ماجرای خودکشی بازیگر ایرانی در گوانتانامو+عکس

11:52 - 16 آبان 1393
کد خبر: ۱۳۸۷۰
خبرگزاری میزان: پیمان معادی بازیگر و کارگردان اخیر و فیلمنامه نویس سابق سینمای ایران در تازه ترین تجربه بازیگری خود در نقش متهمی ایفای نقش کرده است که در زندان گوانتانامو بازداشت است. متهمی که در تلاش است با خودکشی وضعیتش را بهبود بخشد!

: پیمان معادی بازیگر و کارگردان اخیر و فیلمنامه نویس سابق سینمای ایران در تازه ترین تجربه بازیگری خود در نقش متهمی ایفای نقش کرده است که در زندان گوانتانامو بازداشت است. متهمی که در تلاش است با خودکشی وضعیتش را بهبود بخشد!

به گزارش /حـــامد مظفـــری: در ادوار مختلف بوده اند یک سری از سینماگران ایرانی که کوشیده اند فرصتهایی که برای فعالیت هنری در آن سوی آبها برایشان ایجاد میشود را مجالی کنند برای کسب تجربه بیشتر و البته آشنا کردن مخاطب آن سوی آبها با تواناییهای ایرانی. با این همه به جز مواردی معدود هیچ کدام از این سینماگران نتوانسته اند جای پایی پررنگ در آن سوی آبها از خود به جای بگذارند.


یکی از تازه ترین مراودات این چنینی بازی پیمان معادی بازیگر و فیلمنامه نویس ایرانی در اثری است به نام «کمپ اشعه ایکس»؛ فیلمی که با بودجه ای یک میلیون دلاری ساخته شده است و به جز آمریکا و کشورهای اروپایی در برنامه اکران کشورهای همسایه از عراق گرفته تا امارات، لبنان وکویت نیز قرار دارد.


بلحاظ کیفی «کمپ اشعه ایکس» اثری است در حد متوسط که برخی منتقدان آن سوی آب از کم مایه بودن بار محتوایی آن سخن گفته اند.

یکی از نکات مهم در این فیلم تصویری است که از زندان گوانتانامو ارائه شده است. زندان یا بازداشتگاه گوانتانامو که در جنوب شرقی کوبا قرار دارد بعد از ماجراهای یازدهم سپتامبر از سوی دولت ایالات متحده به عنوان محل نگهداری متهمین به اقدامات تروریستی استفاده می شده است.
هرچند فیلم سعی زیادی دارد که بخشی از واقعیتهای فیزیکی زندان گوانتانامو و برخوردهای زشتی که زندانبانان با زندانیان دارند را نشان دهد اما نتیجه گیری نهایی که گویا بناست باز هم در خدمت این مفهوم قرار گیرد که در ارتش آمریکا هستند نیروهایی که بی توجه به مافوق به انسانیت می اندیشند اندکی تردید را بر وقعگرا بودن فیلم پیش روی مخاطب می گذارد.
پیمان معادی بازیگر و کارگردان اخیر و فیلمنامه نویس سابق سینمای ایران در این فیلم در نقش یک زندانی بازی می کند.
برای آشنایی کامل مخاطبان ایران با فضای فیلم سیناپس کامل آن را ارائه میکند. آنها که علاقه به فاش شدن داستان فیلم ندارند میتوانند سیناپس را نخوانند.


کمپ اشعه ایکس
Camp X-Ray


کارگردان: پیتر ساتلر
فیلمنامه: پیتر ساتلر
مدیر فیلمبرداری: جیمز لاکستون
تدوین: گراود بریسون
طراح صحنه: جاشوآ لوسی
موسیقی: جس استروپ
بازیگران: کریستن استوارت، پیمان معادی، لین گریسون، جوزف جولیان سوریا، ناوال بنگولام، آنوپ سیمون
مدت: 117 دقیقه
محصول 2014 آمریکا
ژانر: درام

سیناپس فیلم
سربازی زن به نام «کول»(با بازی کریستن استوارت) که از زندگی در شهر کوچکی که در آن ساکن است خسته شده تقاضای تغییر محل ماموریت می دهد بلکه تنوعی در مسیر زندگیش پدید آید. او که فکر میکند بناست برای انجام ماموریت به عراق اعزام شود به ناگاه از پایگاهی دورافتاده به نام «کمپ اشعه ایکس» در خلیج گوانتاناموی کوبا سر درمی آورد. در این پایگاه او وظیفه نظارت بر گروهی از زندانیان اغلب مسلمان که به بهانه دست داشتن در اقدامات تروریستی بازداشت شده اند را پیدا میکند.
روزی از روزها زندانی شماره 471 که «علی»(با بازی پیمان معادی) نام دارد و حدودا هشت سالی است که به اتهام دست داشتن در ماجرای یازدهم سپتامبر در بازداشت به سر می برد سعی می کند با «کول» گفتگو کند اما یکی از همکاران کول جلوی این کار را می گیرد.
روزی دیگر که کول تلاش علی برای خودکشی را دیده و سعی دارد از این امر او را بازدارد باز هم با تلاشی که علی برای گفتگو با او نشان داده مواجه میشود اما بار دیگر از گفتگو با او ممانعت میکند چراکه مقامات مافوق وی او را از این کار بازداشته اند و به صراحت به او تاکید کرده اند که نباید ذهنش را با گفته های زندانیان درگیر نماید. اینجاست که علی از او عصبانی شده و از طریق صندوق پستی سلولش، زباله ای را به سمت او پرت می کند.
این اقدام علی تنبیه شدید وی را به دنبال دارد و از جمله این تنبیهات تغییر دو ساعت به دو ساعت سلول وی است تا او نتواند پلک روی هم گذاشته و استراحت کند.


در همین اوضاع «سرجوخه راندسال»(با بازی لین گریسون) مافوق کول که متوجه تنهایی کول در پایگاه شده سعی میکند با او ارتباطی دوستانه برقرار کند اما کول علاقه ای برای معاشرت با او نشان نمی دهد.

در ملاقات دیگری که میان کول و علی صورت می گیرد بعد از مشاجره اولیه، علی بخاطر رفتار زشت قبلیش از او عذرخواهی کرده و از وی می خواهد در صورت امکان جلد آخر کتاب «هری پاتر» را از کتابخانه پایگاه برای او بیاورد. کول برای کمک به علی به دنبال این کتاب می رود اما جلد آخر کتاب «هری پاتر» را در کتابخانه پایگاه پیدا نمی کند!


هشت ماه بعد راندسال که همچنان از دست کول ناراحت است به بهانه اینکه بناست یک خرابکاری در بلوک دی پایگاه روی دهد سربازان مرد را به حالت آماده باش در آن بلوک می فرستد و از این سو طی فرمانی بی شرمانه از کول میخواهد که نظارت بر استحمام زندانیان بلوک بی. و البته زندانی 471 را انجام دهد. شباهنگام وقتی کول از دیگر همکارانش می شنود که جریان بروز حادثه در بلوک دی. دروغ بوده او به شدت از راندسال بیزار شده و طی ارسال ایمیلی برای کاپیتان مافوق وی از او میخواهد که برای حل این مساله به او کمک کند.
با این حال کاپیتان هم آب پاکی را روی دست «کول» ریخته و به او میگوید چاره ای ندارد جز عمل به دستور فرمانده اش!

این می شود که درگیری بین «کول» و «راندسال» بالا می گیرد و دیری نمی گذرد که «کول» به سربازی منزوی در پایگاه بدل میشود بخصوص وقتی که میفهمد هیچ کس در این پایگاه نیست که از او حمایت کند.
«کول» به شیفت شب منتقل می شود و ملاقاتهای شباهنگام او با علی به آشنایی بیشتر این دو با هم منجر میشود. در این ملاقاتها علی نزد «کول» فاش میکند که یک تیغ برنده را در سلولش پنهان کرده تا در مواقع ضروری از آن استفاده کند. علی این را هم به کول می گوید که اگر بخواهد در این باره با کس دیگری حرف بزند خودش را می کشد!!!


«کول» که متوجه میشود علی در موقعیتی نیست که بتواند انتخاب درستی داشته باشد سعی میکند ضمن حرف زدن با او و مرور خاطرات دوران کودکی شرایطی را فراهم آورد که او بلحاظ ذهنی آرامش موردنیاز برای یک تصمیم گیری درست را داشته باشد. او حتی برای آن که به علی اطمینان بدهد که این خودش است که میتواند درباره مرگ یا حیاتش تصمیم گیری کند شرایطی را فراهم می آورد که او در تیررس دیده بانی نباشد.
بعد از مدتی «کول» بار دیگر نزد علی بازگشته و می بیند در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده قید خودکشی را زده است. اینجاست که وی درمی یابد صحبتهایش به اندازه کافی در فروکش کردن بحران روحی علی نقش داشته است.

در نهایت زمان انتقال «کول» فرارسیده و وی از این پایگاه به نقطه ای دیگر نقل مکان میکند. مدتی بعد از این نقل مکان روزی از روزها که یکی از نگهبانان پایگاه نزد علی آمده و کتابهای تازه ای را برای مطالعه به وی پیشنهاد میدهد. در میان کتابها یک کتاب زرد رنگ بزرگ جلب توجه میکند؛ این کتاب همان جلد آخر «هری پاتر» است که علی مدتها پیش آن را از «کول» طلب کرده بود. علی بعد از باز کردن کتاب متوجه پیغامی که از سوی «کول» برای وی نگارش شده می شود...


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *