رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

هشدار امیرالمؤمنین(ع) به خواص در مورد فتنه بنی امیه

8:58 - 24 آبان 1393
کد خبر: ۱۵۷۳۶
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
خبرگزاری میزان: معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام می‏دیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه می‏شد بر سر آن معامله‏ ای کرد. از این‏ رو نسبت به سایرین کینه می ‏ورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.

: معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام می‏دیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه می‏شد بر سر آن معامله‏ای کرد. از این‏ رو نسبت به سایرین کینه می‏ورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.

به گزارش به نقل از "کیهان"سخن امیرمؤمنان(ع) نیز مصداق عینی خطر حسادت در آیه شریفه است. امیرمؤمنان(ع) با این بیان می‏فهماند که آنچه معاویه و اطرافیانش را وادار به ایستادگی در مقابل حکومت علوی نموده، قبل از هر چیز، عدم تحمل موقعیتی است که خداوند برای حفظ و حراست از دین خود به خاندان بنی‏هاشم داده است.

معاویه و اطرافیانش قبل از ظهور اسلام از قبایل برتر عرب بودند و ریاست و منزلت اجتماعی آنان بدون رقیب بود؛ ولی با ظهور اسلام و نزول وحی در خانه پیامبر(ص) و سبقت جستن امیرمؤمنان(ع) و برخی دیگر در ایمان به اسلام و طلوع دولت اسلامی پیامبر(ص)، آنها به یک حزب شکست خورده اجتماعی مبدل شده بودند؛ لذا نمی‏توانستند تحمل کنند مردمی که تا دیروز در مقابل آنان خضوع می‏کردند، امروز از بنی‏ هاشم تبعیت کنند و سیادت و آقایی آنها را بپذیرند.

از این‏ رو با تمام قوا در پی آن بودند تا با ماسک دین‏داری، این امتیاز را از دست اهل‏بیت(س) بربایند و به جایگاه نخست خویش دست پیدا کنند.

اواخر خلافت خلیفه سوم، هنگامی که نابسامانی دستگاه خلافت موجب شورش‏های مردم مناطق گوناگون جهان اسلام شده بود، یک مجلس مشورتی مهمی با حضور سران اصحاب پیامبر(ص) در مدینه تشکیل شد تا برای حل اوضاع نابسامان جامعه اسلامی گامی برداشته شود، معاویه در آن مجلس سخنانی بر زبان راند که کاملاً نشان می‏داد او از موقعیت از دست رفته بنی‏امیه سخت ناراحت است و لحظه به لحظه در پی دست یافتن به همان منصب دوران جاهلی است؛ او گفت: ای مهاجران! شما می‏دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گمنام بوده‏اید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شما رتق و فتق می‏شد؛ تا اینکه خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زودتر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه سبقتتان سیادت یافته‏اید؛ به طوری که امروز می‏گویند «آل فلان»؛ وگرنه پیش‌تر شما قابل ذکر نبوده‏اید.

این جملات کاملاً نشانگر آن است که معاویه تنها مزاحم خود بر تفوّق بر سایر مسلمانان را، سبقت آنان در ایمان به اسلام می‏دیده؛ چیزی که نه با پول قابل خریدن بود و نه می‏شد بر سر آن معامله‏ای کرد. از این‏رو نسبت به سایرین کینه می‏ورزید که چرا با سبقت جستن در ایمان، راه آقایی آنها را مسدود کردند.

وقتی یک انقلاب ارزشی تحقق می‏یابد، اندک اندک عده‏ ای با هر نیتی خود را به رهبر و کانون انقلاب نزدیک می‏کنند. این‏گونه افراد اگر بتوانند تا آخر عمر به ارزش‏های انقلاب در مراحل گوناگون و در کشاکش حوادث وفادار بمانند، رستگار می‏شوند و روز به روز بر عزتشان افزوده خواهد شد؛ ولی اگر در میان راه به هر دلیلی توقف نمایند، دو حالت برایشان پیش خواهد آمد: یا این ظرفیت را دارند که رشد دیگران را تحمل کنند و یا این ظرفیت را ندارند. اگر در خود این شرح صدر را ایجاد کنند، در این صورت هم سوابق گذشته‏شان برایشان به عنوان یک سرمایه عزت‏بخش باقی می‏ماند و هم با خشنودی از موفقیت دیگران، در حقیقت به آنان می‏پیوندند؛ یعنی هم نزد آنان در این دنیا محبوبیت می‏یابند و هم در آخرت به علت خشنودی و حمایت قلبی از پیشرفت جامعه مؤمنان، مأجور خواهند بود.

اما اگر چنین توفیقی نصیبشان نشود و از رشد دیگران در مسیر انقلاب ناراحت و رنجور گردیده و حسادت بورزند، اندک اندک این حسادت‏ها آنها را از انسان‏های رو به کمال جدا می‏کند؛ یا عزلت ‏نشین می‏شوند و یا به منافقان و مخالفان ارزش‏ها می‏پیوندند. از سوی دیگر آنچه در گذشته برای خویش ذخیره کرده‏اند، یک‏جا می‏ بازند و تباه می ‏کنند؛ چرا که دشمنی و حسادت نسبت به اهل حق، آثار روحی حق‏مداری پیشین را نیز رفته رفته زایل می‏کند.

در انقلابی که پیامبر(ص) در جامعه خویش برپا نمود، این اتفاق به روشنی رخ داد و امروز نیز در جامعه ما مصادیق هر دو گروه در اصحاب انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) به روشنی مشاهده می‏شوند.

امویان درست به همین دلیل دست از حمایت پیامبر(ص)کشیدند؛ نه تنها او را حمایت نکردند، بلکه سال‏ها با آن حضرت جنگیدند و سرانجام نیز با تسلیم ظاهری، با خدعه و نیرنگ کمر به استحاله اسلام و جامعه اسلامی بستند، که امیرمؤمنان(ع) روبرویشان ایستاد و از همین‏جا شمشیر به روی منصبی کشیدند که پیش‌تر آن را به عنوان منصب جانشینی پیامبر(ص) لازم الاتباع جلوه می‏دادند.‌

زبان سیاسی علی(ع) در مورد امویان
مجموع این خصوصیات موجب گردید که امویان به خطرناک‏ترین دشمن حکومت دینی و اساس اسلام تبدیل شوند. از این‏رو امیرمؤمنان مقابله با آنها را در رأس سیاست‏های اصلاحی حکومت خویش قرار داد و در یک حرکت دوسویه، هم تلاش نمود تا ماهیت پوشالی آنان را برای مردم روشن کند و هم در عمل دست آنها را از پست‏های دولتی کوتاه کند. در روزهای نخست حاکمیت خویش، کلیه صاحب‏ منصبان اموی را از کار برکنار کرد و در طول مدت حکومت خود همیشه مبارزه با امویان را در اولویت نخست خویش قرار داد. نه ناکثین و نه مارقین، هیچ یک در نزد علی(ع) دشمن اصلی حکومت به حساب نمی‏آمدند.

طلحه و زبیر کفایت لازم را برای داشتن پست در جهان اسلان نداشتند
ناکثین با اصل اسلام مشکلی نداشتند؛ بلکه تمتعات دنیا و زیاده‏ خواهی‏هایی که از علی(ع) داشتند، آنان را به ورطه دشمنی با علی(ع) کشانید. شاید امثال طلحه و زبیر با گرفتن فرمانداری بخشی از جهان اسلام، دست از دشمنی با علی(ع) می‏کشیدند، که البته امیرمؤمنان(ع) به علت عدم کفایت لازم آنان، از سپردن پست‏های جهان اسلام به آنها خودداری ورزید. ولی امویان اگر هم حکم ولایت شام را از دست علی می‏گرفتند، باز از دشمنی با آن حضرت و اساس اسلام دست نمی‏کشیدند؛ چرا که آنان از روز نخست دشمن اساس اسلام بودند.

آنها می‏خواستند خود به تنهایی بر کل جهان اسلام حاکمیت داشته باشند و حکومت را تنها در خاندان خود بگردانند. هنگامی که خلیفه سوم، یکی از اعضاء خاندان اموی بر کرسی خلافت نشست، ابوسفیان رسماً در جمع خاندان اموی صحبت کرد و آنان را سفارش کرد تا گوی خلافت را تنها در میان خود دست به دست کنند؛ در ضمن صریحاً عالم غیب و بهشت و دوزخ و پیامبری را انکار کرد.

در مورد سران خوارج نیز، کج ‏فهمی در دین و خشک‌مغزی و تحجر، موجب عصیانگری‏شان در مقابل علی(ع)گردید؛ لذا اگر روزی بصیرت فکری می‏یافتند، شاید با امیرمؤمنان مقابله نمی‌کردند؛ یعنی با اساس اسلامی که علی(ع) در آن ذوب شده بود، سر جنگ نداشتند. اسلام را بد می‏فهمیدند و بر فهم غلط خود لجاجت می‏ورزیدند.

از این ‏رو حضرت روی مشکل بنی‏ امیه به عنوان مشکل اساسی حکومت دینی و اسلام‏ و مسلمانان خیلی تأکید می‏کردند و می‏فرمودند: ألا و إنّ أخوف الفِتن عندی علیکم فتنة بنی‏امیّه، فإنّها فتنة عَمیاء مُظلمة عَمّت خُطّتُها؛36 بیدار باشید که بیمناک‏ترین فتنه‏ ها برای شما از نظر من، فتنه بنی‏امیه است، که آن فتنه کور و تاریکی است که دامنة آن فراگیر و همگانی و گرفتاری‏اش ویژه افراد خاصی است.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *