رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

دیالوگ های ماندگار سینمای ایران

5:20 - 08 فروردين 1395
کد خبر: ۱۴۳۵۸۹
در این گزارش بخشی از ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینمای ایران را جمع آوری کرده ایم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ، یکی از پایه‌های ماندگاری فیلم های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی را باید در دیالوگ‌هایی جستجو کرد که در حافظه تاریخی مخاطبانشان نقش بسته‌اند.
 
 در زیر به بخش مهمی‌از دیالوگ‌های ماندگار سینما و تلویزیون اشاره می‌کنیم.

-اگه یه روزی تو خیابون از کنار یه گنجشگ رد شدی و نپرید

فکر نکن ازت نترسیده بدون اونم آدم حسابت نکرده! (کیفر-حسن فتحی)


-داود(حامد بهداد)
من خیلی ها رو از مرگ نجات دادم...
خیلی هام زیر دستم مردن.
فکر میکردم مرگ برام عادی شده.
نگو مرگ دیگران............... برام عادی شده بود.(زندگی جای دیگری است-منوچهر هادی)



- ترانه علیدوستی:اینجا تلخ شده علی،دیگه خاله بازی نیست،قانون محله،همه یه جوری نگات می کنن،باهات حرف می زنن،فراموشت می کنن! (زندگی با چشمان بسته-رسول صدر عاملی)

- (حامد بهداد): مرده شور این زندگی رو ببرن. همه چی داری، خونه، ماشین، مستقلات، پول... ولی عشق که نداری ینی هیچی نداری! (آدمکش-رضا کریمی)



- حامد بهداد:الان که فقط باید جنسه چینی بخری ، بی ناموسا دنیارو گرفتن!
امروز فرداست که هممون باید بریم زنه چینی بگیریم!
ارزون تموم میشه ...
نه مهری نه چیزی ، زبونتم نمیفهمن راحت! (سعادت آباد-مازیار میری)



- بـابــا اتـی(جـواد عـزتــی):وقـتــی تــو یــه رابـطــه دچــارِ احـســاســاتِ شــدیــد شـــدی, بــدون خــودت نـیـسـتــی, خـــرِ درونــتــه! (قـهــوه تـلــخ-مهران مدیری )


- میگن مَردای امریکایی دو بار عاشق میشن ولی عشق اولشون رو بیشتر دوست دارن, مَردای اروپایی هم دوبار عاشق میشن ولی عشق دومشون رو بیشتر دوست دارن, مَردای ایرانی چهل و سه بار عاشق میشن, دوبار هم ازدواج میکنن ولی مادرشون رو بیشتر از همه دوست دارن (شوخی کردم-مهران مدیری)


- پسرخاله:اون پوست شکلاتارو بده به من
شهاب حسینی:پوست شکلات میخوای واسه چی؟
پسرخاله ه پیرزنه هست پاهاش درد میکنه فقیرم هست..
شهاب حسینی:خب؟
پسرخاله:بعضی وقتا میرم بهش کمک میکنم خونشو تمیز میکنم و بعضی کارای دیگه...
شهاب حسینی :آهان.....بعدش؟؟؟؟؟؟
پسرخاله:هیچی همیشه بهم میگه بردار از اون شکلاتا بخور منم چون کُـلَن چند تا دونه شکلات داره نمیخورم و واسه اینکه ناراحت نشه این پوست شکلاتارو بهش نشون میدم(کلاه قرمزی 93)


- حمید فرخ نژاد:خوب گوشاتونو وا کنید ....

- این قصه یه مرد بدبختیه که میخواد با زنشو بچه اش کوچ بکنه. اونم یه کوچ اجباری; درست مثل اجدادمون . می فهمین؟عین پدربزرگامون. ولی خوش به حال اونا ... اونا هرجا دلشون می خواست میتونستن برن,مث حالا نبود که همه جا یه دیوار کشیدن . پول می خوان, ویزا میخوان,هزار تا کوفت و زهرمار می خوان ... و این مرد بدبخت فقط یه سرمایه داره... و اونم جونشه( ارتفاع پست-ابراهیم حاتمی کیا)


- ایران: بیژن ! یه قولی بهم میدی؟
بیژن: تا چی باشه !

ایران : اینکه هیچوقت منو فراموش نکنی ، حتی اگه تَرکم کردی...
بیژن : قول لازم نداره ، وقتی یکی وارد ِ زندگی آدم بشه ، آدم بخواد نخواد اون جزئی از خاطراتشه !

ایران : حتی اگه بره ؟
بیژن : حتی اگه بره !(در چشم باد-مسعود جعفری جوزانی)

- مهری (هانیه توسلی) : چقدر قدرت داشتن لذت بخشه، اینکه بتونی دست افتاده ای رو بگیری و بلند کنی اینکه به تاریکی چشم این و اون کمک کنی.
اینکه بتونی جای خدا باشی و سرنوشت رقم بزنی اون بهش میگفت وسوسه!(ندار ها-محمدرضا عرب)



- قلی خان دزد بود...

خان نبود...

لابد توام اسمشو شنفتی...

وقتی سن و سال تو بود به خودش گفت تا آخر عمرم ببینم میتونم تنهایی هزار تا قافله رو لخت کنم...

با همین یه حرف پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد...

آخر عمری پشت دستشو داغ زد و گفت هزار تا تموم شد...

حالا ببینم عرضشو داری یه قافله رو سالم برسونی مقصد!

نشد...

نشد...

نتونست!

مشغول الذمه ی خودش شد

تقاص از این بدتر؟!

(مرگ قلی خان در همان حالت نشسته)

مراد بیک: تو قلی خانی؟؟!!

تو قلی خانی؟!؟!؟(روزی روزگاری-امرالله احمدجو)


- آقا رضا ؟ بلند شو. بلند شو سوار دوچرخه بشیم از اینجا بریم . من تا حالا دوچرخه سواری نکردم. آقا رضا فکر کن اگه گرفتنمون بگیم چه نسبتی با هم داریم. چیکار کنیم اونوقت. خیلی دوست دارم سوار دوچرخه ت شم. بلند شو. بلند شو از این جا بریم.اصن فهمیدی چرا گلدوزی کردم ؟ بیدار شو . خودتو لوس نکن. هوا سرده.(خواب سفید-حمید جبلی)



- صفحه ی دوم شناسنامه چیز غریبیه... میتونه پر از ازدواج ها و طلاق های ننوشته باشه !(زن دوم-سیروس الوند)



- (پویا در حالی که تنبیه شده و به مدت یک ماه و نیم حق نداره ماکارونی بخوره!)

پویا: مامان واسم ماکارونی درست کن! من دارم از بی‌ماکارونی‌ای می‌میرم! ... میدونین من خودمو یادِ کی میندازم؟ الیور توییست! اون بیچاره رو هم می‌زدنش، بهش ظلم می‌کردن، فقط واسه اینکه یه بشقاب بیشتر ماکارونی می‌خواست!(خانه ما-مسعود کرامتی)






ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *