عشق به موتور مرا به دادگاه کشاند

20:10 - 28 خرداد 1395
کد خبر: ۱۸۶۸۷۲
چقدر زندگی خوبی داشتیم، اگر فکر خرید موتورسیکلت به ذهن شوهرم نمی‌رسید. اگر یک موتورسیکلت بی‌ارزش وارد زندگیمان نمی‌شد آن همه جنگ و دعوا به راه نمی‌افتاد و حالا برای طلاق اینجا نبودیم.
به گزارش گروه جامعه ، زن جوانی که همراه شوهرش برای طلاق توافقی به شعبه 268 دادگاه آمده بود، درباره علت درخواست طلاق به قاضی عموزادی گفت: آقای قاضی من و نادر هیچ مشکلی باهم نداشتیم. ما هیچ وقت در زندگیمان باهم دعوا و حتی جر و بحث هم نکردیم، اما یک اتفاق کوچک و شاید بی‌ارزش زندگی ما را از هم پاشید. شاید باور نکنید اما یک موتورسیکلت باعث شد من و نادر از هم جدا شویم. ما الان چند ماه است که باهم درگیری داریم و هر شب دعوا می‌کنیم تا جایی که تصمیم به جدایی گرفتیم.
 
این زن ادامه داد: من و نادر پنج سال است که باهم ازدواج کرده‌ایم. ما باهم در یک شرکت کار می‌کردیم و همکار بودیم. در همان جا هم باهم آشنا شدیم. بشدت به هم علاقه‌مند شده بودیم تا جایی که باوجود مخالفت‌های خانواده‌هایمان با هم ازدواج کردیم. من و نادر یک سال تمام با خانواده‌هایمان درگیر شدیم تا آنها را راضی به ازدواجمان کردیم. وقتی زندگی مشترکمان آغاز شد هیچ اختلاف و مشکلی باهم نداشتیم. ما زندگی عاشقانه خوبی داشتیم و خودمان را خوشبخت‌ترین زوج دنیا می‌دانستیم. پنج سال گذشت تا این‌که آن اتفاق شوم در زندگی ما افتاد. نادر تصمیم گرفت یک موتورسیکلت بخرد و این آغاز اختلافات ما بود. من همیشه از موتورسیکلت بیزار بودم و دوست نداشتم کسی از خانواده‌ام موتورسیکلت داشته باشد. موتور باعث تصادفات وحشتناکی می‌شود و همین موضوع مرا از موتورسیکلت می‌ترساند. برای همین وقتی نادر گفت که می‌خواهد موتورسیکلت بخرد بشدت عصبانی شدم و مخالفت کردم، اما نادر لجبازی کرد و گفت موتورسیکلت را دوست دارد و در این ترافیک شهری خیلی به دردش می‌خورد. همسرم به حرف‌ها و مخالفت من هیچ توجهی نکرد و در حالی که چند شب سر این موضوع باهم دعوا داشتیم، در ‌‌نهایت یک موتورسیکلت خرید. وقتی این موضوع را شنیدم بشدت عصبانی شدم. تا جایی که قهر کردم و به خانه مادرم رفتم. من از نادر خواستم که موتور را بفروشد و به او گفتم فقط در این صورت حاضرم به خانه برگردم. ولی او حرفم را گوش نکرد. آنقدر درگیر شدیم و دعوا کردیم که سرانجام تصمیم به جدایی گرفتیم. آقای قاضی زندگی ما بعد از خرید موتورسیکلت به میدان جنگ تبدیل شد.
 
در این لحظه مرد رشته کلام را در دست گرفت و در جواب حرف‌های همسرش گفت: مریم زن خودخواهی است و من تازه بعد از پنج سال متوجه این اخلاق او شدم. در این مدت نمی‌دانستم که او تا این حد خودخواه است که بخواهد فقط به خاطر یک موتورسیکلت زندگی خودش و من را به‌هم بریزد. آقای قاضی من با موتورسیکلت خیلی راحت‌تر هستم و زود‌تر به کار‌هایم می‌رسم. محل کار من خیلی دور است و قبل از خرید موتور تا به خانه می‌رسیدم زمان زیادی در ترافیک می‌ماندم، اما از وقتی موتور خریدم خیلی زود و راحت به خانه و همه کار‌هایم می‌رسم. هرچه به مریم این موضوع را می‌گویم اصلا گوش به حرفم نمی‌دهد. او فقط به خاطر یک لجبازی زندگیمان را به اینجا کشانده است. من همیشه عاشق موتورسیکلت بودم و دوست داشتم با موتور رفت و آمد کنم. اما حالا همسرم به من زور می‌گوید.
 
زن که با شنیدن حرف‌های شوهرش خونش به جوش آمده بود میان حرفش پرید. آقای قاضی چند سال پیش پسرعمه‌ام یک تصادف خیلی وحشتناک با موتورسیکلتش کرد و جان باخت. از وقتی این اتفاق افتاد از موتور و موتورسواری بیزار شدم و دوست ندارم هر بار که شوهرم از خانه بیرون می‌رود تا وقتی برگردد، هزار فکر و خیال به سرم هجوم بیاورد و از دلشوره و نگرانی مریض شوم. این به نظر خودم نه لجبازی است و نه زورگویی!
 
وقتی صحبت‌های این زوج به پایان رسید، قاضی عموزادی دلیل آنها را برای طلاق کافی ندانست و برای حل شدن مشکلشان آنها را به مشاوره خانواده فرستاد تا شاید از جدایی منصرف شوند.
انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *