فرهنگ حسین(ع)، ترجمان فرهنگ محمدی، علوی و فاطمی است
: نسل حاضر و آیندگان باید از این کوثر ایمان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را سیراب سازند چراکه این قیام الهی احیاگر نسل امروز و فردای بشری است.
به گزارش ، روزنامه کیهان در شماره امروز چهارشنبه خود نوشت: عاشورا حادثهای نبود که در یک روز در سال ۶۱ هجری اتفاق بیفتد و از قبل و بعد خود جدا باشد، این رخداد و حماسه عظیم، هم ریشه در حوادث پیشین و تحولات اجتماعی جامعه اسلامی از زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) تا سال ۶۱ هجری داشت، هم دستاوردهای آن و آثار و پیامدهایی که در اندیشه و عمل مسلمانان داشته، تا دامنه قیامت امتداد خواهد یافت.
با آن همه تفسیرهایی که تاکنون از قیام کربلا و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) شده، به نظر میرسد عمق محتوایی این نهضت الهی، بسیار بیش از آن است که تا به امروز صورت گرفته است. نسل حاضر و آیندگان باید از این کوثر ایمان و یقین بنوشند و سیراب شوند و تشنگان حقیقت ناب را سیراب سازند چراکه این قیام الهی احیاگر نسل امروز و فردای بشری است.
سالار شهیدان کشته درس ها و عبرت ها و بهای بصیرت است
حسین بن علی(ع) کشته درسها، عبرتها و بهای بصیرتهای تاریخ ساز است. آموزندگی، سازندگی و تاثیرگذاری عاشورا و نهضت حسینی در گرو شناخت و تبیین همین درسها و پیام آن است و هر اندازه که انسانها با درسهای نهفته در آن حرکت خونین و عمیق آشنا شده و از آن بهره بردهاند، به همان میزان عزتمند و بزرگوار زیسته و پایههای حکومت طاغوت را لرزانده اند.
فرهنگ حسین(ع) ترجمان فرهنگ محمدی، علوی و فاطمی است چراکه فتنههایی که در دوران حکومت امام علی(ع) کاشته شدند در دوران حکومت امام حسن(ع) تنومند شدند و در دوران زعامت امامحسین(ع) به بار نشستند و میوه این فتنهها به این منجر شد که گلوی سلاله پاک پیامبر اکرم(ص) را ببرند و قلم تاریخ این روسیاهی و لکه ننگین را در تاریخ ثبت نماید.
عاشورا نه یک حادثه بلکه یک فرهنگ است، فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب که نقش حیاتی را در استحکام ریشهها، رویش شاخهها و رشد باورهای آن ایفا کرده است. عاشورا هیچگاه در محدوده زمان و جغرافیایی خاصی محصور نشده است بلکه همواره الهام بخش مسلمانان و دیگر مللها در راستای تحقق قیامهای راستین در برابر کانونهای ظلم و نفاق بوده است.
معرفت و بیداردلی پایه های مکتب حسینی است
زندگی و دینداری در مکتب حسینی بر پایههای معرفت و بیداردلی است، معرفت حقیقی و حکمت نورانی انسان را به بصیرت راه مینماید و بصیرت در عمل است که بدان اعتبار و ارزش میبخشد و آدمی را به عمل صحیح هدایت میکند. جوهر دین بر حکمت و معرفت بنا میشود و هر چه آدمی را در این وادی بالاتر رود به مراتب والاتری از بندگی حقیقی دست مییابد که همه ی ارزشهای آدمی به میزان بندگی اوست.
مکتب حسین(ع) مکتبی است برای گشودن دیدهها و دلها و سیر به سوی آگاهی و بینایی و تربیت آدمی. به بیان امام حسین(ع): "دراسه العلم لقاح المعرفه"؛ «تدریس علم برای باروری معرفت است» و بر همین اساس اینگونه دعا میفرمود: "اللهم أرزقنی بصراً فی أمر الاخره حتی أطلب الحسنات شوقاً وافراً من السیئات خوفاً یا ربّ"؛ «خدایا به من بینایی در امور آخرت عطا کن تا با شوق بسیار و از ترس تو به جای گناهان در پی کارهای نیک باشم.»
مکتب حسینی، مکتب عمل براساس آگاهی و بصیرت است و در آن برای عمل نا آگاهانه و پیروی کورکورانه جایی نیست. آنانی که در پی امام حسین(ع) رفتند و با آگاهی و بینایی عمل کردند، خوب میدانستند چه رسالتی دارند و چه تکلیفی را ادا میکنند.
بصیرت، مولفهای قدرتمند و ابزاری محکم و استوار است که در هر کاری لازم است و برآیند آن پیروزی و فتح میباشد، چنانکه یکی از مهم ترین عوامل پیروزی مسلمانان صدر اسلام بصیرت رزمندگان مسلمان بود.
امام علی(ع) در توصیف آنان فرموده اند: "حملوا بصائرهم علی أسیافهم"؛ «آنها بصیرتها و اندیشههای روشن و حساب شده خود را با شمشیرهای خود حمل میکنند»، یعنی اگر در میدان نبرد شمشیر میزدند، از روی بصیرت بود.
در مقابل، نا آگاهی و بیبصیرتی، نقیصه و آفت بزرگی است که آثار منفی بسیار دارد. بیبصیرتی و عدم اگاهی ممکن است هم شامل عوام شود و هم خواص.
هرگز نباید تصور شود هرکس که مقام، مرتبه و منزلت بالایی دارد، لزوماً از تمامی مسائل آگاه و نسبت به همه امور بصیر باشد. بسیاری از خواص، عوام زده هستند و با اکتفا به شنیدهها و شایعات و تحت تاثیر ظاهرسازیها، آمارها و گزارشهای نادرست، نتیجه گیریهای نادرست میکنند. این افراد اگرچه مدارج عالی دارند ولی در درک مقتضیات زمان و شناخت جریانهای حق و باطل دچار اشتباه میشوند و با ساده اندیشی بهطور ناخواسته (و یا عامدانه!) در خدمت جریانهای باطل قرار میگیرند.
سوء استفاده بداندیشان فرصت طلب
بداندیشان فرصت طلب و مفسده جو از بیان قلم و تصمیمات آنها در راه اهداف شوم خود سوءاستفاده میکنند چراکه هرچه مسوولیت، قدرت و نفوذ شخصی در جامعه بیشتر باشد، آثار منفی مترتب از بیبصیرتی او وسعت و عمق مییابد و آسیب آن بیشتر است.
از این رو یکی از مهمترین معیارهای اساسی برای اثبات بصیرت فرد، شناخت جریان حق، امام زمان و ولیّ برحق روزگار است. در حوادث فتنه گون که شناخت حق از باطل مشکل است، تنها افراد با بصیرت می توانند امام حق را تشخیص بدهند. معیار و عامل اساسی این شناخت پیروی از رهبری برحق جامعه است، کسی که امت اسلامی را در مسیر صحیح خویش هدایت میکند. سرپیچی از این مسیر به هر نحو یا به هر مقدار خطاست و نشان از بیبصیرتی فرد است. اگر این فرد جزء خواص باشد، جرم و گناهش بیشتر است چراکه جمعی را نیز دنبال راه غلط خویش کشانده و یا دچار حیرت و تردید میسازد و همچنین عامل و دست آویز فتنه دشمن میگردد.
اگر کسی برگهای تاریخ اسلام را تورق کند، به این حقیقت پی میبرد که امت پیامبر(ص) در اثر بیبصیرتی، تسامح و سهلانگاریهایی که از خود بروز داد به دردهای سختی مبتلا گردید؛ بهطوریکه اواخر خلافت عثمان، مردم دریافتند گرفتار بیماریهای جانکاهی هستند که آرامش و آسایش آنها را ربوده است. از این رو در گام نخست به دنبال امیرمومنان(ع) رفته و افسار خلافت را با اصرار به دست آن حضرت سپردند ولی هنوز چندی از خلافت آن حضرت نگذشته بود که راه اطاعت را کنار نهاده، رسم عصیان و چموشی را برگزیدند. آنها درد را احساس میکردند اما درخصوص درمان سهل انگار بودند.
در دوران امیرالمومنین(ع) چون عدهای مقام برایشان اهمیت پیدا کرد با علی(ع) در افتادند چراکه اکثریت خواص طرفدار حق، دنیا را بر آخرت ترجیح میدادند و نتیجه این شد که امیرالمومنین(ع) را بالاجبار وارد سه جنگ کردند و عمر چهار سال و نه ماه حکومت خود را دائماً در این جنگها گذراند و عاقبت هم به دست یکی از همین آدمهای خبیث و بیبصیرت به شهادت رسید.
چند ده سال بعد از این، وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه میشود، مردم کوفه به حمایت از فرستاده سیدالشهدا بر میخیزند اما پس از گذشت تنها چند ساعت و متأثر از روسای قبایلشان، دور و بر مسلم را خالی میکنند و به خانه هایشان بر میگردند.
جالب اینجاست که وقتی سربازان ابن زیاد دور خانهای که مسلم بدان پناهنده شده را میگیرند تا وی را دستگیر کنند، همین به اصطلاح یاران دیروز از خانه هایشان بیرون میآیند و علیه مسلم میجنگند. کمی بعدتر، از همان کوفهای که مسلم بن عقیل به شهادت میرسد و از همان کوفهای که ۱۸هزار شهروندش با مسلم بیعت کردند، بیست الی سی هزار نفر برای جنگ با امام حسین(ع) به کربلا میروند و این یعنی آنکه حرکت خواص، به دنبال خود حرکت عوام را میآورد.
بحث زمان شناسی در حمایت از جریان حق بسیار مهم و اساسی است. امام صادق(ع) میفرمایند: «آن کس که به زمان خود عالم باشد، از هجوم شبههها در امان است.»
اگر خواص، نتوانند در وقت خودش زمان را مدیریت کنند و به حمایت از جریان حق بپردازند، معلوم است که بصیرت کافی ندارد.
بی شک اگر کاروان کربلا امثال محمد حنفیه، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و ... را داشت مسلماً گروههای بیشتری را جذب میکرد. عظمت مقام امام حسین(ع) در بین خواص چنین است که بزر گان و همه خواص اهل حق، در برابر حضرتش خاضعند.
خاضعان به او، خواص جبهه حقند که حامی بنی امیه نیستند و طرف باطل هم نیستند. در بین آنها حتی شیعیان زیادی هستند که امیرالمومنین(ع) را قبول دارند و او را خلیفه اول میدانند اما این همه وقتی با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه میشوند و میبینند، بناست جانشان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس میزنند!|
نمونه های بارز بی بصیرتی
عمر بن سعد از نمونههای بارز خواص منحرف و بیبصیرت در دوران امام حسین(ع) میباشد.پدرش سعد بن أبی وقاص از صحابه برجسته و از شخصیتهای صدر اسلام بود که در جنگ بدر و اُحد شرکت فعال داشت. با آغاز فتوحات مسلمانان، سپاهیان اسلام به فرماندهی او قادسیه و مدائن را فتح کرد. همین سعد که خدمات ارزندهای ر ا برای مسلمانان انجام داده و از صحابی پرسابقه میان مسلمانان بود در دوران حساس پس از رحلت پیامبر(ص) نتوانست در مسیر حق و حقیقت قرار گیرد و دنیا گرایی و رفاه زدگی او را فریفته خویش ساخت.
عمر بن سعد برخلاف افرادی چون عبیدالله بن زیاد و یا شمر بن ذی الجوشن - که دشمن سرسخت آل علی(ع) بودند - در پی جنگ با امام حسین(ع) نبود و طبق شواهد تاریخی سعی داشت با امام حسین(ع) درگیر نشود اما وقتی ابن زیاد پیشنهاد حکومت اسلامی ری را به او داد، فریب دنیا را خورد و به صف آرایی در مقابل امام حسین(ع) پرداخت.
عمر بن سعد به خوبی امام حسین(ع) را میشناخت و میدانست که حق با اوست ولی مُلک ری چشم بصیرت او را کور کرده بود.
سخن پایانی اینکه در عصر حاضر نیز بسیارند کسانی که میدانند چه جریانی حق است و چه جریانی باطل اما دنیا طلبی و عوامل دیگر مانع بصیرت و آگاهی آنان شده و در نتیجه از جریان حق رویگردان و جذب جبهه باطل میشوند!