رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

نئولیبرالیسم یعنی کارگر پوشک بپوشد!

11:34 - 28 ارديبهشت 1395
کد خبر: ۱۷۴۳۱۸
دسته بندی: سیاست
لیبرالیزم چیست؟ چرا غربی ها اصرار دارند جوامعی مانند ایران ایدئولوژی لیبرالی را جایگزین کنند؟ آیا لیبرالیزم اسلامی هم داریم؟ آیا اصلاً لیبرالیزم خوب است یا بد؟
به گزارش گروه سیاسی ، مکاتبی که در جهان و از سوی اندیشمندان و متفکرین غربی ارائه شده، اندیشه ها و تفکراتی برای گسترش وتأثیر گذاری آن مکاتب برروی دیگر جوامع بشری است.

اکنون در آمریکا و بسیاری از کشورهای غربی مکتب لیبرالیزم حاکم است که پس از گذشت سال ها از اجرای آن در دنیای غرب، به نئو لیبرالیزم تبدیل شده است. لیبرالیزمی که اگر در خود چند نمونه مثبت داشته باشد، اکنون با ورود به تاریخ لیبرالیزم نو، آن چند بند ویژگی مثبت و خوب خود را هم از دست داده است.

برای این که به معنی و مفهوم لیبرالیزم برسیم از بزرگانی چون شهید مظلوم دکتر بهشتی یاری می گیریم تا بتوانیم بهتر آن را برای خوانندگان بازگو کنیم.

شهید بزرگوار دکتر بهشتی درباره لیبرالیزم گفته است؛

«لیبرالیسم در زمینه مخالف توده مردم با حاکمیت و حکومت استبداد و مستبدان تاریخ بوجود آمده، نفی استبداد است از این نظر بسیار چیز خوبی است از این نظر که بر اساس تفکر لیبرالیستی انسانها مجبور نیستند همیشه زیر حکومت یک غول زندگی کنند بسیار جالب است نفی می کند استبداد فردی را؛ از این نظر که لیبرالیسم نفی می کند استبداد جمعی را در شکل استبداد طبقاتی آنطور که در مارکسیسم است یا در شکل اصالت کامل جمع این که فرد انسان محور در جمع است، فرد انسان یک دنباله رو است در جمع انسان، اساس در جمع انسان و جامعه بشری در یک مکانیسم جبری حرکتی را به سوئی طی می کند می خواهد افراد بپذیرند، و یا نپذیرند نفی می کند چنین حاکمیت طاغوتی جمع را بر فرد و از این نظر هم اندیشه خوبی است، لیبرالیسم از جهت نفی استبداد طبقاتی و استبداد کل جامعه و اینکه واقعاً برای انسان میدان مانور قائل است و انتخاب، بسیار خوب است.»

لیبرالیزم در غرب و اروپا هنگامی ظهور کرد که اکثر این کشورها تحت سلطه حکومت های استبدادی و دیکتاتوری بودند. لازم نیست که به سال های بسیار دور برویم، در قرن حاضر نمونه های زیادی در اروپا دیده شده که نمونه های بسیار دقیق و روشنی است.

هیتلر در قلب اروپا یک دولت و حکومت لیبرال مسلک راه انداخته بود یا یک حکومت دیکتاتوری؟ یا موسولینی در ایتالیا چه نوع حکومتی را برپا کرده بود؟ هرچند مکتبی که در ایتالیا حاکم بود فاشیسم نام داشت. فاشیسم یک نظریهٔ سیاسی و گونه‌ای از نظامِ حکومتی خودکامهٔ ملی‌گراست که نخستین بار در سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا و به بدستِ موسولینی رهبری می‌شد. اما فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان اشکال دیگری از دیکتاتوری مطلق هستند ئو اصلاً تفاوتی با دیکتاتوری ندارد.

یا حتی در روسیه که با انقلاب کبیر این کشور تبدیل به اتحاد جماهیر شوروی شد و با نام کارگر و زحمتکش به پیروزی رسید، آیا نوع حکومتی که در این سرزمین پهناور برپا شد، حکومتی مردمی بود یا دیکتاتوری؟ گرچه نام این حکومت را کمونیستی گذاشتند اما این ایدئولوژی هم دیکتاتوری مطلق بود.

از این دست حکومت ها بسیار وجود داشته و اروپا و آمریکا آن را تجربه کرده تا به اینجا رسیده است. اینجایی که می گوییم نه این که نوع حکومتی که اکنون مثلاً در کشورهای اروپایی و آمریکا دیده می شود، بر اساس یک سری ویژگی ها و شاخص های ارزشمند از منظر اخلاقی، انسانی یا دینی و مذهبی است بلکه نوع تکامل یافته همان دیکتاتوری هیتلری - استالینی است.

نامش عوض شده، شکل روی کار آمدن(بخوانید روی کار آوردن) رئیس جمهوری منتحب! شیک و با کلاس شده گویی این که پشت پرده خبری نیست و این تنها مردم هستند که در برگزیدن دلخواه خود نقش دارند.

لیبرالیزم در ظاهر به فرد اهمیت می دهد و مردم را تعیین کننده سرنوشت خود معرفی می کند، آزادی های مطلق از هر جنس و تباری که باشد از دیگر اهداف تفکر لیبرالیسم است، ضدیت با دین و مذهب و افیون دانستن آن برای مردم جوامع، پروژه ای است که شاید در کشورهای خود جواب داده باشد، اما این سناریو که یکی از برنامه های مهم لیبرالیزم سیاسی و مذهبی است اجرای آن در دیگر کشورهای دنیا هم دنبال می شود. این مکتب در پی آن است تا تفکر خود را جهانی کند و صادر نماید.

شهید بهشتی در باره دیدگاه لیبرالیزم نسبت به مذهب این پرسش را مطرح می کند؛«لیبرالیسم در آنجا که تنها منبع معرفت و آگاهی را عقل می داند و اصالت وحی را به عنوان یک سرچشمه مستقل آگاهی ، بهایی نمی دهد و ارجی نمی گذارد، آیا چیز خوبی است؟»

و خود به آن اینگونه پاسخ می دهد؛از نظر ما و معتقدان به خدا و وحی الهی، از این نظر لیبرالیسم چیز بدی است و خطرناک است انسان را از یکی از متعالی ترین سرچشمه های خیر و برکت یعنی وحی خداوندی و نبوت انبیاء و آورده های پیغمبران پاک خدا دور می کند از این نظر مورد انتقاد و انکار ماست. لیبرالیسم از این نظر که آنقدر روی آزادی فردی تکیه می کند که چشمش نمی تواند آن تنگناهای نامریی و مریی که حاکمیت نظامهای طاغوتی برای فرد به وجود می آورد و مانع حرکت آزاد فرد می شود از این نظر در خور انتقاد است.»

با توجه به چنین شیوه ای که در غرب حاکم است، چنین نوع حکومت هایی را میتوان بر پایه دموکراسی فرض کرد؟ آیا در این کشورها حکومت های لیبرالی مردم سالاری حاکم است؟ یا دیوان سالاری، سرمایه سالاری، جنگ سالاری، قدرت سالاری و بسیاری دیگر، که نمی توان نمونه آن را در کشورهایی که لیبرالیزم هنوز در خون و استخوان آنها رخنه نکرده یافت.

تفکر لیبرالیزم به دنبال آن است تا خود را در دل دیگر مردم جوامع بشری جا دهد. که اگر اینگونه شود بسیار ساده تر می تواند بر جهان سلطه داشته باشد و همه کشورهای روی زمین را هم در اختیار داشته باشد.

نوام چامسکی اندیشمند آمریکایی در باره نئو لیبرالیسم چنین گفته است؛ یک فرم افراطی از تحسین کوچک کردن دولت به نفع بازار، خصوصی سازی، حذف ابتکار عمل دولت، مقررات زدایی در فاینانس و مانند آن است. نئو لیبرالیزم همزمان با سال هایی که دولت انتقاد برانگیز ریگان در آمریکا و تاچر در انگلیس بر سر کار بود آغاز شد و در سراسر جهان گسترش یافت. این نظریه تقریباً در همه جا به شدت زیان آور بود و نسبت به ان مقاومت نشان داده شد. آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی که بیشترین این دکترین را دارند به ناوبدی کشیده شدند و در عرض 15 سال شروع کردند به واکنش نشان دادن، نه به طور کامل اما تا حد چشمگیری از نئولیبرالیزم کنار کشیدند.

چامسکی درباره نئولیبرالیزم در اروپا هم می گوید؛«در اروپا این دکترین در قالب تحمیل ریاضت اقتصادی در شرایط رکود نمایان شد که در واقع دستورالعملی برای بدبختی بود. حتی اقتصاددانان صندوق بین المللی پول هم نشان دادند بازیگران خوبی در سیاست نیستند. نئولیبرالیزم در آمریکا به صورت یک رکود 30 ساله بروز پیدا کرد و بخش زیادی از مردم و طبقه فقیرتر را به انحطاط کشاند. از طرفی بای عده بسیار اندکی ثروت هنگفت و فوق العاده ای را به ارمغان آورد. این ادعا که نئولیبرالیسم وابسته به بازار است، به کلی یک فریب بزرگ است چرا که نئولیبرالیسم در واقع دخالت در امور دولت به نفع ثروتمندان و طبقه قدرتمند را تجویز می کند.»


به این بخش از سخنان نوام چامسکی اندکی بیشتر توجه کنید آیا مصداق آن را اکنون در ایران خودمان البته با کم و زیادش نمی بینید؟ او در ا دامه سخنانش گفته است؛«می توانید به وضوح ببینید که یکی از پدیده های فراگیر در عصر نئولیبرال، افزایش میزان موسسه ها مالی است. اگر به دهه 60 و 70 میلادی برگردید می بینید که بانک ها، فقط بانک بودند و مردم سپرده های خود را نزد آنها می گذاشتند تا با آن تجارت شود، ماشین بخرند و کارهای مانند آن انجام شود. تغییر رویه بانک ها اتز دهه 70 میلادی به بعد آغاز شد و در دهه 80 میلادی به اوج خود رسید و بانک ها و موسسات مالی به وجود آمدند که دیگر بانک نیستند و درگیر سفته بازی شدند. همچنین یکسری از موسسات مالی با ارائه خدمات پرهزینه و با ریسک بالا مانند دادن وام های رهنی بی پشتوانه مردم را فریب دادند.»

آقای چامسکی تشریح خود درباره مفهوم لیبرالیزم را اینگونه به پایان می برد؛« مقررات زدایی و موجک کردن دولت از اوایل دهه 80 آغاز شد. پیش از آن هیج بخران مالی وجود نداشت چون قانونگذاران، موسسات مالی را محدود کرده بودند. آغاز مقررات زدایی با حمایت اقتصاددانان و ثروتمندان همراه بود. سپس بحران های مال یکی پس از دیگری رخ داد و حتی همین حالا هم ما در حال نزدیک شدن به یک بحران دیگر هستیم. ضمن ان که موسسات مالی تقریباً به نیمی از کل منافع بخش شرکتی در آمریکا و درواقع به پدیده های سود آور برای این بخش تبدیل شده اند. این پدید در اوراق فنی صندوق بین المللی پول مورد مطالبع قرار گرفته است. همچنین بررسی عملکرد 6 بانک بزرگ آمریکا و نیز مجموعه بانک های جی پی مورگان نشان داد که منافع آنها از پرداختی مالیات دهندگان مرتفع می شود. این سازوکار دارای ضمانت ضمنی دولتی است که اگر این موسسات دچار مشکل شدند، بتوانند خود را نجات دهند، همانطور که دیدیم چطور شرکت ها مشوق و محرک مالی از دولت دریافت کردند و ما دیدیم که چگونه اعتبار اسان دریافت کردند و توانستند به اسانی به پول دسترسی داشته باشند. به آنها انگیزه داده میشود تا تراکنش های پرریسکی انجام دهند که پر سود است اما ممکن است بعداً به نابودی منجر شود. این به معنای آن نیست که سودها به بازار بر می گردد بلکه در یک قالب خاص و به صورت کاپیتالیسم دولتی نمایان می شود که برای منافع ثروتمندان و گروه قدرت مورد حمایت طراحی شده است. نئولیبرالیسم این است.»

شهید مظلوم بهشتی سال ها پیش در باره اقتصاد و لیبرالیسم گفته بود؛« اقتصاد لیبرالیستی می گوید تو به فرد انسان آزادی بده هر طور می خواهد بکارد و بسازد، بخورد، مصرف کند و این زمینه شکوفائی است این حرف ظاهراً راسته ای دارد ولی اگر بشکافیم، می‌گوئیم آقای لیبرالیسم چشمهایت را بازتر کن ببین چطور روند اقتصادی سرمایه داری جهانی عرصه و میدان عمل را بر افراد انسانها و بر گروههای کوچک انسانها تنگ می کند این ناشی از این است که وقتی در جامعه ای تقسیم امکانات اقتصادی عادلانه نباشد وقتی در جامعه ای آنهائیکه بیشتر دارند دست بدست هم بدهند و یک قشر بسیار مرفه و بسیار برخوردار از مواهب زندگی بوجود بیاورند که کاری به کار آنها توده وسیع پرجمعیتی که از این امکانات محروم است نداشته باشند دادوستدهایشان درون هم باشد، ازدواجهایشان درون هم باشد به قول معروف گوشت می رود روی دنبه، دنبه می رود روی گوشت هی چاقتر و فربه تر می شود در آنطرف هم می بینید مردمی ناتوان تهیدست با حداقل امکانات و کمتر از حداقل امکانات روز و شب را باید کاسه چکنم جلویشان بگذارند و این کاسه چکنم روز بروز پرتر و روح و قلبشان از شادیها و برخوردارهای زندگی خالی تر و کیسه شان هم روزبروز خالی تر باشد در یک چنین جامعه ای این افراد محروم این بچه متولد شده در یک خانواده محروم امکان واقع تحرک و شکوفائی و خودانگیختگیش چقدر است مگر؟ بسیار ناچیز گاهی چیزی نزدیک به صفر بنابراین به آقای لیبرال گفته می شود این آزادی که تو میگویی چیز خوبی است،‌ اما برای تو!»

چند روز پیش خبری از لا به لای صدها خبر مشابه که منتشر نمی شود، منتشر شد که شگفت آور بود. لیبرالیزم را می توان با این خبر به خوبی تعریف و تشریح کرد و شناخت. خبر را بخوانید؛

«اکثریت بزرگی از ۲۵۰هزار کارگر صنعت مرغداری آمریکا به خاطر شدت کار حتی از رفتن به توالت در ساعات کاری نیز منع شده و برای برخی از آنها پوشک تجویز شده است. کارگران شرکت‌های بزرگ ‌آمریکایی تایسون فودز، پردیو فارمز، "پیلگریمز پراید و "ساندرسون فارمز پوشک می‌بندند و در صورت نیاز باید به هنگام کار قضای حاجت کنند. این شرکت‌ها حدود ۱۰۰ هزار کارگر دارند و نزدیک به ۶۰درصد از نیاز بازار را پوشش می‌دهند. آن‌ها به خاطر شدت کار نمی‌توانند در ساعات کاری غذا و بخصوص آب و نوشیدنی بخورند و به همین دلیل سلامتی‌شان در معرض تهدید قرار دارد.»

واما لیبرالیزمی که آمریکایی ها با توافق هسته ای می خواهند به ما تحمیل کنند. باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا امیدوار است، برجام به تدریج سبب لیبرالیزه شدن ایران شود.اوباما امیدوار است برجام سبب «آغاز گرمی روابط دیپلماتیک» تهران - واشنگتن و به تدریج «لیبرالیزه شدن جامعه ایران» شود.

لیبرالیزه کردن ایران یعنی استحاله جمهوری اسلامی ایران و در نتیجه بی خاصیت شدن، بی ثمر گشتن و بی تأثیر بودن انقلاب اسلامی ایران در منطقه و دنیا که دراین 37 سال گذشته توانسته است چالش های جدی برای آمریکا و دیگر کشورهایی که در محور دشمنی با ایران هستند، ایجاد کند.

لیبرالیزم از گسترش و نفوذ مردم سالاری دینی در ایران واهمه دارد. وحشت لیبرال ها ازاین است که فرهنگ انقلابی ایران در حال گسترش است. واکنش هایی که از سوی آمریکا در منطقه بروز یافته ترسی است که از نفوذ ایران شکل گرفته است.

اگر لیبرالیزم یا نئولیبرالیزم با دیکتاوری مخالف است، حمایت آمریکا و غرب از حکومت های خودکامه و دیکتاتور کشورهای مرتجع عربی منطقه از چیست؟ آنگاه همه تلاش ها بر روی ایران متمرکز است تا سیستم حکومتی آن تغییر یابد. دلیل این رفتار درستی انقلاب اسلامی ایران را اثبات می کند. آیا با این ویژگی هایی که از تفکر لیبرالیزم، عملکرد و رفتار او دیده می شود، لیبرال شدن ایران صلاح است؟ آیا راه نجات، تفکر لیبرالی است؟

انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *