دیدم که جانم می رود، رفيقی كه خواست و شهيد شد، رفيقی كه نخواست و ماند!

11:00 - 11 فروردين 1395
کد خبر: ۱۴۴۷۱۶
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
حمید داوود آبادی گفت: چون شهید کاظم‌‌زاده برای من جان و روح بود و تنها شهیدی بود که من یک ماه قبل از شهادت، جلوی خود او، تا لحظه‌ جان دادنش، برایش گریه می‌کردم که از صبح خودش گفت من امروز بعدازظهر شهید می‌شوم.

دیدم که جانم می رود، رفيقی كه خواست و شهيد شد، رفيقی كه نخواست و ماند!به گزارش گروه فرهنگی ، اگر كتاب از معراج برگشتگان حمید داودآبادی را با دقت خوانده باشید، حتما نام مصطفی کاظم زاده در ذهنتان باقی مانده است و آن را در گوشه حافظه‌تان می‌توانید پیدا كنید. او رفیق صمیمی داودآبادی بود كه اتفاقا قسمت مربوط به خاطرات نویسنده كتاب و او از بخشهای جذاب كتاب شده بود.

همین جذابیت و مورد توجه واقع شدن هم باعث شد تا داودآبادی به فكر این بیفتد كه خاطراتش با شهید كاظم‌زاده را در قالب كتابی مجزا سر و سامان دهد. كتابی كه عنوان دیدم كه جانم می‌رودنام گرفت و رسیدن آن به چاپ پنجم طی پنج ماه نشان داد كه ماجراهای این رفاقت سه ساله ظرفیت بالایی برای دیده و خوانده شدن داشته است.

مصطفی و حمید در سال 58 با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت تا 22 مهر سال 61 ادامه پیدا میكند. آنها با آن سن و سال كم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌كنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌كنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند و با هم... نه، دیگر با هم نه؛ اینبار مصطفی شهید می‌شود و حمید می‌ماند. ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه‌ی روز 22 مهرماه سال 61 در سومار.

اتفاقا بیست سال بعد در همان ساعت و همان روز ولی نه در سومار كه در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران، بر سر مزار شهید كاظم‌زاده دوباره حمید و مصطفی همراه با خانواده‌هایشان جمع می‌شوند. البته اینبار برای رونمایی از كتاب خاطرات این دو دوست. ابتكار رونمایی از كتاب در همان ساعت و روز شهادت شهید كاظم زاده یكی دیگر از جذابیت‌های دیدم كه جانم می‌رودبود.

اگرچه داودآبادی در این كتاب خاطرات خود و رفیق شهیدش را بیان كرده است اما با خواندن آن می‌توان به حال و هوای جبهه و رابطه برادرانه رزمندگان با هم پی برد.

داودآبادی درباره دلیل انتخاب این نام برای كتابش می‌گوید: چون شهید کاظم‌‌زاده برای من جان و روح بود و تنها شهیدی بود که من یک ماه قبل از شهادت، جلوی خود او، تا لحظه‌ جان دادنش، برایش گریه می‌کردم که از صبح خودش گفت من امروز بعدازظهر شهید می‌شوم. خیلی داستان مفصل و زیبایی دارد. این که می‌گویم داستان، نه به معنای خیالی چون تمامش خاطره است، نه رویا است نه تخیل است. خاطره و اتفاقی است که بین من و آن شهید رخ داده است.

شهید مصطفی کاظم زاده در 9 شهریورماه 1344 در محله شاهپور متولد شد. این کتاب به زندگینامه، آشنایی، آشنایی با امام، عضویت در حزب الله شرق تهران، حضور در جبهه و آشنایی با رزمندگان دفاع مقدس، عملیات رمضان، وصیت نامه خوانی، تشییع و شهادت و . . . به همراه آلبوم تصاویر و اسناد منتشر شده در مطبوعات کشور در هنگام شهادت وی می پردازد.

كسانی كه كتاب‌های قبلی حمید داودآبادی را خوانده باشند حتما می‌توانند حدس بزنند كه با چه متنی روبرو خواهند شد؛ متنی پر از بخش‌های جذاب و خواندنی كه همراه با راوی می‌توان خندید و گریه كرد. تجربه روبرو شدن با دفاع مقدس از پنجره رفاقت دو رزمنده نوجوان را از دست ندهید.

انتهای پیام/




ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *