هشدار امیرالمؤمنین(ع) به خواص در مورد فتنه بنی امیه
: معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام میدیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه میشد بر سر آن معاملهای کرد. از این رو نسبت به سایرین کینه میورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.
به گزارش به نقل از "کیهان"سخن امیرمؤمنان(ع) نیز مصداق عینی خطر حسادت در آیه شریفه است. امیرمؤمنان(ع) با این بیان میفهماند که آنچه معاویه و اطرافیانش را وادار به ایستادگی در مقابل حکومت علوی نموده، قبل از هر چیز، عدم تحمل موقعیتی است که خداوند برای حفظ و حراست از دین خود به خاندان بنیهاشم داده است.
معاویه و اطرافیانش قبل از ظهور اسلام از قبایل برتر عرب بودند و ریاست و منزلت اجتماعی آنان بدون رقیب بود؛ ولی با ظهور اسلام و نزول وحی در خانه پیامبر(ص) و سبقت جستن امیرمؤمنان(ع) و برخی دیگر در ایمان به اسلام و طلوع دولت اسلامی پیامبر(ص)، آنها به یک حزب شکست خورده اجتماعی مبدل شده بودند؛ لذا نمیتوانستند تحمل کنند مردمی که تا دیروز در مقابل آنان خضوع میکردند، امروز از بنی هاشم تبعیت کنند و سیادت و آقایی آنها را بپذیرند.
از این رو با تمام قوا در پی آن بودند تا با ماسک دینداری، این امتیاز را از دست اهلبیت(س) بربایند و به جایگاه نخست خویش دست پیدا کنند.
اواخر خلافت خلیفه سوم، هنگامی که نابسامانی دستگاه خلافت موجب شورشهای مردم مناطق گوناگون جهان اسلام شده بود، یک مجلس مشورتی مهمی با حضور سران اصحاب پیامبر(ص) در مدینه تشکیل شد تا برای حل اوضاع نابسامان جامعه اسلامی گامی برداشته شود، معاویه در آن مجلس سخنانی بر زبان راند که کاملاً نشان میداد او از موقعیت از دست رفته بنیامیه سخت ناراحت است و لحظه به لحظه در پی دست یافتن به همان منصب دوران جاهلی است؛ او گفت: ای مهاجران! شما میدانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گمنام بودهاید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شما رتق و فتق میشد؛ تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافتهاید؛ به طوری که امروز میگویند «آل فلان»؛ وگرنه پیشتر شما قابل ذکر نبودهاید.
این جملات کاملاً نشانگر آن است که معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام میدیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه میشد بر سر آن معاملهای کرد. از اینرو نسبت به سایرین کینه میورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.
وقتی یک انقلاب ارزشی تحقق مییابد، اندک اندک عده ای با هر نیتی خود را به رهبر و کانون انقلاب نزدیک میکنند. اینگونه افراد اگر بتوانند تا آخر عمر به ارزشهای انقلاب در مراحل گوناگون و در کشاکش حوادث وفادار بمانند، رستگار میشوند و روز به روز بر عزتشان افزوده خواهد شد؛ ولی اگر در میان راه به هر دلیلی توقف نمایند، دو حالت برایشان پیش خواهد آمد: یا این ظرفیت را دارند که رشد دیگران را تحمل کنند و یا این ظرفیت را ندارند. اگر در خود این شرح صدر را ایجاد کنند، در این صورت هم سوابق گذشتهشان برایشان به عنوان یک سرمایه عزتبخش باقی میماند و هم با خشنودی از موفقیت دیگران، در حقیقت به آنان میپیوندند؛ یعنی هم نزد آنان در این دنیا محبوبیت مییابند و هم در آخرت به علت خشنودی و حمایت قلبی از پیشرفت جامعه مؤمنان، مأجور خواهند بود.
اما اگر چنین توفیقی نصیبشان نشود و از رشد دیگران در مسیر انقلاب ناراحت و رنجور گردیده و حسادت بورزند، اندک اندک این حسادتها آنها را از انسانهای رو به کمال جدا میکند؛ یا عزلت نشین میشوند و یا به منافقان و مخالفان ارزشها میپیوندند. از سوی دیگر آنچه در گذشته برای خویش ذخیره کردهاند، یکجا می بازند و تباه می کنند؛ چرا که دشمنی و حسادت نسبت به اهل حق، آثار روحی حقمداری پیشین را نیز رفته رفته زایل میکند.
در انقلابی که پیامبر(ص) در جامعه خویش برپا نمود، این اتفاق به روشنی رخ داد و امروز نیز در جامعه ما مصادیق هر دو گروه در اصحاب انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) به روشنی مشاهده میشوند.
امویان درست به همین دلیل دست از حمایت پیامبر(ص)کشیدند؛ نه تنها او را حمایت نکردند، بلکه سالها با آن حضرت جنگیدند و سرانجام نیز با تسلیم ظاهری، با خدعه و نیرنگ کمر به استحاله اسلام و جامعه اسلامی بستند، که امیرمؤمنان(ع) روبرویشان ایستاد و از همینجا شمشیر به روی منصبی کشیدند که پیشتر آن را به عنوان منصب جانشینی پیامبر(ص) لازم الاتباع جلوه میدادند.
زبان سیاسی علی(ع) در مورد امویان
مجموع این خصوصیات موجب گردید که امویان به خطرناکترین دشمن حکومت دینی و اساس اسلام تبدیل شوند. از اینرو امیرمؤمنان مقابله با آنها را در رأس سیاستهای اصلاحی حکومت خویش قرار داد و در یک حرکت دوسویه، هم تلاش نمود تا ماهیت پوشالی آنان را برای مردم روشن کند و هم در عمل دست آنها را از پستهای دولتی کوتاه کند. در روزهای نخست حاکمیت خویش، کلیه صاحب منصبان اموی را از کار برکنار کرد و در طول مدت حکومت خود همیشه مبارزه با امویان را در اولویت نخست خویش قرار داد. نه ناکثین و نه مارقین، هیچ یک در نزد علی(ع) دشمن اصلی حکومت به حساب نمیآمدند.
طلحه و زبیر کفایت لازم را برای داشتن پست در جهان اسلان نداشتند
ناکثین با اصل اسلام مشکلی نداشتند؛ بلکه تمتعات دنیا و زیاده خواهیهایی که از علی(ع) داشتند، آنان را به ورطه دشمنی با علی(ع) کشانید. شاید امثال طلحه و زبیر با گرفتن فرمانداری بخشی از جهان اسلام، دست از دشمنی با علی(ع) میکشیدند، که البته امیرمؤمنان(ع) به علت عدم کفایت لازم آنان، از سپردن پستهای جهان اسلام به آنها خودداری ورزید. ولی امویان اگر هم حکم ولایت شام را از دست علی میگرفتند، باز از دشمنی با آن حضرت و اساس اسلام دست نمیکشیدند؛ چرا که آنان از روز نخست دشمن اساس اسلام بودند.
آنها میخواستند خود به تنهایی بر کل جهان اسلام حاکمیت داشته باشند و حکومت را تنها در خاندان خود بگردانند. هنگامی که خلیفه سوم، یکی از اعضاء خاندان اموی بر کرسی خلافت نشست، ابوسفیان رسماً در جمع خاندان اموی صحبت کرد و آنان را سفارش کرد تا گوی خلافت را تنها در میان خود دست به دست کنند؛ در ضمن صریحاً عالم غیب و بهشت و دوزخ و پیامبری را انکار کرد.
در مورد سران خوارج نیز، کج فهمی در دین و خشکمغزی و تحجر، موجب عصیانگریشان در مقابل علی(ع)گردید؛ لذا اگر روزی بصیرت فکری مییافتند، شاید با امیرمؤمنان مقابله نمیکردند؛ یعنی با اساس اسلامی که علی(ع) در آن ذوب شده بود، سر جنگ نداشتند. اسلام را بد میفهمیدند و بر فهم غلط خود لجاجت میورزیدند.
از این رو حضرت روی مشکل بنی امیه به عنوان مشکل اساسی حکومت دینی و اسلام و مسلمانان خیلی تأکید میکردند و میفرمودند: ألا و إنّ أخوف الفِتن عندی علیکم فتنة بنیامیّه، فإنّها فتنة عَمیاء مُظلمة عَمّت خُطّتُها؛36 بیدار باشید که بیمناکترین فتنه ها برای شما از نظر من، فتنه بنیامیه است، که آن فتنه کور و تاریکی است که دامنة آن فراگیر و همگانی و گرفتاریاش ویژه افراد خاصی است.