تخته گاز دلالان روی پیست خودرو های اسقاطی/ اگر غریبهای سند نداریم!
این روزها اگر دو یا ۳ سند خودروی اسقاطی داشته باشی، هستند افرادی که در قبال دریافت چند میلیون ناقابل سند خودروهای اسقاطی که وجود خارجی ندارند را به نامت بزنند و آن وقت به راحتی بتوانی مجوز ورودیک خودرو خارجی را بدون عوارض و گمرکی به داخل کشور دریافت کنی.
به گزارش گروه فضای مجازی ، در حاشیه شهرهای بزرگ، در کنار جادههای بین شهری، محلهایی وجود دارد که در آنها خودروهای خارج از رده را اسقاط میکنند، فضاهایی دور از شهر و محلهای سکونت که گذر کمتر کسی به آن جا میافتد. اهل خودش را دارد و غریبهها مشتری محسوب نمیشوند و در بعضی موارد ورودشان ممنوع است؛ بنابراین دور از انتظار نیست که چنین فضاهایی را بیشترمان در فیلمها و اخبار دیده و تصویری واقعی از یک پارکینگ خودروهای اسقاطی ندیده باشیم.
چاردیواری است؛ اما برج لاشه ماشینها از دیوارهایش بالا زده است. تا چشم کار میکند ماشین است و بیابان. ماشینهای رنگ به رنگی که خاطرات زیادی را از سالهای دور با خود به دل تاریخ برده اند و هر کدام در روزگار خودشان برو بیایی داشته اند. بوی آسفالت، خاک، دود و آهن میآید. این بوها آنقدر غالب است که به نظر میآید به خورد زمین و هوا رفته باشد. جای غریبی است. نام قبرستان کار خودش را کرده و همان حس و حال قبرستان اموات را به فضا داده. گویی سایه سنگین مرگ فقط موجودات زنده را تهدید نمیکند و حتی ماشینها هم روزی قرار است اجلشان برسد و به قول معروف خیاط هم در کوزه بیفتد. دیگر باید به سراغ آقای احمدی میرفتیم. صاحب یکی از محلهای نگهداری خودروهای خارج از رده و یکی از معدود پارکینگهایی که مجوز اسقاط خودروها را دارند. از قبل به او اطلاع داده ایم که برای چه کاری به آنجا میرویم و او هم بعد از اینکه فهمید از طرف یکی از همکارانش هستیم از ما استقبال کرد. به در بزرگی رسیدیم که احتمالا قبلا به رنگ آبی آسمانی بوده. زنگ زدیم. چند دقیقهای طول کشید تا در را به رویمان باز کنند. از سر و صدای سگ نگهبان معلوم بود او هم فهمیده که غریبهای به دیدنشان آمده. بالاخره پسر نوجوانی که معلوم بود شاگرد صاحب پارکینگ است، در را باز میکند. از نگاهش فهمیدیم که در جریان آمدن ما نیست. در را کامل باز نمیکرد تا داخل معلوم نشویم. به او گفتیم از طرف آقای. آمده ایم. شاگرد جوان که حالا خیالش راحت شده ما را تا اتاق مهمان همراهی میکند و داستان ما اینطور شروع میشود. طبق یکی از طرحهای دولت برای جمع آوری خودروهای فرسوده، اگر فردی بتواند تعداد مشخصی سند مربوط به خودروهای خارج از رده را به مراکز مربوطه ارائه دهد میتواند مجوز ورود یک خودرو خارجی را بدون عوارض و گمرکی به داخل کشور دریافت کند. ارائه این سندها نشان میدهد که این فرد خودروهای مربوط به این اسناد را از سطح شهر جمع کرده و به مراکز اسقاط ماشین تحویل داده است. در این گزارش به روند انجام غیر قانونی این کار پرداخته ایم تا ببینیم این روند چطور در قبرستانهای ماشین پیش میرود.
ظهر است و خورشید در وسط آسمان قدرت نمایی میکند. طوری که انگار اینجا در هیچ ساعتی از روز قرار نیست سایهای وجود داشته باشد. انگار هر روز سال فقط ظهر است. با ورود ما به اتاق آقای احمدی تعدادی از شاگردانش که به احتمال زیاد جلسه توجیهی داشتند از اتاق خارج میشوند. چهره هاشان آفتاب سوخته است، صورت آقای احمدی هم دست کمی از آنها ندارد. مو، سبیل و ریش هایش را گویی آفتاب سفید کرده مثل رنگ بعضی از ماشینهای قدیمی پارکینگش که حالا بعد از سالها در آفتاب ماندن دیگر رنگی به رخسار ندارند؛ از رنگ و رو افتاده. حالا دیگر بعد از گذشت چند دقیقه صحبت هایمان گل انداخته و به نظر میرسد باید سر اصل مطلب برویم؛ اما از سکنات آقای احمدی معلوم است که خیلی مایل به این کار نیست.
کارخرابی تکنولوژِی
چاردیواری است؛ اما برج لاشه ماشینها از دیوارهایش بالا زده است. تا چشم کار میکند ماشین است و بیابان. ماشینهای رنگ به رنگی که خاطرات زیادی را از سالهای دور با خود به دل تاریخ برده اند و هر کدام در روزگار خودشان برو بیایی داشته اند. بوی آسفالت، خاک، دود و آهن میآید. این بوها آنقدر غالب است که به نظر میآید به خورد زمین و هوا رفته باشد. جای غریبی است. نام قبرستان کار خودش را کرده و همان حس و حال قبرستان اموات را به فضا داده. گویی سایه سنگین مرگ فقط موجودات زنده را تهدید نمیکند و حتی ماشینها هم روزی قرار است اجلشان برسد و به قول معروف خیاط هم در کوزه بیفتد. دیگر باید به سراغ آقای احمدی میرفتیم. صاحب یکی از محلهای نگهداری خودروهای خارج از رده و یکی از معدود پارکینگهایی که مجوز اسقاط خودروها را دارند. از قبل به او اطلاع داده ایم که برای چه کاری به آنجا میرویم و او هم بعد از اینکه فهمید از طرف یکی از همکارانش هستیم از ما استقبال کرد. به در بزرگی رسیدیم که احتمالا قبلا به رنگ آبی آسمانی بوده. زنگ زدیم. چند دقیقهای طول کشید تا در را به رویمان باز کنند. از سر و صدای سگ نگهبان معلوم بود او هم فهمیده که غریبهای به دیدنشان آمده. بالاخره پسر نوجوانی که معلوم بود شاگرد صاحب پارکینگ است، در را باز میکند. از نگاهش فهمیدیم که در جریان آمدن ما نیست. در را کامل باز نمیکرد تا داخل معلوم نشویم. به او گفتیم از طرف آقای. آمده ایم. شاگرد جوان که حالا خیالش راحت شده ما را تا اتاق مهمان همراهی میکند و داستان ما اینطور شروع میشود. طبق یکی از طرحهای دولت برای جمع آوری خودروهای فرسوده، اگر فردی بتواند تعداد مشخصی سند مربوط به خودروهای خارج از رده را به مراکز مربوطه ارائه دهد میتواند مجوز ورود یک خودرو خارجی را بدون عوارض و گمرکی به داخل کشور دریافت کند. ارائه این سندها نشان میدهد که این فرد خودروهای مربوط به این اسناد را از سطح شهر جمع کرده و به مراکز اسقاط ماشین تحویل داده است. در این گزارش به روند انجام غیر قانونی این کار پرداخته ایم تا ببینیم این روند چطور در قبرستانهای ماشین پیش میرود.
ظهر است و خورشید در وسط آسمان قدرت نمایی میکند. طوری که انگار اینجا در هیچ ساعتی از روز قرار نیست سایهای وجود داشته باشد. انگار هر روز سال فقط ظهر است. با ورود ما به اتاق آقای احمدی تعدادی از شاگردانش که به احتمال زیاد جلسه توجیهی داشتند از اتاق خارج میشوند. چهره هاشان آفتاب سوخته است، صورت آقای احمدی هم دست کمی از آنها ندارد. مو، سبیل و ریش هایش را گویی آفتاب سفید کرده مثل رنگ بعضی از ماشینهای قدیمی پارکینگش که حالا بعد از سالها در آفتاب ماندن دیگر رنگی به رخسار ندارند؛ از رنگ و رو افتاده. حالا دیگر بعد از گذشت چند دقیقه صحبت هایمان گل انداخته و به نظر میرسد باید سر اصل مطلب برویم؛ اما از سکنات آقای احمدی معلوم است که خیلی مایل به این کار نیست.
کارخرابی تکنولوژِی
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *