جمله ای که امام حسين(ع) ساعت‌های آخر عمرش فرمود

12:48 - 07 مهر 1396
کد خبر: ۳۵۰۰۱۴
دسته بندی: صفحه نخست ، عمومی
تابلوهاي خوبي در كربلا است. توحيد، جلوه‌ي توحيد، امام حسين ساعت‌هاي آخر عمرش يك جمله فرمود. فرمود: «لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ» (بحارالانوار/ج81/ص206) خدايا جز تو هيچ‌كس لياقت پرستش ندارد.

به گزارش ،حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه ای که در تاريخ 88/10/03 با موضوع "وفاداري ياران امام حسين(عليه‌السلام)" پخش شد در بخشی از سخنان خود گفت:...."در كربلا چه بود؟ امام حسين كه سرنماز رفت، يك چند نفر جلوي امام حسين ايستادند، گلوله هم خوردند، شهيد هم شدند، فقط وقتي امام حسين بالاي سرشان آمد، فرمود: وفا كردم؟ فرمود: آري وفا كردي. وفا كردم؟ يعني چقدر فرق است بين كسي كه ... اينكه امام حسين فرمود: اصحابي مثل اصحاب خودم نديدم، اين است. اصحاب پيغمبر پيغمبر را رها كردند. آيه‌اش اين است. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها» (جمعه/11) دويدند، رفتند، «وَ تَرَكُوكَ قائِماً» همينطور كه داشتي صحبت مي‌كردي، تو را تنهايي رها كردند. پيغمبر را رها كردند، رفتند مثلاً شانه‌ي تخم‌مرغ بخرند. اصحاب امام حسين خيلي عجيب بودند.

تابلوهاي خوبي در كربلا است. توحيد، جلوه‌ي توحيد، امام حسين ساعت‌هاي آخر عمرش يك جمله فرمود. فرمود: «لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ» (بحارالانوار/ج81/ص206) خدايا جز تو هيچ‌كس لياقت پرستش ندارد. معناي لا اله الا الله اين است. لا اله الا الله يعني هيچ‌كس لياقت پرستش ندارد. عصاره‌ي توحيد اين است. «لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ» خدايا من هستم و تو! اين چه جمله‌اي است؟ «رضاً برضاك» اين را كجا مي‌گويد؟ مي‌خواهد زير سم اسب برود، مي‌گويد: راضي هستم. ما الآن متأسفّم، متأسفّم، متأسفّم به يك كسي كه مثلاً نفر اول يك اداره هست، مي‌گوييم: آقا دوستان نظرشان اين است كه شما نفر اول نباش. حالا به هر دليلي. فلاني از شما يك دو نمره بالاتر است. مي‌گويد: نه اگر نفر اول نيستم، من استعفا مي‌دهم. يعني از اين اتاق مي‌خواهد آن اتاق برود، نماز هم مي‌خواند. مكه هم مي‌رود. مذهبي هم هست. اما يك ذره خواسته باشند، سرهنگي‌اش را سرگرد كنند، استعفا مي‌دهد. ولي امام حسين مي‌خواهد زير سم اسب برود. كجا بود؟ روي دوش پيغمبر بود. كجا مي‌خواهد برود؟ مي‌خواهد زير سم اسب برود. مي‌گويد: راضي هستم. يعني روي دوش پيغمبر باشم يا زيرسم اسب، هرطور كه خدا مي‌خواهد، من همان را مي‌خواهم. اينها كجاست؟ در كدام كشور است؟ در كدام يك از مخ ما اين هست؟

به خود بنده بگويند: آقاي قرائتي شما لازم نيست تهران باشي. و لازم هم نيست در تلويزيون باشي. شما بياييد برويد در فلان استان، فلان روستا، آنجا براي روستايي‌ها مسئله بگو. حديث بگو. قرآن بگو. مثلاً من چقدر راضي هستم؟ اصلاً راضي هستم يا نيستم؟ و اگر راضي هستم نق مي‌زنم يا عاشق هستم؟ آخر قرآن مي‌گويد: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون‏» (نسا/65) به خدا قسم ايمان ندارند. جز وقتي كه هروقت تو يك چيزي گفتي، حرف تو را قبول كنند و «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» (نسا/65) نمي‌گويد: «يُسَلِّمُوا»، «يُسَلِّمُوا تَسْليما» «تَسْليما» يعني عاشقانه باشيد. آخر ببينيد جنگ كربلا، آگاهانه بود. آگاهانه، بصيرت داشت. عاشقانه بود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *