ریش و سبیلم در زندان در آمد

5:40 - 14 فروردين 1395
کد خبر: ۱۵۴۴۸۹
خودش باورش نمی شد یک آرزو برای داشتن بوتیک لباس فروشی او را مجبور کند سالهای سال در زندان بماند.
به پزارش خبرنگار ، پسر 19 ساله سه سالی است  که در کانون  اصلاح و تربیت و زندان به سر می برد. خودش می گوید بهترین روزهای عمرش را در زندان گذرانده است و در همان جا ریش و سبیل در آورده است. او سارق منزل است و قصد داشته در یک شب پولدار شود اما باید 14 سال در زندان بماند. در ادامه گفتگوی میزان با این متهمرا می خوانید.
 
خودت را معرفی کن؟
 
پدرام 19 ساله هستم و تا اول دبیرستان بیشتر درس نخواندم و برای کار کردن و در آوردن پول تصمیم گرفتم درس را رها کرده و وارد بازار کار بشوم.
 
چرا درس را رها کردی و دوست داشتی پولدار باشی؟
 
مگر پولداری بد است. حمید بچه محل ما تو 17 سالگی با پول پدرش بوتیک زد و الان میلیونی درآمد دارد. منم می خواستم  مثل او کار کنم و پولدار شوم اما وقتی فهمیدم که بدون سرمایه نمی شد کاری دست و پا کرد به سمت سرقت رفتم.
 
چرا سمت سرقت رفتی؟
 
یادم می آید سه سال و 7 ماه قبل بود که در قهوه خانه محل نشسته بودم. چند بچه محل که از من بزرگتر بودند علت ناراحتی من را پرسیدند که من گفتم دنبال کار هستم اما پولی برای راه اندازی کاسبی خوب ندارم. یکی از همان دوستان به نام میلاد شیلنگ پیشنهاد یک کار نان و آبدار را داد. وقتی پرسیدم چه کاری او سرقت را پیشنهاد داد.
 
قبول کردی؟
 
ابتدا نه اما وقتی او گفت با چند سرقت 50 میلیون تومان به دست می آورم و بعد می توانم برای خودم کاسبی راه بیاندازم قبول کردم. پیش خودم گفتم می روم و بعد از اینکه پولی به دست آوردم توبه می کنم و از  راه حل پول در می آورم .
 
اما سرمایه کارت از راه حرام در می امد؟
 
ابتدا طرز فکرم این بود که پول را از خانه های میلیاردی سرقت می کنیم .پس آنها هم فکر کنند به یک نیاز مند کمک می کنند و هیچ مشکلی نیست، به همین خاطر حاضر شدم با دوستانم همکاری کنم. در آن زمان فقط پول و آرامش برای من مهم بود و به هیچ چیز حتی عاقبت کار فکر نمی کردم.
 
نقش تو سرقت ها چه بود؟
 
من به عنوان زاغ ن با یکی از همدستانم به نام ابرام گربه در خیابان های شمال شهر پرسه می زدیم و پس از شناسایی خانه های متمول کشیک می دادیم تا خانه خالی شود. بعد از خالی شدن خانه با دوستان دیگرم تماس می گرفتم و آنها برای سرقت وارد خانه می شدند. بعد از سرقت نی همگی به خانه سردسته باند به نام  صمد می فروختیم.   
 
چقدر گیرت آمد؟
 
در طی سه ماهی که سرقت رفتیم 65 میلیون تومان به من دادند اما فکر می کنم خودشان بیشتر از اینها گیرشان آمده باشد.
 
با سهمت از سرقت چه کردی؟
 
یک هفته خوش گذراندم و یک میلیون تومان آن را خرج لباس و گردش خودم کردم. بعد از یک هفته هم که دستگیر شدم و همه پول ها را برگرداندم.
 
چه زمانی دستگیر شدی؟
 
سه سال و هفت ماه قبل بود. یادم می آید آن زمان اینقدر بچه بودم که به کانون اصلاح و تربیت رفتم و بعد از قانونی شدن سنم به ندامتگاه تهران بزرگ منتقل شدم. من ریش و سبیلم  در زندان در آمد.
 
در این مدت خانواده ات را دیده ای؟
 
مادرم که من یک عمر شرمنده اش هستم با هر زحمتی که هست به ملاقاتم می آید. در این مدت یک روز هم به مرخصی نرفته ام و سه سال و هفت ماه است که  در زندان هستم. دلم برای بیرون از زندان تنگ شده است.
 
حکم برایت صادر شده؟
 
14 سال. تازه سال از آن گذشته و من اینقدر بی تابم وای به حال روزهای آینده، نمی خواهم تمام جوانی ام را بهترین روزهای عمرم را در زندان بگذرانم. اگر قانون من را نبخشد تا 30 سالگی در زندان می مانم. یعنی بهترین روزهای عمرم را از دست می دهم.
 
حرف آخر..
 
دلم نمی خواهد جوانی ام را به خاطر یک اشتباه از دست بدهم. من پشیمان شده ام. مرا آزاد کنند.
انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *