه عابربانک را داشتند، به آنها نزدیک می شدم و در یک لحظه اقدام به برداشت (سرقت) رمز ورود به حساب افراد می کردم".

سرهنگ کارآگاه حمدالله علیزاده، رئیس پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اشاره به ادامه رسیدگی به این پرونده گفت: با توجه به سوابق متهم اصلی پرونده به ارتکاب جرایم مختلف و همراهی همسر این شخص در ارتکاب جرایم جدید، تحقیقات جهت شناسایی دیگر جرایم ارتکابی این زن و شوهر در دستور کار کارآگاهان پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته و همزمان هماهنگی  لازم با بازپرس محترم شعبه دهم دادسرای ناحیه ۱۰ تهران جهت انتشار تصاویر بدون پوشش متهمین نیز انجام شده است ؛ لذا از کلیهشکات و مالباختگانی که موفق به شناسایی تصاویر متهمین شدند دعوت می شود  جهت پیگیری شکایات خود به نشانی پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران بزرگ در میدان حر - انتهای خیابان ۱۲ فروردین مراجعه کنند.

 

زن فراری ۱۷ساله: شوهرم می‌گوید از کجا که این نوزاد مال من باشد

رکنا نوشت: زن هفده‌ساله‌ای که دو هفته از زایمانش می‌گذشت، به‌علت مشکلات زندگی از خانه متواری شد و درحالی‌که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، توسط ماموران پلیس مشهد نجات پیدا کرد.

او که خود را سارا معرفی کرده بود، در گفتگوی اولیه حاضر به همکاری نبود و ادعا می‌کرد هیچ کس‌وکاری ندارد و یادش نمی‌آید خانه‌شان کجاست؛ اما دراین‌میان لحن و لهجه او حاکی از آن بود اهل مشهد نیست و این احتمال قوت گرفت که شاید از خانه فرار کرده است.

او به پلیس گفت که دو هفته قبل زایمان کرده و بچه‌اش را گذاشته و از خانه فرار کرده است. با هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده زن جوان که پس از تحمل یک راه دور برای رسیدن به مشهد با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، به مرکز درمانی انتقال یافت و تحت مراقبت‌های ویژه پزشکی قرار گرفت.

اسم واقعی این زن هانیه است، او را وقتی می‌بینم که حالش در بیمارستان بهتر شده و پس از کمی استراحت حاضر به همکاری با مشاوران کلانتری شده است. او گفت: «هفده ‌سال دارم و در یکی از شهرستان‌های استان آذربایجان زندگی می‌کنم. حدود دو سال قبل با پسر همسایه‌مان آشنا شدم. تنهاکسی که از این ماجرا خبر داشت، هم‌کلاسی‌ام بود. دوستی مخفیانه من و برزو، چهار ماه و یک روز به طول انجامید تا اینکه یک روز سوار بر موتور‌سیکلت برزو در راه خانه خواهرم بودیم که پدرم ما را دید. بعد از آن، پدرم برایم خط‌ونشان می‌کشید و من هم از ترس، چندروزی خانه خواهرم پنهان شدم و سرانجام با وساطت مادرم به خانه برگشتم.

هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به‌همراه پدرومادرش به خواستگاری‌ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می‌کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد.

او تصریح کرد: «پدرم خیلی سعی کرد تا بلکه مرا از تصمیم احمقانه‌ام منصرف کند، اما بی‌فایده بود تا اینکه پس از رضایت هر دو خانواده، این ازدواج شکل گرفت. ابتدا قرار بود که چهار سال در دوران عقد بمانیم تا هم درس من تمام شود و هم برزو سربازی‌اش را پشت‌سر بگذارند؛ اما همان سال اول دوران عقد باردار شدم.

زن جوان افزود: من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. بیچاره مادرم یکی از اتاق‌های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می‌آمد، می‌گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می‌کنند. در ماه هفتم حاملگی واقعیت تلخی برایم نمایان شد. برزو که از این ازدواج پشیمان شده بود، با هم‌کلاسی‌ام رابطه برقرار کرده بود؛ حتی خبردار شدم خاطرخواه دخترعموی مطلقه‌اش هم شده است. صبر کردم تا بچه‌ام را به دنیا بیاورم. بعد از تولد فرزندم برزو و خانواده‌اش حتی به دیدنم هم نیامدند. حدود ده روز گذشت. بچه را برداشتم و به خانه پدرشوهرم رفتم. برزو به‌ صورت بچه‌ نگاه هم نمی‌کرد. او می‌گفت اصلا از کجا معلوم این بچه من است. شنیدن این حرف‌ها برایم سنگین و تحمل‌ناپذیر بود. بچه را به بهانه‌ای در خانه پدر برزو رها کردم و بی‌آنکه بدانم مرتکب چه عملی می‌شوم، خودم را به مشهد ساندم.

هانیه افزود: «حالم خیلی بد بود و نمی‌دانستم کجا بروم. به چشمم هم نمی‌دیدم که به پایانه مسافربری بروم و این‌همه راه را برگردم. نا امید شده بودم که ماموران پلیس به دادم رسیدند. برزو بچه است و اصلا نمی‌فهمد زن و بچه یعنی چه. او خودش هر کاری دلش می‌خواهد، انجام می‌دهد و به‌راحتی مرا متهم می‌کند که چون با هم قبل از ازدواج ارتباط داشته‌ایم، حتما با پسرهای دیگر هم ارتباط داشته‌ام.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *